صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

خاطره دلنشین یک دختر نوجوان | دیدار یار آشنا

  • کد خبر: ۱۶۲۱۱۷
  • ۰۱ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۳۶
چهار سالی بود که خانوادگی به قم نیامده بودیم. هرچه به قم نزدیک‌تر می‌شدیم گرمای هوا بیشتر می‌شد.

نازنین جلایری- چهار سالی بود که خانوادگی به قم نیامده بودیم. هرچه به قم نزدیک‌تر می‌شدیم گرمای هوا بیشتر می‌شد. وارد شهر که شدیم، سریع به مریم زنگ زدم و گفتم: من تا ۱۰ دقیقه‌ی دیگه می‌آم حرم.

مریم دوست راه دور من بود که قم زندگی می‌کرد و در «اردوی آموزشی مجازی شعر» با او دوست شده بودم. خیلی دوست داشتم او را از نزدیک ببینم. هرچه به حرم نزدیک‌تر می‌شدم خیابان‌ها شلوغ‌تر می‌شد.

در یکی از خیابان‌ها گنبد از دور دیده می‌شد. در نزدیک‌ترین پارکینگ حرم ماشین را گذاشتیم و پیاده به سمت حرم رفتیم. کفش‌هایم پایم را می‌زد. چیزی به اذان ظهر نمانده بود.

با خودم فکر می‌کردم: «واقعا می‌شود دوست قدیمی‌ام را ببینم؟» وارد حرم شدم و با مادر به بانوی مهربان قم سلامی کردم و به سمت ضریح رفتم. بعد یک زیارت کوتاه به رواق حضرت خدیجه‌(س) رفتم. مادر گفت بعد با مریم پیش او بیاییم چون پایش حسابی درد می‌کرد.

قرار من و مریم رواق روبه‌رو بود اما نمی‌توانستم او را پیدا کنم. به گوشی‌اش زنگ زدم. از جایش بلند شد. درست جلو من نشسته بود. از دیدنش چشم‌هایم برق می‌زد.

او را در آغوش گرفتم. مهربانی در وجود او پیدا بود و می‌توانستم در چشم‌هایش اقیانوسی از گل آفتاب‌گردان را ببینم. آن روز ساعتی کنار او نشستم و در آخر، او دو یادگاری ارزشمند به من داد که یکی‌اش را به مادرم هدیه کردم.

پس از یک نماز خانوادگی، به جمکران رفتیم. هیچ‌وقت این سفر مهم و دوست‌داشتنی‌ام را فراموش نمی‌کنم!

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.