صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

شیرِ صحرا در آستان امام رضا (ع)

  • کد خبر: ۱۶۶۲۰۲
  • ۰۶ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۳۸
امیر سرلشکر ارتش جمهوری اسلامی، حسنِ آبشناسان که به «شیرِ صحرا» معروف بود، غرور صدام را در دشت عباس شکست و او را به نبرد رو  در  رو دعوت کرد.

عشق ستودنی است. از مردانی که چهره شان به تصمیم و اقتدار مصمم می‌شود، ستودنی تر. متر و معیار خود را دارند. همه چیز را دقیق محاسبه می‌کنند. محاسباتشان، حساب و کتابِ دشمن را هم درهم می‌ریزد، اما پشت آن صلابتِ دشمن شکن، توسلی است دریایی و توکلی است که سلسله جبال عالم را هم درس آموز می‌شود.

یک نمونه اش می‌شود امیر سرلشکر ارتش جمهوری اسلامی، حسنِ آبشناسان که به «شیرِ صحرا» معروف بود. او غرور صدام را در دشت عباس شکست و او را به نبرد رو  در  رو دعوت کرد. در جواب نامه حسن، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید به حسن یک جنگ تخصصی را نشان بدهد، اما سرباز قهرمان ایران، بعد از یک درگیری طولانی، لشکرش را شکست داد و خودش را اسیر کرد.

او یک نابغه نظامی بود، اما دلش اهل توسل بود. ارادت عجیبی به حضرت رضا (ع) داشت. قبل از هر کار مهمی که می‌خواست به انجام برساند، می‌گفت: باید بروم از آقا اجازه بگیرم؛ و بعد به همراه خانواده اش عازم مشهد می‌شد. نمی‌دانم در مشهد بین او و امام رضا (ع) چه می‌گذشت که می‌نشست در گوشه‌ای از حرم و راز و نیاز می‌کرد. بی سر و صدا سر در گریبان خود فرو می‌برد و مدت‌ها همان طور می‌نشست.

زمانی هم که فرماندهی لشکر به او پیشنهاد شد، گفت: تا اجازه نگیرم، چیزی نمی‌گویم؛ و راهی شد ... فقط او نبود که ارادتی چنین به آستان ملائک پاسبان داشت. دیگر امیر دلاور ارتش ایران، سرلشکر شهید مسعود نیاکی منفرد هم حالی چنین خجسته و ارادتی تمام داشت. او در مرخصی‌های جنگ قبل از آنکه به شهر و کاشانه اش برود اول به مشهد می‌آمد.

زیارت را با حال خاص «اقامه» می‌کرد. حرف هایش را به آقا می‌گفت و بعد می‌رفت. قصه سیب‌های باغ امام رضا (ع) که به لشکرش رسید حکایتی است خواندنی. او در جبهه، سیب‌هایی دید، بو کشید، عطر مسحور کننده اش را که استشمام کرد پرسید از کجاست؟ گفتند: باغ امام رضا (ع). در سفر به مشهد، بدون اینکه از ماجرا با احدی سخن بگوید، مثل همیشه به حرم رفت. حرف هایش را گفت، زیارت نامه خواند و برگشت. همان اول کامیون‌های سیب را جلو لشکر خود دید. حکایت سپهبد شهید صیاد شیرازی که چیز دیگری است.

در هر عملیات، یگانی از لشکر خراسان برمی داشت به تیمن نام امام رضا (ع). انگار کلید پیروزی می‌دانست. رزمندگان لشکری که آفتاب نشین حرم آقا بودند. باری، حکایت‌ها داشتند امیران ارتش با امام رضا (ع). ناگفته ها، شنیده و نانوشته‌ها خوانده می‌شد. پیروزی هم نتیجه آن توسل و توکل بود که به طراحی‌های نظامی جانی مضاعف می‌بخشید.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.