صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

محمدحسین میرزای جهانبانی مدفون در کوهسنگی مشهد کیست؟

  • کد خبر: ۱۵۷۵۲۱
  • ۱۷ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۳:۳۷
«آرامگاه ابدی مرحوم سرهنگ محمدحسین میرزای جهانبانی، رئیس ارکان حرب لشکر شرق که در تاریخ هفتم سرطان هزار و سیصد و دو شمسی در سن سی و دو سالگی بلده دزدآب انتحار خود مبادرت ورزید» این جمله‌ای است که روی سنگ قبری در کوهسنگی مشهد نوشته شده است. درباره محمدحسین میرزای جهانبانی اطلاعات زیادی موجود نیست.

حسین بیات | شهرآرانیوز؛ «آرامگاه ابدی مرحوم سرهنگ محمدحسین میرزای جهانبانی، رئیس ارکان حرب لشکر شرق که در تاریخ هفتم سرطان هزار و سیصد و دو شمسی در سن سی و دو سالگی بلده دزدآب انتحار خود مبادرت ورزید» این جمله‌ای است که روی سنگ قبری در کوهسنگی مشهد نوشته شده است. درباره محمدحسین میرزای جهانبانی اطلاعات زیادی موجود نیست.

از جمله مواردی که می‌توان رد و نامی از این شخصیت گمنام یافت، میان تلگراف‌های تهدیدآمیزی است که در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۳۰۳ از سوی فرماندهان لشکر ایالتی به مجلس شورای ملی فرستاده می‌شود برای بازگرداندن فوری رضاخان سردار سپه به جایگاه سابقش. امروز ۱۷ فروردین است و هم‌زمانی با این واقعه بهانه‌ای شده است که در صفحه تاریخ و هویت به نخستین رئیس ارکان حرب لشکر شرق (خراسان) و علت انتحارش بپردازیم.

اطلاعات منحصربه‌فرد این گزارش درباره شورش و انتحار سرهنگ محمدحسین‌میرزای جهانبانی از مقاله استفانی کرونین، استاد تاریخ ایران در دانشکده مطالعات شرق‌شناسی و عضو کالج سنت آنتونی دانشگاه آکسفورد با عنوان «مخالفت با رضاخان در ارتش ایران، ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۶ م» گرفته شده که به همت فرشید نوروزی نیز ترجمه شده است.

یک اشتباه تاریخی

برخی به اشتباه گمان می‌کنند که قبر موجود در مسیر صعود به جبل النور کوهسنگی از انتهای خیابان بهشتی متعلق به محمدحسین جهانبانی، رئیس شهربانی کل کشور و سرپرست وزارت کشور متوفی سال ۱۳۳۳ است؛ اما تاریخ فوتی که بر روی سنگ مزار حک شده کافی است تا انگاره این تعلق به کلی از بین برود.

دیگر اینکه تاریخ فوت درج شده بر روی سنگ مزار (۷ سرطان ۱۳۰۲) اشتباه است. در نامه نمره ۲۰۲۳ که ۷ حوت (اسفند) ۱۳۰۲ از سوی دایره عملیات لشکر شرق و در پاسخ به درخواست تولیت آستانه به دارالانشا آستانه مقدسه رضویه ارسال شده است، امضا و دستور محمدحسین میرزای جهانبانی، رئیس ارکان حرب لشکر شرق موجود است. با این تفاسیر و طبق توضیحات بعدی سال درج شده بر سنگ، اشتباهی سهوی است و تاریخ صحیح ۷ تیر ۱۳۰۳ است، اما محمدحسین میرزای جهانبانی کیست و چرا انتحار کرده است؟


دستور جهانبانی، رئیس ارکان حرب لشکر شرق

به نامه آستانه-۷ اسفند ۱۳۰۲

تنها مطلبی که در این باره وجود دارد یادداشتی است با نام «راز قبر ۹۷ساله در کوهسنگی» از جواد نوائیان رودسری، تاریخ پژوه مشهدی که به تفاوت صاحب قبر و جهانبانی مشهور دوره پهلوی دوم پرداخته و دو احتمال برای انتحار صاحب قبر برشمرده است. یکی اینکه «هنگام خودکشی محمدحسین میرزا، مدت کوتاهی پس از اعلام نتیجه آزمون اعزام نظامیان به اروپا برای تحصیل بوده است؛ آزمونی که نتیجه آن ۱۳ خرداد ۱۳۰۲ اعلام شد. احتمال دارد که انتحار محمدحسین میرزای جهانبانی ۳۲ساله به دلیل موفق نبودن در این عرصه بوده باشد.»

دیگر اینکه «دوره مدنظر، مصادف با زمانی است که رضاخان وزیر جنگ بود و قزاق‌ها بیش از افسران ژاندارمری موردتوجه بودند. این احتمال وجود دارد که سرهنگ مدفون در کوهسنگی، یکی از افسران ژاندارمری وقت بوده است؛ افسری که شاید قدرت قزاق‌ها را برنمی تابید و آن را بر خلاف شأن و شرف نظامی خود می‌دانست.» اگرچه احتمال دوم بیراه نیست؛ اما علت انتحار نخستین رئیس ارکان حرب لشکر شرق چیز دیگری است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

اولین فرمانده ژاندارم خراسان

در سال ۱۲۹۷، یک سال بعد از خروج روس‌ها از مشهد که احمد قوام‌السلطنه به والی‌گری خراسان می‌رسد، عده‌ای ژاندارم را به فرماندهی ماژور (سرگرد) محمدحسین جهانبانی همراه خود به مشهد می‌آورد؛ این اولین‌بار است که نظامی با انضباط و باسواد در مشهد دیده می‌شود. ژاندارمری در مرداد سال ۱۲۹۹ با ورود سرهنگ محمدتقی‌خان پسیان به‌عنوان فرمانده توسعه می‌یابد و نیروهایش تا خرداد ۱۳۰۰ به ۳۲۷۰ سوار، پیاده، توپچی، مسلسل‌چی و ... می‌رسد.

پس از قتل پسیان در مهر سال ۱۳۰۰، تعداد ۱۵۰۰ نفر باقیمانده نیرو‌های ژاندارمری مشهد به جمع ۷۰۰ قزاق، ۳۰۰ ژاندارم و ۳۰ نفر امنیه‌ای می‌پیوندند که آبان این سال همراه حسین آقاخان خزاعی میرپنج (سرتیپ یا امیر‌پنجه) به مشهد می‌آیند. چهاردهم دی این سال زمانی است که تمام قوای نظامی موجود در مشهد ادغام شده و قشون واحد و متحدالشکلی را تشکیل می‌دهند. این‌گونه است که ساختار ارتش نوین خراسان با نام لشکر ۶ شرق و تعداد ۱۳۷ افسر و ۳۳۷۷ سرباز در مشهد شکل می‌گیرد.
در این ساختار جدید محمدحسین میرزای جهانبانی که از ژاندارم‌های با سابقه خراسان است به عنوان رئیس ستاد لشکر شرقی مشغول به خدمت می‌شود.

مخالفت‌های ارتشی با فرمانده ارتش

رضاخان با اتکا به ارتش به قدرت می‌رسد؛ اما آن طور که اغلب تصور می‌شود، حمایت ارتش از فرمانده خود در این دوره، بی،  چون وچرا نیست. مخالفت‌هایی وجود دارد که می‌توان در سه دسته تقسیم بندی شان کرد؛ از آنجا که ارتش جدید اغلب از اعضای ژاندارمری دولتی و دیویزیون قزاق تشکیل می‌شود، در دسته اول، فعالیت مخالفانی است که در رقابت طولانی مدت بین دو این عنصر ریشه دارد.

دسته دوم برآمده از نارضایتی‌هایی است که در نتیجه تلاش رضاخان برای جانشینی شاه قاجار از طریق دیکتاتوری جمهوری خواهی به وجود می‌آید. دسته آخر نیز شامل شورش‌های نظامی است که از سال ۱۳۰۵ رخ می‌دهد و ترکیبی انفجاری از مخالفت ایدئولوژیک و شکایت‌های مادی شدید درباره پرداخت حقوق و شرایط خدمت است. دراین بین اغلب مخالفت‌ها با رضاخان در ارتش جدید در اطراف افسران سابق ژاندارمری شکل می‌گیرد.

تصویر سنگ قبر سرهنگ محمدحسین میرزای جهانبانی در کوهسنگی مشهد

سهم کوچک ژاندارم ‎ها

این دو نیرو اگرچه به طور رسمی با شرایط برابر ادغام می‌شوند؛ اما در واقع قزاق‌های سابق به طور مداوم از نظر دستمزد و رتبه بندی نسبت به ژاندارم‌های سابق در تمام سطوح ارتش جدید، برتری و ترجیح دارند و به این ترتیب اختلاف قدیمی ژاندارم‌ها و قزاق‌ها در ساختار ارتش جدید هم تداوم می‌یابد.

رضاخان به رفقای قدیمی خود از لشکر قزاق، اطمینان و اعتماد دارد و برعکس، نسبت به ژاندارم‌های سابق بی اعتماد است و آن‌ها را از حقوق و ترفیع‌های شغلی متناسب با آموزش و تجربه شان محروم می‌کند و به ندرت مناصب ارشد را به آن‌ها واگذار می‌کند. طبق الگویی که در سال ۱۳۰۰ برقرار است همیشه یک قزاق سابق از تهران برای فرماندهی هنگ‌های ژاندارمری ایالت‌ها فرستاده می‌شود و فرمانده ژاندارمری یا بعضا یک افسر ارشد ژاندارم رئیس ستاد جدید لشکر می‌شد.

به عنوان مثال ۱۵ دی ۱۳۰۰ هم زمان با اعلام سازماندهی ارتش با ۵ لشکر، در مشهد، سرلشکر سابق قزاق، حسین آقا خزایی به عنوان سرلشکر فرمانده لشکر شرق انتخاب می‌شود و کلنل سابق ژاندارمری شاهزاده محمدحسین جهانبانی نیز به عنوان رئیس ستاد لشکر شرقی منصوب می‌شود.

این گونه است که همه فرماندهان لشکر‌ها و همه کسانی که مقام ارشد سرلشکری را در دست می‌گیرند قزاق‌های سابق هستند. نخستین ژاندارم سابق که به درجه سرلشکری ارتقا می‌یابد حبیب ا... خان شیبانی است؛ آن هم برای خواباندن قیام عشایر کهگیلویه و بویراحمدی در سال ۱۳۰۷.

مخالفان دیکتاتوری در لوای جمهوریت

مخالفت با رضاخان در داخل ارتش چندین نوبت در قالب دسیسه‌ها و توطئه‌های (واقعی یا خیالی) ترور بیان می‌شود، اما شاید بارزترین نمونه اش که آشکار، سازمان یافته و منسجم نیز هست، در سال ۱۳۰۲ و در برابر جنبش ایجاد جمهوری در ایران ظهور می‌کند. اختلافات عمیقی در ارتش بر سر این مسئله وجود دارد. از یک سو افسران قزاق سابق که رضاخان آن‌ها را در رسیدن به قدرت با خود همراه کرده بود، از او در تلاش برای معرفی یک جمهوری در ایران حمایت می‌کنند؛ اما ژاندارم‌های سابق، روی هم رفته، با طرح جمهوری مخالف هستند. (البته مخالف استبداد آغازین رضاخان هستند نه خود ایده جمهوری خواهی.)

شاهزاده کلنل محمدحسین جهانبانی رئیس ستاد لشکر شرقی نیز یکی از آن هاست که هم از سلطنت طلبان طرف دار قاجار است و هم روابط عمیق اعتقادی و پیوند‌های خانوادگی با قاجار‌ها دارد. در لشکر شرقی که مقر آن در مشهد است، طبق معمول، سرلشکر فرماندهی لشکر، میرپنج و قزاق سابق، حسین آقاخان خزاعی است و رئیس ستاد، ژاندارم سابق، شاهزاده قاجار، کلنل محمدحسین جهانبانی. این دو درباره جاه طلبی رضاخان برای رهبری یک جمهوری نظر مخالف دارند و به طور ضمنی و غیر آشکار، دو حزب را در لشکر شرقی رهبری می‌کنند.

حزب رئیس ستاد که از ژاندارم‌های سابق خدمت کننده در لشکر تشکیل می‌شود طرف دار رضاخان به عنوان وزیر جنگ هستند؛ اما حامی تلاش وی برای رئیس الوزرایی یا دستیابی به سلطنت نیستند. حزب سرلشکر فرماندهی لشکر، اما به هر قیمتی طرف دار رضاخان است و به جز کسانی که وفاداری خاصی به رئیس ستاد دارند، افراد زیادی را شامل می‌شود.

دنباله روی از تهران

هنگامی که رضاخان در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۳۰۳ در تلاش برای حل وفصل بن بست سیاسی در تهران ناشی از شکست جنبش جمهوری خواه که خودش ۶ روز قبل به ناچار اعلامیه اش را منتشر کرده است، از مسئولیت‌های دولتی و فرماندهی نیروهایش استعفا می‌دهد و به بومهن می‌رود، مجلس با تلگرام‌هایی از فرماندهان لشکر ایالتی بمباران می‌شود.

در لشکر شرق ابتدا خزاعی و جهانبانی تردید دارند که چه راهی را باید اتخاذ کنند؛ اما به زودی توافق می‌کنند که همان خطی را دنبال کنند که نیرو‌های نظامی در تهران در پیش خواهند گرفت. در این مرحله تلگراف‌هایی از ارتش در تبریز، رشت و تهران به مشهد می‌رسد، مبنی بر اینکه نیرو‌های این مناطق قصد دارند برای بازگرداندن وزیر جنگ به سمت پایتخت حرکت کنند.

خزاعی تمام افسران خود را به مقر‌های لشکر احضار می‌کند و آن‌ها را مطلع می‌سازد که بنا دارد کنار رضاخان بایستد و در صورت لزوم برای او بجنگد و خواستار حمایت افسران و سربازان لشکر می‌شود. خزاعی و افسرانش جمعی به تلگراف خانه می‌روند و در آنجا همگی با ادای سوگند، قطعنامه‌ای را امضا می‌کنند و خواستار اعاده رضاخان در عرض سه روز می‌شوند و اعلام می‌کنند در غیر این صورت، نیرو‌های لشکر شرقی به اتفاق دیگر لشکر‌های ایالتی به تهران حمله خواهند کرد.

کلنل جهانبانی، اگرچه به این نتیجه می‌رسد که رضاخان می‌خواهد توسط ارتش به قدرت برگردد تا پس از آن بتواند خود را دیکتاتور کند، اما در کل نه او و نه دیگر ژاندارم‌ها جرئت ندارند، نظر خود را اعلام کنند، در نتیجه بلافاصله و به همراه ژاندارم‌های سابق بیانیه دوم را امضا و پس از سرلشکر فرماندهی لشکر، به تهران ارسال می‌کنند.

همراهی با سالار امجد

مجموعه نگرش‌ها و شرایطی را که پس از فروپاشی جنبش جمهوری خواه در میان افسران ارتش موجب مخالفت با رضاخان می‌شود، می‌توان به طور خاص در رویداد‌های مهیج پیرامون شورشی مشاهده کرد که در روز‌های نخست تیر ۱۳۰۳ در لشکر شرقی رخ می‌دهد. افراد درگیر در این حادثه یکی رئیس ستاد لشکر، شاهزاده محمدحسین جهانبانی است و دیگری فرمانده تیپ بیرجند، کلنل رضا قلی افشار سالار امجد. سالار امجد اگرچه در سازمان دهی ارتش در شرایط دشوار بلوچستان ایران موفقیت‌های چشمگیری کسب می‌کند، اما اظهارنظری باعث می‌شود که ابتدا دستگیر و سپس از فرماندهی تیپ بیرجند عزل و آزاد شود.

ماجرا از این قرار است که او در اواخر خرداد ۱۳۰۳ به طور علنی در تهران وزیر جنگ و همه فرماندهان لشکر را که در یک کنفرانس در تهران جمع هستند، محکوم می‌کند و به همراه کلنل دوم شاهزاده محمود - افسر امور نظامی لشکر شرقی و ژاندارم سابق وفادار به قاجاریه - اعلام می‌کنند که «وزیر جنگ و فرماندهانی را که در کنفرانس هستند، با ۲۰۰ نفر نیرو دستگیر خواهند کرد.»

سالار امجد پس از آزادی به مشهد بازمی گردد. به او دستور داده می‌شود که فرماندهی تیپش را به کلنل علی شاه خان تحویل دهد که یک قزاق سابق است و افسر سواره نظام از لشکر مرکزی. ازآنجاکه سالار از پشتیبانی زیادی در لشکر شرقی برخوردار است، ورود علی شاه خان با استقبال افسران محلی روبه رو نمی‌شود و آن‌ها برای آموزش‌های نظامی اش اعتباری قائل نمی‌شوند. در چنین فضایی به کلنل محمدحسین میرزای جهانبانی که رئیس ستاد حرب لشکر شرقی است، دستور داده می‌شود که سالار امجد و علی شاه خان را در راه بیرجند همراهی کند و بر فرایند انتقال دیگر پست‌های تیپ نیز نظارت کند.

فرماندهان و افسران لشکر شرق در سال ۱۳۰۲ مقابل ستاد لشکر در ارگ مشهد
۱- امیر لشکر حسین آقاخان خزاعی . ۲- سرهنگ محمدحسین میرزای جهانبانی

تردید‌های لشکر شرقی

باور به سقوط وزیر جنگ در این زمان بین لشکریان از جمله نیرو‌های لشکر شرق ریشه دوانده است. این باور چند علت دارد؛ از یک سو محبوبیت و اعتبار وزیر جنگ در لشکر شرقی کاهش یافته و از سویی نارضایتی چندساله ژاندارم‌های سابق همچون کلنل محمدحسین میرزای جهانبانی نیز دوباره اوج گرفته است.

سرگرد دی تامپسون، وابسته نظامی بریتانیا در مشهد ۳ تیر ۱۳۰۳ در گزارشی اظهار داشته که «در حال حاضر سردرگمی و اختلاف زیادی در میان لشکر درباره رضاخان و شاه وجود دارد.» او طبق شنیده هایش نوشته «اگر رضاخان دوباره استعفا دهد، تردید وجود دارد که ارتش شرقی به طورکلی به همان اندازه پیش برود تا انتصاب مجدد او را مانند گذشته تضمین کند.»

گروه اعزامی به بیرجند در چنین شرایطی مشهد را ترک می‌کنند. البته به نظر می‌رسد سالار امجد عامل اصلی این توطئه باشد و جهانبانی را به دلیل وفاداری شدیدش به احمدشاه قاجار تحت سلطه خود در می‌آورد، بااین حال، طرح‌های این دو نفر پیش از موعد افشا می‌شود.

یک شورش عقیم

جهانبانی، سالار امجد و علی شاه خان در ۱ تیر ۱۳۰۳ به همراه ۱۸ افسر جوان وارد بیرجند می‌شوند. ظاهرا در مسیر مشهد به بیرجند شورشی توسط سالار و جهانبانی برنامه ریزی‌ می‌شود. این دو نفر بر اساس این باور که وزیر جنگ در حال سقوط است گمان می‌کنند که به آسانی و با اتکا به نارضایتی موجود در لشکر‌ها بتوانند کنترل منطقه جنوبی را در دست بگیرند.

افسران اعزامی از مشهد در شب ۳ تیر با شوکت الملک، حاکم بیرجند شام می‌خورند. طی اختلاط شبانه رابطه بین جهانبانی و علی شاه خان - که پیش ازاین هم چندان صمیمی نبوده - بدتر می‌شود و آن‌ها با عصبانیت با یکدیگر صحبت می‌کنند. موضوع حرف جهانبانی سوءاستفاده قزاق از احمدشاه است. در ساعات اولیه صبح روز بعد، یعنی ۴ تیر ۱۳۰۳ علی شاه خان، جهانبانی و سالار به پادگان نظامی می‌روند و نیرو‌ها را برای رژه آماده می‌کنند؛ اما افسران و سربازان پادگان فریاد می‌زنند که کلنل علی شاه خان را به عنوان فرمانده خود نمی‌شناسند. جهانبانی به علی شاه خان توصیه می‌کند که به مشهد بازگردد. او ابتدا درنگ می‌کند؛ اما در نهایت با دریافت دستور کتبی از رئیس ستاد موافقت می‌کند، چرا که نه افسران و نه سربازان حاضر به خدمت تحت فرمان او نیستند.

این گونه است که تیپ بیرجند تحت امر جهانبانی و سالار امجد قرار می‌گیرد؛ اما از شواهد پیداست که این شورش از آمادگی لازم برخوردار نیست و پس از نخستین اقدام مبارزه جویانه، برنامه دیگری ندارد. پس از عزیمت علی شاه خان به مشهد، سالار و جهانبانی حتی به طور دقیق نمی‌دانند که چه اقدام مناسبی باید انجام شود، پس به نزاع با هم می‌پردازند.
راه دو فرمانده از هم جدا می‌شود؛ سالار در بیرجند می‌ماند و جهانبانی برای ادامه شورش، باهدف تأمین امنیت نیرو‌های نظامی خود و استفاده از رسید‌های گمرکی در دوزاب (نام قدیمی زاهدان) و فرار از کشور در صورت موفق نشدن، بیرجند را به مقصد دوزاب ترک می‌کند.

رضاخان فرمان دستگیری فوری نیرو‌های متمرد لشکر شرقی را صادر می‌کند. سالار بلافاصله در همان بیرجند دستگیر و به مشهد فرستاده می‌شود؛ اما جهانبانی دو روز بعد در دوزاب دستگیر می‌شود؛ او به جای بازگشت به مشهد و تن دادن به محاکمه در دادگاه نظامی، دست به خودکشی می‌زند. درگذشت او در مشهد - جایی که بسیار محبوب بوده - اندوه فراوانی به همراه می‌آورد و مراسم تشییع جنازه اش با تشریفات کامل نظامی اجرا می‌شود. بااین حال به نظر می‌رسد کراهت خودکشی و انتحار در میان جامعه آن زمان مشهد سبب شده است که مکان قبر او امروز فاصله معناداری تا قبرستان مجاورش داشته باشد.
جالب اینجاست که سالار پس از حضور در دادگاه نظامی تهران که اقوام تأثیرگذارش بر آن فشار می‌آورند، تنها از ارتش اخراج می‌شود.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.