عه... این گردوها از کجا پیدا شد!
کد خبر: ۲۱۶۰۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۹
خواهرم در حالی که با کمک مامان وسایل سفره افطار را آماده میکند میگوید: «حیف که ماه رمضان و این حال و هوای خوب دارد تمام میشود. چه ماه ماهی بود!»
کد خبر: ۲۱۶۰۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۰
ماه رمضان همه روزه میگیرند. سحری و افطاری میخورند. از صبحانه و چای اول صبح هم خبری نیست. اما آن روز صبح در خانهی مادربزرگ اینجوری نبود. همین، دلیل تعجب زهرا شد.
کد خبر: ۲۱۶۰۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۵
بابا کتاب دعا دستش دارد. برادرم موبایلش را به گوشش چسبانده است و دارد زیارتنامه میخواند.
کد خبر: ۲۱۴۵۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۲
زمستان بود و برف و بوران. همه توی خانهها و لانهها جا خوش کرده بودند. بوتههای گل، درخت و کوه و جنگل و دریا، همه، در خواب سنگینی فرو رفته بودند.
کد خبر: ۲۱۴۵۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۴
خیلی خوب است از آنچه داری به کسی هدیه بدهی. با این کار، دیگران هم مانند تو خوشحال میشوند. بهار هم دوست داشت گل و سبزه و شکوفههایش را به دیگران هدیه بدهد.
کد خبر: ۲۱۴۵۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۵
هر سال یک هفته پیش از اینکه عید، مامان هرروز به خانهی مادربزرگ میرود تا در خانهتکانی کمک کند. مریم هم همیشه با او به خانهی خانمجان میرود زیرا او را خیلی دوست دارد.
کد خبر: ۲۱۳۹۶۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۳
صبح روز جمعه بود. همگی تعطیل بودیم و با خیال راحت در خانه دور هم جمع شده بودیم. مامان سفرهی صبحانه را پهن کرده بود.
کد خبر: ۲۰۸۲۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۵
همیشه ۱۰ روز که از ماه اسفند میگذرد، در خانهی ما از سوی بابا و مامان یک «آمادهباش» اعلام میشود.
کد خبر: ۲۰۸۲۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۵
خانم خیّاط میخواست یک عالمه بلوز و شلوار بدوزد برای یک عالمه بچهی خوشگل و کوچولو. چرخخیاطی شروع کرد به دوختن اما یکدفعه گلویش درد و سرفهاش گرفت.
کد خبر: ۲۰۵۲۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۳۰
هوا سرد است و همه لباس گرم پوشیدهایم، خوشحالیم که عید تولد امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) است.
کد خبر: ۲۰۵۲۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۳
اگر مهیار صدایش را درنیاورده بود، اگر با دستهای لرزان و عرقکرده و چشمهای خجالتزدهاش به آقای مسعودی خیره نشده بود، اگر با طرز حرف زدن استرسیاش سیر تا پیاز ماجرای آن روز را لو نداده بود...
کد خبر: ۲۰۳۳۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۲
انسانهای بزرگ همیشه مهربان هستند. از کسی عصبانی نمیشوند و سعی میکنند با همه خوب رفتار کنند.
کد خبر: ۲۰۳۳۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۷
کارنامهام را که دیدم آتش گرفتم. در همهی درسها سنگ تمام گذاشته و بدون یک نمرهی قبولی، همه را از یک کنار افتاده بودم! واقعا از من بعید بود. بعد از آن همه درس خواندن و تست زدن، این حقم نبود.
کد خبر: ۲۰۲۱۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۰
هریک مشغول تمرین کارهایشان بودند و برای جشنهای دههی فجر آماده میشدند. برای برپایی جشن بزرگ انقلاب اسلامی، هیچکس دل توی دلش نبود. بابای مدرسهمان همهجا را آبجارو میکرد.
کد خبر: ۱۹۸۳۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۵
از شانس بد ما آفتاب افتاده بود آن طرف پیادهرو و درست مخالف جایی که ما ایستاده بودیم میتابید.
کد خبر: ۱۹۷۵۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۶
خیلی از خانمها توی خانه روضه میگیرند و خانمهای همسایه و فامیل را دعوت میکنند تا بیایند روضه گوش کنند. خانمگلی هم روضه داشت.
کد خبر: ۱۹۷۵۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۲
درست یک ساعت و ۲۰ دقیقه بود که داشتم به حرفهای عماد گوش میدادم. گوشهایم نزدیک بود سوت بکشند و از سرم دود بلند شود.
کد خبر: ۱۹۷۰۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۳
انشا نوشتن کار جالبی است. میتوانید دربارهی هر چیزی انشا بنویسید. مریم قرار بود برای کسی یا چیزی که بیش از همه دوستش دارد انشا بنویسد.
کد خبر: ۱۹۶۹۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۶
سلام خداجانم. از شما به اندازه همهی آسمانها و ستارههایی که آفریدی تشکّر میکنم که به من پدر و مادر دادی تا زندگی کنم.
کد خبر: ۱۹۶۹۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۷