صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

بادبادک ساز

  • کد خبر: ۱۴۹۳
  • ۱۷ تير ۱۳۹۸ - ۰۷:۵۷
  • ۲
گپ و گفتی با صاحب حرفه‌ای منسوخ شده، ولی شیرین در گلشهر

عطایی-صدر - «به بازار می‌رفتیم و خیزران، چسب، نخ و کاغذ می‌خریدیم. هر روز ساعت‌ها وقت می‌گذاشتیم تا خیزران را از طول ببریم و به صورت کمان افقی و تیرک عمودی درآوریم و کاغذ نازک را طوری برش دهیم که بالا و پایین رفتن بادبادک آسان شود» ... (بادبادک باز- خالد حسینی)
شغل عجیبی است. به قول خودش وقتی برای پروانه فعالیت کارش به شهرداری رفته، کارشناس شهرداری از شغلش تعجب کرده و گفته است « چنین شغلی در فهرست ما نیست.» حق دارند، به‌ گوش ما هم نرسیده بود. مغازه‌ای کوچک در حاشیه خیابان شهید یعقوبی و در محله امیرالمومنین(ع) که بادبادک فروشی است! گفت‌وگوی این شماره ما با امین‌ا... تاجیک است. کسی که مدتی بود نام و آوازه‌اش را شنیده بودیم، هم از خانم محسنی، نماینده شورای اجتماعی محله امیرالمؤمنین(ع) و هم از کارشناس فرهنگی ناحیه2. آن هم به سبب همکاری که در دهه کرامت با اداره اجتماعی و فرهنگی شهرداری منطقه5 خواهد داشت.

 

3ماه پیاده تا ایران
نامش امین‌ا... تاجیک است. می‌گوید: «اینجا همه من را امین صدا می‌کنند، امین یا امین هراتی. بعضی‌ها هم مرا به فامیل همسرم آقای عرب صدا می‌کنند. همسر من ایرانی است و فامیلش عرب است.» متولد 1340 در شهر هرات است. سال 1360 از دست کمونیست‌های افغانستان فرار می‌کند و به ایران می‌آید و سال 1364 با همسرش ازدواج می‌کند. امین‌ا... می‌گوید: «سال 60 بود که کمونیست‌ها من را به زور گرفتند و به سربازی در ایالت فراه بردند، بعد از دوره آموزشی از خدمت برای کمونیست‌ها فرار کردم و پس از 3ماه پیاده‌روی به ایران رسیدم.»


آجرپزی زیر خمپاره‌ها
امین‌ا... ادامه زندگی‌اش را این‌طور روایت می‌کند: «به ایران که رسیدم زمان جنگ با عراق بود. برای کار به کوره‌های آجرپزی بین دزفول و شوش دانیال رفتم. حدود 6سال آنجا در شرایطی که خمپاره و موشک در اطرافمان می‌خورد کار کردم. هر موقع حمله می‌شد در همان حفره‌های کوره آجرپزی پناه می‌گرفتیم. بین این سال‌ها به مشهد می‌آمدم و برمی‌گشتم. خانواده‌ام پس از من به ایران آمده و در گلشهر ساکن شده بودند. در همان رفت و آمدها بود که با همسرم که از همسایگان ما بود، وصلت کردیم. پس از سال‌هایی که در کوره‌ آجرپزی کار کردم به مشهد آمدم و در اینجا مغازه فوتبال دستی و سپس محصولات فرهنگی باز کردم. سال‌های سال اینجا محصولات فرهنگی داشتم، تقریبا تا سال 1385 و بعد از آن با آمدن این گوشی‌های جدید و سیستم‌های به روز کامپیوتری دیگر آن کار درآمد چندانی نداشت.»


بادبادک یا کاغذ باد، مهارتی موروثی
بادبادک و ساخت آن تاریخچه‌ای دیرینه در خاک افغانستان دارد. اگر کتاب بادبادک باز، خالد حسینی را خوانده باشید، متوجه می‌شوید که مدارس در فصل یخ‌بندان و با اولین بارش برف تعطیل می‌شد و آن موقع تازه مسابقات بادبادک بازی را راه می‌انداختند. در این کتاب، داستان زندگی حسن و امیر را، از زبان امیر می‌خوانیم و با تاریخ افغانستان، سنت و فرهنگ آنجا آشنا می‌شویم. مسابقه جنگ بادبادک در افغانستان یک سنت دیرینه زمستانی است. این مسابقه از صبح اول وقت شروع می‌شود و تا زمانی که یک بادبادک در هوا بماند ادامه خواهد داشت. این مسابقه برای بچه‌های افغانستان مثل بودن در زمین جنگ و نبرد است و باید از همه انرژی و توان خود برای برنده شدن استفاده کنند. امین‌ا... می‌گوید: «از کودکی ساخت بادبادک یا همان کاغذ باد را یاد داشتم، این مهارت در خون افغانستانی‌ها هست و نوه شش ساله من هم این کار را با مهارت انجام می‌دهد.»
لوازم ساخت بادبادک وارداتی است!
برایمان عجیب است ولی گویا از تمام شهر مشتری دارد. جوان‌ها و نوجوان‌هایی از وکیل‌آباد و احمدآباد و قاسم‌آباد. بادبادک‌هایش از 500تومان تا 15هزارتومان است. آن 500تومانی‌ها با کیسه زباله ساخته شده و آن گرا‌ن‌ترها با کاغذ مخصوصی که از هندوستان می‌آید. امین‌ا... می‌گوید: «اسم چوب‌های نازکی که برای کمان بادبادک استفاده می‌کنم «بانس» است. کاغذ رنگی‌ها هم که همانند بانس وارداتی است از هند می‌آید و به آن «خوشگی» می‌گوییم. از لوازم مورد نیاز ساخت بادبادک فقط نی خیزران آن در ایران موجود است. کار دیگری به جز همین ساخت بادبادک از من ساخته نیست. اوایل خوب بود ولی کم‌کم تعداد سازنده‌های بادبادک که اکثرشان از خودم یاد گرفتند، زیاد شد. علاوه بر این بادبادک‌های چینی و هندی با زرق و برق فراوان ولی بسیار گران در بازار زیاد شده است. بعضی از این بادبادک‌ها را از هرات برایم می‌فرستند و من نیز آن‌ها را به شهرهای مهاجرنشین مثل اصفهان، تهران و شیراز که مشتریان خاص خود را دارد، ارسال می‌کنم. در ایران بر خلاف افغانستان بادبادک بازی در زمستان و بهار رونق دارد و کار من هم بیشتر در 3ماه زمستان و 2 ماه ابتدای فصل بهار است.»


هنوز مهاجریم، هنوز پناهنده‌ایم
اولین فرزندش دختر است و متولد سال 1367 و بچه‌های دیگرش به ترتیب پس از آن. سه تا از آن‌ها ازدواج کردند ولی با افغانستانی‌ها و مهاجران در ایران. می‌پرسیم چرا؟ می‌گوید: «وقتی تکلیف خودم پس از 37سال این است که هنوز مهاجر و پناهنده محسوب می‌شوم چرا فرزندانم را در همین شرایط قرار دهم. سال 85 بود که برای گرفتن شناسنامه و کارت ملی فرزندانم اقدام کردم. مادرشان ایرانی است و می‌شد برایشان کارت ملی بگیریم. پس از دوندگی‌های بسیار و چندین و چندبار رفتن به تهران نامه سربسته‌ای از اداره ثبت احوال خیام به قسمت مربوط به اداره گذرنامه بردم. همان‌جایی که الان کنار ساختمان فرماندهی نیروی انتظامی در بولوار پیروزی است. افسری نامه را گرفت و پاره کرد، انگار نه انگار که آن برگه می‌توانست سرنوشت فرزندانم را به گونه دیگری رقم بزند.»


رحمت خدا بر امام خمینی(ره)
امین‌ا... از امام خمینی(ره) به نیکی یاد می‌کند و بر او رحمت می‌فرستد و می‌گوید: «ما تا سال 1367 عزت و احترام کامل داشتیم. همانند ایرانی‌ها کوپن قند، روغن و نفت و ... داشتیم. بعد از فوت امام به تدریج شرایط تغییر کرد. خاطرم هست که در آن سال‌های اوایل انقلاب برای تعزیه‌ای همراه عده‌ای از مهاجران به سرخس رفتیم. در مسیر افسری جلوی ما را گرفت و گفت «به چه اجازه‌ای به آنجا می‌روید؟» در جوابش گفتم با اجازه پدر بزرگمان امام خمینی(ره). این را که گفتم دیگر هیچ نگفت.»


بادبادک 3هزار تومانی
امان‌ا... تجارت جالبی دارد. بادبادک‌های شکسته و زمین خورده را دوباره از بچه‌ها می‌خرد و ترمیم می‌کند و هزار تومان بیشتر می‌فروشد. در همان زمان که مشغول گفت‌وگو هستیم، دائم بچه‌ها به مغازه کوچکش می‌آیند و قیمت می‌گیرند و با هم تبادل نظر می‌کنند که کدام بادبادک برای خرید ارزش بیشتری دارد یا به دنبال خرید لوازم بادبادک برای ساخت هستند. برای خودشان عالمی دارند و برای ما هم خیلی جذاب است. یک کودک هم به همراه دوستانش آمد و بادبادکی که خودش ساخته بود، آورد تا امین‌ا... بالای آن قیمت بگذارد. امین‌ا... هم مکثی کرد و گفت "3هزار تومان". آن‌ها هم خوش‌حال شدند و رفتند. احتمالا به خاطر اینکه بیشتر بادبادک‌ها نهایت 2هزار تومان قیمت داشت.


دیگر لوخ کجا بود
امین‌ا... می‌گوید: «از شهرداری منطقه5 آمدند و از من خواستند تا برای آموزش ساخت بادبادک به مناسبت دهه کرامت به آنجا بروم. هر کاری که از دستم بربیاید انجام می‌دهم و خوش‌حال می‌شوم امیدوارم که یاد بگیرند و خودشان بسازند. بعضی مواقع حرص می‌خورم که معلم‌ها در مدارس این اطراف به دانش‌آموزان تکلیف می‌دهند که بروند و بادبادک بسازند. آخر بچه‌ای که آموزش ندیده چطور می‌تواند بادبادک خوبی بسازد. ساخت بادبادک به همین سادگی‌ها نیست و به رغم ظاهر ساده‌اش پر از ظرافت است.»به امین‌ا... می‌گوییم وقتی بچه بودیم با لوخ بادبادک درست می‌کردیم. (لوخ همان نی‌هایی بود که با آن‌ها حصیر درست می‌کردند، حصیرهایی که معمولا برای جلوگیری از نور آفتاب پشت پنجره‌ها نصب می‌شد.) چرا بادبادک‌های شما با لوخ نیست؟ می‌گوید:« دیگر لوخ کجا بود، دیگر آن حصیربافی و حصیرها وجود ندارد.»


بادبادک‌های گران 6هزار تومانی!
امین‌ا... از روی صندلی‌اش بلند می‌شود و نی بلند خیزران را از گوشه مغازه‌اش بر می‌دارد. تمام ابزار کارش روی شیشه میز رنگ و رو رفته‌اش قرار دارد. نی خیزران را با دقت و ظرافت رشته می‌کند و لبه‌هایش را با چاقو صاف می‌کند. کیسه زباله‌ را روی میز می‌گذارد و آن را به سرعت به یک مربع کامل برش می‌زند. ما از مراحل ساخت بادبادکش فیلم می‌گیریم و او هم همانند کسانی که قصد دارند رکورد گینس را بزنند سریع و با ظرافت عمل می‌کند و بادبادک را با همان وسایل ساده سر هم می‌کند. در نهایت هم از نخ بادبادک می‌گیرد و تعادل آن را نشانمان می‌دهد. درباره بادبادک‌های کاغذی و رنگی مغازه‌اش سؤال می‌کنیم. می‌گوید: «این‌ها را نمی‌شود روی این میز باریک درست کرد و باید بنشینیم روی زمین تا بر ساخت کار تسلط داشته باشیم. افزون بر آن این‌ها گران هستند و به درد بچه‌ها نمی‌خورد.»
می‌پرسیم مگر قیمت آن‌ها چند است؟ می‌گوید: «6هزار تومان»
اول می‌خندیم و سپس لبخند روی لب‌هایمان خشک می‌شود. از همین مثال ساده می‌شود تفاوت سطح رفاه کودکان مناطق مشهد را متوجه شد که چطور 6هزار تومان برای این کودکان گران است.


جنگ بادبادک‌ها
ردیف بالایی بادبادک‌های روی دیوار جزو بهترین‌ها و دسته بالا 10هزارتومان است. به آن‌ها اشاره‌ای می‌کنیم و از امین‌ا... می‌خواهیم درباره آن‌ها توضیح بدهد. می‌گوید: «این‌ها به درد بچه‌های ایرانی نمی‌خورد، چون نمی‌توانند آن را هوا کنند.»
مکثی می‌کنیم تا توضیح بیشتری بدهد. می‌گوید:« بادبادک هوا کردن و نگهداشت آن در آسمان کاری است ظریف و هر لحظه دقت می‌خواهد. علاوه بر این کودکان مهاجر بادبادک‌ها را با یکدیگر جنگ می‌اندازند و هر بادبادکی که بتواند نخ بادبادک دیگر را پاره کند، برنده است.»
سپس به نی آن بادبادک‌ها اشاره می‌کند که کمی محکم‌تر است و مناسب بریدن نخ بادبادک‌های دیگر. عصرها در زمین‌های انتهای گلشهر و در مجاورت سالن شهدای مدافع حرم غوغایی برپا است. در اینجا از ساعت 3عصر تا گرگ و میش هوا سیل بچه‌های بادبادک به دست و دوستان همراهشان که شاید توانایی خرید بادبادک را ندارند و فقط برای تماشا آمدند، مشغول هوا کردن بادبادک‌ها و جنگ آن‌ها هستند. از چهره‌هایشان تمرکز و جدیت در این مبارزه مشخص است. حقیقت بادبادک بازی در خون این کودکان است. گاهی بزرگ‌ترها نیز همانند خود امین‌ا... که این کار را دوست دارند به اینجا می‌آیند.


اختلافات فرهنگی ایران و افغانستان کم است
امین‌ا... می‌گوید: «اگر داستان زندگی خودم را تعریف کنم، می‌شود یک کتاب امیر ارسلان رومی که چه سرگذشت و بالا و پایینی در زندگی‌ام بوده است. من و مادرم که به ایران آمدیم بقیه در آنجا ماندند. پدر و برادرم در افغانستان فوت کردند، برادرهای دیگری آنجا دارم و اقوامم آنجا زندگی می‌کنند. از افغانستان هم که آمدم اوایل رنگ آرامش را ندیدم. به دزفول رفتم، مردم دزفول واقعا مردم انقلابی هستند، 12متر موشک بر سرشان می‌ریخت، بزرگ‌تر از اتوبوس ولی آنجا را ترک نمی‌کردند. ما هم در همان شرایط زندگی‌مان را همانجا تیر کردیم( سپری کردیم). از تایباد تا هرات 120 کیلومتر است. اختلاف فرهنگی و قومی کمی میان دو مردم این طرف و آن طرف مرز است. خیلی‌ها هم 2خانه دارند، یکی این طرف مرز و یکی آن طرف. زمانی که همسرم را برای مدت کوتاهی به افغانستان بردم، دل توی دلش نبود، رنگ مرده‌ها شده بود. خیلی بد شنیده بود و فکر می‌کرد سرش را می‌برند.( می‌خندد) ولی وقتی آمد و عزت و احترام دید کاملا نظرش عوض شد.»


2کلاس نهضت خوانده‌ام
در بین صحبتمان پیاپی کودکانی می‌آیند و بادبادک‌های ارزان قیمت را می‌خرند، مایه تعجب ماست چون فکر نمی‌کردیم آن‌قدر مشتری داشته باشد، می‌گوید: «اگر من نباشم و همین بادبادک‌ها را نسازم بچه‌های گلشهر می‌مانند، شوق بچه‌های این محله فقط به دلیل همین بادبادک‌هاست.»
سوادی ندارد ولی سیستم کامپیوتری داخل مغازه‌اش است و با آن کار می‌کند. برای مردی با این سن و سال که احتمالا سواد کمی دارد، عجیب است. می‌گوید: «سوادی ندارم، فقط دو کلاس نهضت سوادآموزی رفته‌ام و بس. ولی به علت اینکه مدتی مغازه محصولات فرهنگی داشتم کار با سیستم را یاد گرفته‌ام.»
روی تلفن همراهش هم نرم‌افزارهای ایمو و واتس‌آپ و... نصب است و با آن‌ها کار می‌کند و سفارش لوازم مورد نیاز بادبادک سازی‌اش را به هند و پاکستان می‌دهد.


بادبادک‌های پرچم
در دانش‌نامه‌ها، بادبادک را یکی از اختراعات قدیمی کشور چین نام می‌برند و تاریخی دیرینه دارد. گویا اولین بادبادک در سال ۴۰۰ قبل از میلاد ساخته شده است. بادبادک قبلاً یک وسیله نظامی بود و مثلاً برای اندازه‌گیری فاصله بین واحدهای نظامی 2کشور یا اطلاع‌رسانی استفاده می‌شد. از امین درباره شکل بادبادک می‌پرسم که چرا این‌طوری یعنی لوزی است و فلسفه طرح‌ها و نقش و نگارش چیست؟ می‌گوید: «شکل بادبادک به این خاطر است که هوا را بشکند و بالا برود، درباره اشکال روی آن هم من چیزی نمی‌دانم، بادبادک‌های خودم بیشتر صورت دارند، چشم و دهان برایشان درست می‌کنم، یا مثلا پرچم ایران و افغانستان، البته اگر بخواهند بادبادکی با طرح پرچم برایشان بسازم هزینه‌اش 15هزار تومان است.»


بادبادک‌های چینی با شکل اژدها
از او می‌پرسیم در حدود چندتا بادبادک ساخته است. می‌گوید: «بادبادک پلاستیکی حدود سالی 10هزارتا درست می‌کنم.»
چندتا از بادبادک‌ها را نشان می‌دهد و می‌گوید این‌ها را از خارج از کشور آورده‌ام و ادامه می‌دهد: «در افغانستان و پاکستان و هند بادبادک‌سازی و هوا کردن آن ورزشی عمومی است و مخصوص کودکان نیست.»
عکس‌هایی را در گوشی‌اش نشانمان می‌دهد که در آن بادبادک‌ها بزرگ‌تر و بلندتر از قد یک انسان هستند. ادامه می‌دهد: «در افغانستان از برج 5 تا زمستان همگی بالای پشت‌بام‌ها هستند و بادبادک هوا می‌کنند.»
می‌پرسیم چرا؟ می‌گوید: «بادبادک هوا کردن کیف دارد، اگر کیف ندارد چرا همین الان بالای کوه‌های آب و برق و هاشمیه و در روزهای پنجشنبه و جمعه در ابتدای بولوار اندیشه آن همه افراد مشغول بادبادک‌بازی هستند؟»
این را می‌گوید و ما هم سری به نشانه تأکید تکان می‌دهیم چون حرفی نداریم. می‌گوید: «بادبادک‌های چینی 200 تا 300هزار تومان قیمتش است، آن‌ها پارچه‌ای است و طرح عقاب و مار و اژدها دارد، جوان‌های پولدار هم می‌روند و آن‌ها را می‌خرند.»


بالاتر از همه چیز
از او می‌پرسیم که بادبادک اگر خوب ساخته شود، چقدر بالا می‌رود، می‌گوید: «تا آنجا که دیگر دیده نشود، بادبادک خوب به شرط کاغذپران حرفه‌ای، سه تا چهار هزار متر هم می‌رود، آنقدر می‌رود تا دیگر دیده نشود.»
این‌ها را که می‌گوید شوق و ذوق بادبادک هوا کردن در دلش جوانه می‌زند و می‌گوید: «اگر الان می‌توانستم مغازه را ببندم و از ریش سپیدم خجالت نمی‌کشیدم، می‌رفتم تا بادبادک هوا کنم. علاقه است دیگر چه کنم. هر کس به چیزی علاقه‌مند و سرگرم است، یکی به فوتبال یکی به بازی کامپیوتری و... ولی ما به بادبادک بازی علاقه‌مندیم.»


اولاد و ثروت را نمی‌شود به زور از خدا گرفت
امین‌ا... با ما درددل می‌کند و می‌گوید: «اعتقاد دارم که دو چیز را نمی‌توانی به زور از خدا بگیری، یکی اولاد و دیگری ثروت، ولی 37سال است که در ایران کار می‌کنم و همسر ایرانی و 6فرزند دارم ولی بازهم سال به سال باید هزینه‌ای بدهم و پاسپورتم را تمدید کنم. انگار نه انگار که این همه سال گذشته است. همسرم قندخون دارد و هزینه‌های گزافی برای انسولین می‌دهیم. حداقلش این است که همسرم ایرانی است و کاش حداقل او تحت پوشش بیمه یا کمکی قرار می‌گرفت. بعد از این همه سال، یک میلیون تومان پول پیش منزل دارم و ماهی 500تومان اجاره به همراه اجاره همین مغازه و هزینه‌های دیگر که همگی از همین بادبادک سازی و فروشی تأمین می‌شود.»


بادبادک، هم ورزش هم تفریح
مغازه با صفای او را ترک می‌کنیم و در این فکر هستیم که چرا بادبادک بازی در همه جای شهر رواج ندارد، هم ورزش است و هم نشاط. قطعا خیلی بهتر از بازی کردن کودکان پای سیستم و پلی استیشن است. بادبادک‌سازی و پرواز آن در ایران منسوخ شده، قدیم‌ها بود و جزو بازی‌های اصلی کودکان محسوب می‌شد ولی الان متأسفانه وجود ندارد. شما حساب کنید که اگر دوباره این بازی رونق بگیرد چه بازی سالم و مفرحی است. جدا از آن خودش ورزش است و کلی تحرک و تمرکز می‌خواهد. علاوه بر تحرک و تمرکز، ارتباطات اجتماعی آن‌ها را هم بهتر می‌کند. چه شد که در این 20تا 30سال بادبادک بازی از خانه‌ها و محلات جمع شد؟ قسمتی از کودکی ما با همین ورزش و بازی گذشت و حداقل کیفش را برده‌ایم. یادش بخیر.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
۰۲:۰۳ - ۱۴۰۱/۱۰/۲۴
سلام و درود خدمت همه عشق بازان بادبادک در ایران زمین !
بنده احمد جاوید رحمانی استم از استان هرات کشور افغانستان ، و میتوانم از طریق آموزش ساخت بادبادک مصدر خدمتی شوم برای عشاق بادبادک در ایران .
بنده مدت ۳۵ سال از عمرم را صرف این حرفه نموده ام و میتوانم انواع باد بادکهای کاغذی و پلاستیکی را با سایزهای مختلف بسازم .
همچنان لیسانس دانشکده ای هنرهای زیبای رشته ای نقاشی استم و مدت ۱۰ سال میشود که به صفت معلم در یکی از مدارس استان هرات افغانستان ایفای وظیفه میکنم و در عین زمان مدت ۳۰ سال میشود که در این استان مغازه ای بادبادک فروشی دارم
با تغییر رژیم( جمهوریت) و روی کار آمدن رژیم جدید
بادبادک بازی در افغانستان ممنوع اعلان شد لذا بنده مجبور شدم تا بخاطر در یافت کار از طریق این هنر ( ساخت بادبادک ) به ایران بیایم بدین ملحوظ از کسانیکه علاقه مند اند روی این حرفه سرمایه گذاری کنند خواشندم تا زمینه ای کار را برایم مساعد سازند
الله ج حافظ تان .
نوت : در حال حاضر در شهر شیراز استم
علی ابراهیمی
۲۳:۱۰ - ۱۴۰۱/۱۲/۱۴
سلام و وقت بخیر. کجای شهر شیراز هستید شما؟ آیا مغازه دارید؟