خادم | شهرآرانیوز؛ فرهنگ نویسی در ایران قدمتی دست کم حدود نهصد سال دارد؛ از کتاب «لغت فُرس» حکیم ابونصر علی بن احمد اسدی توسی در سده پنجم هجری قمری تا «فرهنگ بزرگ سخن» که به کوشش دکتر حسن انوری و با همکاری بیش از یکصد تن مشاور، نویسنده، ویراستار، نقاش، مترجم در سال ۱۳۸۱ منتشر شد.
از آنجا که زبان زایاست، پدیدهها نو به نو میشوند، جهان و آنچه در آن است دستخوش تغییر و تحول دائمی است، نمیتوان برای حرفه فرهنگ نگاری فراغت و بازنشستگی متصور شد، اما فرهنگ نویسی کاری است تخصصی، زمان بر و پرهزینه و برای به سرانجام رسیدن و تداوم، حمایتهای مادی و معنوی میطلبد. دکتر حسینعلی رحیمی میگوید در دوران معاصر تغییرات زبانی بیشتر شده و به به روز کردن فرهنگ نامهها بیش از گذشته نیاز است.
از طرفی وضع وخیم صنعت نشر و گرانی کاغذ و کتاب باعث شده بسیاری از ناشران خصوصی نتوانند بار این کار فرهنگی را به دوش بکشند و این - سرعت بالای تغییرات زبانی و نبود توجیه اقتصادی برای کار بر روی فرهنگ نامه و انتشار آن - تناقضی است که با آن رو به رو هستیم. آنچه در ادامه میخوانید، گفت وگوی ما با این عضو هیئت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در گروه فرهنگ نویسی با محوریت فرهنگ نویسی و وضعیت آن در ایران است.
ما دادههای زبانی را در کتاب لغت که در فارسی به آن فرهنگ میگوییم ثبت میکنیم. میدانیم زبان همواره در حال تغییر است، طبیعتا وقتی این تغییرات به حد معناداری برسد که تفاوتهای بین زبان امروز ما و زبان بعدی قابل توجه باشد، یعنی چه واژههای جدید بیایند چه واژههای پیشین در معانی جدید به کار بروند، ما کتاب لغتی لازم داریم که این تغییرات در آن ثبت شود.
در دورههای قدیم و در قرنهای پیش، تحول و تغییر زبان کندتر بوده، در نتیجه آن بازه زمانی، به روز کردن هم طبیعتا کمتر نیاز بوده است. اگر مثلا کتاب لغت قرن ۷ یا قرن ۸ را بررسی کنید، خواهید دید تغییر چندانی در زبان وجود نداشته، مگر آنکه آن فرهنگ نگار در نقطه جغرافیایی خاصی بوده و واژههایی در آن منطقه بوده باشد که در منطقه دیگری نبوده و اینها را ثبت کرده باشد. یا فرهنگ نگاری منابع بیشتری در دسترس میداشت و لغات بیشتری را ثبت میکرد، نه به این معنا که لغات بیشتری وارد زبان شده باشد. در دورانی مانند بعد از حمله مغول تحولی در زبان ایجاد و حجم زیادی از واژههای مغولی وارد زبان فارسی شد. در دورههایی عربی گرایی رواج پیدا کرد و واژههای عربی بیشتری وارد زبان شد. زبان این تغییرات را داشت. اما در دورههای معاصر بنا به دلایل مختلف، زبان تغییرات بیشتری دارد.
مثلا اگر زبان الان را با زبان سی سال پیش مقایسه کنید، واژههای جدید بسیاری در آن میبینید. دستگاهها و وسایل و نوآوریهایی که ما را با اشیا و پدیدهها و اختراعات جدیدی روبه رو کرده و برای هر کدام از اینها اسمی انتخاب شده است. بسیاری از پدیدههایی که امروز در زندگی روزمره مان میبینیم و استفاده میکنیم شاید سی، چهل سال پیش اصلا وجود نداشت. اینها همه اسم دارند و کلمه به آنها اختصاص پیدا کرده است، بنابراین ما میبینیم که فاصله زمانی به روز کردن فرهنگهای موجود یا نگارش فرهنگهایی که تغییرات زبان در آن بازتاب داشته باشد نسبت به دورههای پیشین کوتاهتر شده است.
ممکن است در هر بیست، سی سال ضرورت به روز کردن را احساس کنیم. یک عامل دیگر که فرهنگ نگاری را ضروری میکند این است که امروز شاخههای مختلف علوم و حِرَف و فعالیتهای مختلف و تخصصی شدن این حرفههای مختلف و همین طور علوم گسترش و پیشرفت داشته و اینها ما را با انبوهی از واژههای جدید روبه رو میکند، در نتیجه در دورههای معاصر گرایش و نیازی که این گرایش محصول آن است به کتابهای لغتی که ما به آن فرهنگهای تخصصی میگوییم در هر زمینه پدید آمده و این یکی از ضرورتهای نگارش فرهنگهای جدید است.
نمیشود یک عدد قاطع و مرزبندی شده گفت، ولی گمان من این است که هر بیست، سی سال تغییر محسوسی در زبان میبینیم و البته این حرف من اختصاص به واژههای حوزه عمومی و فرهنگهای عمومی دارد. فرهنگ نویسی در حوزههای تخصصی مانند اصطلاحات گردشگری، حقوقی، هنری، علوم انسانی و هر حوزه تخصصی دیگری، متأثر از سرعت پیشرفت آن علم است. شما در دورهای میبینید که برخی از علوم و رشتهها شتاب بیشتری داشته و اگر مجموعه اینها را نگاه کنیم سرعت اینها بسیار سرسام آور و چشمگیر است.
گمان میکنم در خیلی از کشورها به این صورت است که ثبت این تغییرات دنباله رو اصل تغییرات است. یعنی فرهنگ نگار که میخواهد تغییرات زبان را در فرهنگ نوتر ثبت کند در واقع در پی واکنشی است به تغییراتی که در خود زبان رخ میدهد. همواره آنی که پیشرو است جلوتر از دنبال کننده است؛ این امری بدیهی است. با توجه به این شتابی که در دگرگونیهای زبان شاهدش هستیم میتوانیم بگوییم بله، در دهههای اخیر تنوع و پیشرفت کار فرهنگ نگاری در کشور ما نسبت به سابق خیلی بیشتر بوده، یعنی هم از جهت تخصص فرهنگ نگاری و هم از نظر تعداد فرهنگهایی که نوشته میشوند و هم تنوع آنها پیشرفت کرده ایم.
مثلا در گذشته لغت نامه دهخدا و فرهنگ فارسی دکتر معین را داشتیم که فرهنگهای عمومی بودند. ما الان در فرهنگ عمومی انواع فرهنگها را داریم؛ فرهنگ زبان آموز، فرهنگ کودک، فرهنگ نوجوان، فرهنگ دانش آموز و انواع دیگر. در حوزههای تخصصی باز فرهنگهایی که برای علوم و رشتههای مختلف نوشته میشود خیلی زیاد است، اما آیا آنچه باید باشد هست؟
اینجا به نکات دیگری باید توجه کرد. فرهنگ نگاری و اصولا نگارش کتابهای مرجع یک فعالیت کاربرمحور است. یعنی شما وقتی فرهنگ مینویسید، کاربر و استفاده کننده هدف خود را انتخاب کرده اید. این یک بخش است. از سوی دیگر مسائل اقتصادی مطرح است. یعنی آن کاربر شما چقدر توان مالی دارد. به هر حال در دورههای اخیر با چند پدیده رو به رو شده ایم. یکی مسئله اقتصادی است که صنعت نشر کلا با آن درگیر است.
کار فرهنگ نگاری کاری زمان بر و پرهزینه و مشقت بار است و هزینه تدوین و آماده سازی فرهنگ به گونهای است که هر چه جلوتر میرویم رغبت بخش خصوصی برای ورود به این حوزهها خیلی کمتر میشود، چون بازگشت سرمایه نخواهد داشت. مگر در فرهنگهایی که کوچک ترند و مخاطبانشان عمومیتر یا حوزههایی که مثلا برای دانشجویان یک رشته یا دانش آموزان کاربرد داشته باشد، به زبان ساده تر، بازار داشته باشد.
برای ناشران هزینههای تدوین فرهنگها از کتابهای معمولی خیلی بیشتر است. طبیعتا یکی از مسائلی که بر فعالیت فرهنگ نگاری تأثیر میگذارد، اقتصاد و بازار این کار است. بازار نشر در سالهای اخیر در بعضی بخشها خیلی آسیب دیده است و شمارگان کتابهای عمومی که قبلا دو تا سه هزار نسخه بود به صد نسخه و دویست نسخه رسیده است.
به هر حال ناشر بخش خصوصی هم یک بنگاه اقتصادی است و حتی اگر نگاه ناشران نیمه خصوصی یا دولتی نیز به جنبه اقتصادی کار و برگشت سرمایه باشد، وارد این حوزه نمیشوند. الان که میبینید ناشران دولتی در بعضی حوزهها سراغ کتابهای مرجع میروند به این دلیل است که اگرچه این کار دیگر توجیه اقتصادی اش را برای صنعت نشر ما از دست داده است، بودجههای دولتی به بازگشت سرمایه فکر نمیکنند.
یعنی بحثشان این است که این یک نیاز فرهنگی جامعه است و اینجا سازمانهای وابسته به دولت باید نقش حاکمیتی خودشان را اعمال کنند به خاطر اینکه خلأ فرهنگی در کشور جبران شود. سؤالی که فرمودید آیا فرهنگ نگاری و تنوع این فرهنگها متناسب با تغییرات است، بخشی از آن متأثر از مسائل اقتصادی است، بنابراین باید بگوییم نه، متناسب نیست.
ما قبلا و حتی تا یکی دو دهه اخیر ناشرانی داشتیم که کارشان به صورت تخصصی فرهنگ نگاری بود، الان این کار را کنار گذاشته اند یا تعطیل کرده اند یا رفته اند سراغ حوزههایی که بازگشت سرمایه شان هم زودتر باشد هم بهتر. بخشی از این بازگشت سرمایه به زمان برمی گردد، مثلا سرمایه گذار فرهنگ سخن، ناشر خصوصی بود و از روزی که این کار را شروع کردند تا زمانی که کتاب به بازار آمد حدود ۱۰ سال طول کشید.
اگر از منظر اقتصادی به موضوع نظر کنید، به این معناست که سرمایهای را کم یا زیاد، ۱۰ سال بخوابانید. انتشاراتی هم یک بنگاه اقتصادی است و دو دو تا چهارتای اقتصادی اش باید با هم بخواند. از این رو مشکلات کتابهای مرجع به کل و فرهنگ نگاری به صورت خاص، متأثر از مسائل اقتصادی این حوزه هم هست.
این نقشی که میخواهیم برای سازمانهای دولتی قائل شویم باید نقشی حداقلی باشد. یعنی ناشران بخش دولتی فقط باید در حوزههایی اقدام به مشارکت کنند و بیایند که بخش خصوصی به هر دلیلی اقبالی به آن ندارد یا توجیهی برای آن نمیبیند. این انتظار که ما بخواهیم تمام بار را بخش دولتی بکشد، نه انتظار معقولی است و نه با توجه به اوضاع اقتصادی کشور این بخش توانش را دارد و نه حتی مطلوب است.
بله، وقتی دهخدا کار لغت نامه را شروع کرد لازم بود مؤسسهای مثل دانشگاه تهران پشت کار را بگیرد یا فرهنگ جامع زبان فارسی که الان فرهنگستان زبان فارسی دارد تدوین و تألیف میکند کلان طرحی است که بخش خصوصی از عهده آن برنمی آید؛ نه از نظر زمان، نه از نظر میزان سرمایهای که باید گذاشته شود، نه زیرساختهایی که نیاز دارد. ولی نباید این تصور را داشته باشیم که در تمام این حوزهها بخش دولتی وارد شود. حالت مطلوب این است که بازار به گونهای باشد که انجام طرحهای بزرگی مانند لغت نامه دهخدا هم برای بخش خصوصی توجیه داشته باشد.
چنان که در کشورهای دیگر میبینید فرهنگهای بزرگ گاه شصت، هفتاد جلدی را سازمانهای خصوصی منتشر میکنند. در کشور ما بازار اصلا اجازه نمیدهد کسی که مجموعهای چند میلیون تومانی را خریداری کرده بعد از چند سال به خاطر تغییر دو درصدی در واژهها یا معانی دوباره چنین هزینهای را بپردازد. به هر حال ما انتظاراتمان را باید با شرایط موجود بالا یا پایین ببریم.
درباره مثبت یا منفی بودنش داوری ندارم، چون تأثیری در نتیجه ندارد. سیلابی آمده و هر کاری کنیم ما را با خودش میبرد. باید نگاه کنیم این سیلاب چه عوارضی دارد. ممکن است فواید یا زیانهایی داشته باشد. ما باید تا حد زیادی بایدهای این تغییر را بشناسیم و خودمان را با این وضعیت سازگار کنیم. گمان من بر این است که شاید تا یک دهه آینده اصلا تولید کتابهای مرجع و نوع کاربردشان از این صورتی که امروز داریم خارج شود. شما همین ویکی پدیا را نگاه کنید. ما با پدیده جدیدی رو به رو هستیم که نسبت کاربر و فرهنگ نویس یا دانشنامه نویس در آن تغییر کرده است.
قبلا در لغت نامه دهخدا یا فرهنگ فارسی معین، نگارنده و کاربر در دو سوی یک میز قرار داشتند. مثل معلم و شاگرد. اما در پدیدهای که ویکی پدیا یکی از شکلهای آن است ما کاربر-مؤلف داریم. یعنی فقط یک استاد یا یک گروه نویسنده حضور ندارد. هر کسی که در آن حوزه زبانی هست میتواند دانش خودش را ارائه کند.
حالا ویراستارها یا افراد ناظری داریم که اطلاعات را راستی آزمایی میکنند. این اتفاق بسیار تحول آفرین است. شما میبینید که سرعت بزرگ شدن این دانشنامهها و فرهنگها در دنیا بیش از ۱۰ برابر شکل کاغذی آن است. یعنی اگر در یک سال یک فرهنگ نویس ایکس واژه تعریف میکند و مینویسد یا ایکس مقاله در دانشنامه تولید میشود، در دانشنامههای اینترنتی ۵۰ ایکس، ۱۰۰ ایکس تولید میشود.
پیشرانه دیگر هوش مصنوعی است. فضاهایی که بر مبنای هوش مصنوعی ایجاد شده تحولی بسیار بزرگتر از چیزی که دانشنامهها یا لغت نامههایی مثل ویکی پدیا ایجاد کرده، به وجود خواهند آورد. گمانم بر این است که شاید تا یک دهه آینده شکل فرهنگ نگاری و دانشنامه نگاری علمی تغییر پیدا و فعالیتها در حوزههای دیگری تمرکز پیدا کند. البته باید صبر کنیم و ببینیم. قبلا منتظر تغییر در قرنها یا دههها بودیم، ولی الان سرعت آن قدر زیاد شده است که منتظر سالهای آینده هستیم.