بعضی وقتها که آدم به محضر بزرگی دعوت میشود و مینشیند، انگار توان صحبت کردنش را از دست داده باشد، کلمهها را عاجزتر از این میبیند که بتوانند حق مطلب را ادا کنند. یا به سکوت پناه میبرد یا آن قدر سبک و سنگین میکند که مبادا نسنجیده سخن بگوید و ادبِ حضور را رعایت نکرده باشد. اگر اشتیاق دیدار داشته باشد دوست دارد از شوقش بگوید.
اگر درخواستی داشته باشد دلش میخواهد خواسته اش را به زبان بیاورد. اگر خطایی در محضر او کرده باشد دوست دارد کلمهها را جوری کنار هم بچیند و طلب بخشش کند. بعضی فرصتها غنیمتهای کمیابی هستند که شبیه روزی و سهم آدم در این دنیاست. فرصتی که ممکن است ظرف عمر آدمی کفاف تکرار دوباره اش را ندهد. فرصتی که اگر به درستی قدرش را بدانیم، تقدیر آدمی به نیکی رقم میخورد.
زمانی که میتوانیم به خاطر آنچه انجام داده ایم و پشیمانیم ثانیه ثانیه اش را طلب بخشش کنیم و برای آنچه پیش رو داریم خیر و نیکی طلب کنیم. امشب یکی از همان شب هاست که برای آنچه پشت سر گذشته ایم حتی به خطا، به جای حسرت و احساس خسران، طلب بخشش کنیم و برای آنچه مقدرمان خواهد شد خیر و نیکی طلب کنیم. «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ، پروردگارا من به هر خیرى که سویم بفرستى سخت نیازمندم.»
(فرازی از آیه ۲۴، سوره قصص)