قصه

| شهرآرانیوز
«ستاره» چند تا جامدادی داشت. یکی را بابا برایش خریده، یکی‌دیگر را خانم‌معلم به او جایزه داده و مادربزرگش هم از سفر برایش یک جامدادی پارچه‌ای سوغات آورده بود.
«ستاره» چند تا جامدادی داشت. یکی را بابا برایش خریده، یکی‌دیگر را خانم‌معلم به او جایزه داده و مادربزرگش هم از سفر برایش یک جامدادی پارچه‌ای سوغات آورده بود.
کد خبر: ۲۹۶۲۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۹

وقتی از صلح سخن می‌گوییم، سخن از آرامش همه عناصر زمین است. در نبودن صلح است که آتش به جان جنگل‌ها می‌افتد و همین جاست که ابر‌ها و باران‌ها نشان صلح را با خود به ارمغان می‌آورند.
وقتی از صلح سخن می‌گوییم، سخن از آرامش همه عناصر زمین است. در نبودن صلح است که آتش به جان جنگل‌ها می‌افتد و همین جاست که ابر‌ها و باران‌ها نشان صلح را با خود به ارمغان می‌آورند.
کد خبر: ۲۹۹۰۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۹

قصه کتاب‌ها و آدم‌های کتاب‌خوان قصه‌ای پر از سکوت است و معصومه موسویان سال‌هاست در میان همین سکوت و هیاهو که ذکر شد، قدم می‌زند و فعالیت می‌کند.
قصه کتاب‌ها و آدم‌های کتاب‌خوان قصه ‌ای پر از سکوت است و معصومه موسویان سال‌هاست در میان همین سکوت و هیاهو که ذکر شد، قدم می‌زند و فعالیت می‌کند.
کد خبر: ۲۹۸۷۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۷

فصل دوم سریال «دوقلوها» پس از ۵ سال با حضور عموهای فیتیله‌ای در ۸۰ قسمت سی‌دقیقه‌ای به آنتن برمی‌گردد.
فصل دوم سریال «دوقلوها» پس از ۵ سال با حضور عموهای فیتیله‌ای در ۸۰ قسمت سی‌دقیقه‌ای به آنتن برمی‌گردد.
کد خبر: ۲۵۰۹۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۵

همه از روزهای دور گذشته کلی خاطره دارند، خاطره‌های خوب و بد، خاطره‌های تلخ و شیرین. بابا‌بزرگ هم از آن زمان‌ها کلی خاطره داشت.                   
همه از روزهای دور گذشته کلی خاطره دارند، خاطره‌های خوب و بد، خاطره‌های تلخ و شیرین. بابا‌بزرگ هم از آن زمان‌ها کلی خاطره داشت.                   
کد خبر: ۲۴۰۵۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۵

شاید اگر درباره حس‌و‌حالشان درباره همه غروب‌هایی که روی نیمکت روبه‌روی قبرستان نشسته‌اند، می‌پرسیدم، چیزی را در دلشان به آشوب می‌انداخت که آن برهه از دورانشان را از معنای تکراری و همیشگی زندگی خالی کرده بود.
شاید اگر درباره حس‌و‌حالشان درباره همه غروب‌هایی که روی نیمکت روبه‌روی قبرستان نشسته‌اند، می‌پرسیدم، چیزی را در دلشان به آشوب می‌انداخت که آن برهه از دورانشان را از معنای تکراری و همیشگی زندگی خالی کرده بود.
کد خبر: ۲۴۴۵۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲

قصه گفتن برای کودکان در هنگام خواب باعث تقویت قدرت حافظه و بهبود فرآیند یادگیری می‌شود.
قصه گفتن برای کودکان در هنگام خواب باعث تقویت قدرت حافظه و بهبود فرآیند یادگیری می‌شود.
کد خبر: ۲۳۱۵۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۷

وقتی باران می‌بارد، همه‌جا را تر می‌کند، زمین و آسمان و هر جای دیگری را، حتی سرسره‌ها را. 
وقتی باران می‌بارد، همه‌جا را تر می‌کند، زمین و آسمان و هر جای دیگری را، حتی سرسره‌ها را. 
کد خبر: ۲۲۶۳۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۲

مورچه‌کوچولو وقتی می‌خواست از یک تا ده بشمارد، این‌جوری می‌شمرد: «یک، سه، چهار، دو، شش، هفت، ده...» یک روز که مورچه‌کوچولو رفت توی باغچه بازی کند، آنجا یک حشره‌ی عجیب دید، یک حشره که یک‌عالمه پا داشت. 
مورچه‌کوچولو وقتی می‌خواست از یک تا ده بشمارد، این‌جوری می‌شمرد: «یک، سه، چهار، دو، شش، هفت، ده...» یک روز که مورچه‌کوچولو رفت توی باغچه بازی کند، آنجا یک حشره‌ی عجیب دید، یک حشره که یک‌عالمه پا داشت. 
کد خبر: ۲۱۷۲۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۶

صبح روز جمعه بود. همگی تعطیل بودیم و با خیال راحت در خانه دور هم جمع شده بودیم. مامان سفره‌ی صبحانه را پهن کرده بود.
صبح روز جمعه بود. همگی تعطیل بودیم و با خیال راحت در خانه دور هم جمع شده بودیم. مامان سفره‌ی صبحانه را پهن کرده بود.
کد خبر: ۲۰۸۲۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۵

لبخند چیست؟ چه خاصیتی دارد؟ مشکلات را چه‌طور برطرف می‌کند؟ دلشوره‌ها را چه‌طور می‌شوید و پاک می‌کند؟ مامان چه‌طور ‌می‌تواند همیشه لبخند بزند؟
لبخند چیست؟ چه خاصیتی دارد؟ مشکلات را چه‌طور برطرف می‌کند؟ دلشوره‌ها را چه‌طور می‌شوید و پاک می‌کند؟ مامان چه‌طور ‌می‌تواند همیشه لبخند بزند؟
کد خبر: ۲۰۵۲۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۵

می‌خواهم نقاشی‌ام را به بابابزرگ هدیه کنم و پایینش بنویسم: «کارهای خوب همیشه می‌مانند.»
می‌خواهم نقاشی‌ام را به بابابزرگ هدیه کنم و پایینش بنویسم: «کارهای خوب همیشه می‌مانند.»
کد خبر: ۲۰۳۳۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۴

منیرالسادات موسوی در کتاب مهباد دختر کردستان، ماجرای عاشقانه و پر فراز و نشیبی را درباره دختر جوانی بازگو می‌کند که در رشته علوم سیاسی درس می‌خواند. داستان از روزهای پایانی حکومت پهلوی شروع می‌شود.
منیرالسادات موسوی در کتاب مهباد دختر کردستان، ماجرای عاشقانه و پر فراز و نشیبی را درباره دختر جوانی بازگو می‌کند که در رشته علوم سیاسی درس می‌خواند. داستان از روزهای پایانی حکومت پهلوی شروع می‌شود.
کد خبر: ۲۰۹۷۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۳

غول‌غولک هر کاری می‌کرد اشک‌هایش بند نمی‌آمد. از وقتی رفت توی نارنگی و بیرون آمد، همه‌اش دلش می‌خواست گریه کند.
غول‌غولک هر کاری می‌کرد اشک‌هایش بند نمی‌آمد. از وقتی رفت توی نارنگی و بیرون آمد، همه‌اش دلش می‌خواست گریه کند.
کد خبر: ۲۰۲۱۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۰

معاون قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی  گفت: قصه گویی، قصه شنیدن و قصه نویسی بر اساس منطق قرآن یک مسئله راهبردی است.
معاون قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: قصه گویی، قصه شنیدن و قصه نویسی بر اساس منطق قرآن یک مسئله راهبردی است.
کد خبر: ۲۰۰۹۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۸

حمزه خوشبخت قصه گوی اهل جنوب می‌رود این شهر و آن شهر و این روستا و آن روستا تا برای بچه‌ها قصه بگوید و این بار به مشهد آمده است.
حمزه خوشبخت قصه  گوی اهل جنوب می‌رود این شهر و آن شهر و این روستا و آن روستا تا برای بچه‌ها قصه بگوید و این بار به مشهد آمده است.
کد خبر: ۲۰۰۱۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۳

ساعت ۸ صبح است و مامان تازه از بیمارستان برگشته. حال پدربزرگم خوش نیست و چند روزی است بیمارستان بستری شده.
ساعت ۸ صبح است و مامان تازه از بیمارستان برگشته. حال پدربزرگم خوش نیست و چند روزی است بیمارستان بستری شده.
کد خبر: ۱۷۲۹۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۲۶

از خوش‌حالی کر شده بودم. نه صدای موسیقی آرام‌بخش آسانسور را می‌شنیدم، نه مانند همیشه صدای خس‌خس سینه‌ی بابابزرگ غصه‌دارم می‌کرد.
از خوش‌حالی کر شده بودم. نه صدای موسیقی آرام‌بخش آسانسور را می‌شنیدم، نه مانند همیشه صدای خس‌خس سینه‌ی بابابزرگ غصه‌دارم می‌کرد.
کد خبر: ۱۷۱۸۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۲۶

دیگر بدشانسی از این بیشتر نمی‌شد. مامان را با هزار بدبختی راضی کرده بودم که اجازه بدهد با بچه‌های همسایه برویم پارک اما...
دیگر بدشانسی از این بیشتر نمی‌شد. مامان را با هزار بدبختی راضی کرده بودم که اجازه بدهد با بچه‌های همسایه برویم پارک اما...
کد خبر: ۱۷۴۲۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۵/۱۸

بالأخره زمان آخرین امتحان فرارسید. در یک روز عجیب، بچه‌ها همه برای جشن پایان سال، درحال باد کردن بادکنک بودند و من هم تندتند سر بادکنک‌های بادشده را گره می‌زدم.
بالأخره زمان آخرین امتحان فرارسید. در یک روز عجیب، بچه‌ها همه برای جشن پایان سال، درحال باد کردن بادکنک بودند و من هم تندتند سر بادکنک‌های بادشده را گره می‌زدم.
کد خبر: ۱۷۱۵۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۰

پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->