عماد پورشهریاری، سینما، تئاتر، ادبیات و همه هنرهای هفتگانه، ماجرای زندگی را روایت میکنند. برخی کمی بیشتر اغراق میکنند و رویکرد سهلوممتنعی درباره این پدیده جذاب دارند و برخی عالمانه به واقعیترین شکل ممکن، آن را روایت میکنند. «جهان با من برقص»، اولین فیلم سینمایی سروش صحت، جایی در میانه این دو مسیر است؛ هم با درشتنمایی با مهمترین پازلهای زندگی سروکله میزند، هم روایتش بهشدت واقعی است.
«جهان با من برقص» بهطرز شگفتانگیزی -آنطور که از یک کارگردان و بازیگر تلویزیون انتظار نمیرود- خوب و هیجانانگیز است. فیلم، داستان جهان یا جهانگیر(علی مصفا) است که بهخاطر یک سرطان پیشرفته، یکی دو سه ماه بیشتر زنده نخواهد بود. «جهان» بهنظر، یک استاد جدی دانشگاه بوده که پس از جدا شدن از همسرش، تدریس را رها کرده و بههمراه تنها دخترش راهی یک منطقه زیبا و خوشآبوهوا در شمال کشور شده است. سبک زندگی جهان در تکتک جزئیات، سالم و سرزنده است؛ درست همان سبکی که علم و طب آن را دشمن همه بیماریها و سرطان میپندارند؛ گرچه جهان هم مانند سایر شخصیتها انگار از خطا دور نیست و شخصیتی کاملا خاکستری دارد.
داستان از جایی شروع میشود که بهمن(کاظم سیاحی)، برادر جهان، دوستانشان را برای آخرین تولد او به شمال دعوت میکند اما دورهمی دوستان آنطور که باید، جهان را از دنیای بهتزدهاش خارج نمیکند. هریک از آنها داستانکی دارند که قرار است فیلم را از یک پوچی وهمآلود خارج کند. نتیجه همه اینها یک موفقیت کمتردیدهشده روی پرده سینماست. اگر فیلم را ندیدهاید و به لو رفتن داستان آن حساس هستید، ادامه این یادداشت ممکن است برای شما چندان خوشایند نباشد و شاید بهتر باشد خواندن آن را تا پس از تماشای فیلم به تأخیر بیندازید.
«جهان با من برقص» آشکارا داستان زندگی است و روی حوادث آن غوطهور است. در روایتِ فیلم، زندگی سرشار از تضادها و تلاطمها است. درهرحال یک سوی زندگی، مرگ است، یک سوی تولد، نابودی و آنطرف شادی، غم. فیلم درباره مرگ و مُردن صحبت میکند اما مخاطب را میخنداند یا در ابزوردترین(پوچترین) لحظاتش بهشدت امیدوار است. فیلم پُر است از این اتفاقات سینوسی. هر چیزی تضادی دارد. اگر در یکی از خردهروایتهایش حرف طلاق میزند، درست در سکانس بعدی صحبت از ازدواج است. اگر قرار است صحبت از ضعف و شکست و اضمحلال باشد، در همان صحنه یا درست کمی بعدش، قدرت و عضله نمایش داده میشود.(سکانس گفتوگوی جهان با شایان در دریا) اگر قرار است در سکانسی از خرسواری احمقانه(هانیه توسلی) بخندیم، کمی بعد را باید با غصه مرگ جهان یا دلخوشیهای سطحی(سیاوش چراغیپور) سر کنیم یا اگر گریه و سوگواری رضا(پژمان جمشیدی) را میبینیم، تنها لحظاتی بعد سرخوشی نیلوفر(بهار کاتوزی) پرده نقرهای را پُر میکند یا حتی وقتی متوجه میشویم که همسر سابق احسان(جواد عزتی) با یک دروغ با فرخ(رامین صدیقی) ازدواج کرده است و در دعوای این دو ناخودآگاه فرخ را مذمت میکنیم، فیلم بلافاصله شیطنتهای احسان را روایت میکند تا همهچیز مساوی شود. فیلم کم از این صحنهها ندارد؛ درست شبیه همین زندگی واقعی. گاهی کمی بالا، گاهی کمی پایین.
سرخوشی روایت در نخستین فیلم سروش صحت، قدرت و شتابش را از همین حرکتهای سینوسی میگیرد اما خودش در آن غرق یا هضم نمیشود. بهجای آن با کمک میان پردههای سحرانگیزش که یادآور فیلمهای خاطرهانگیز اروپایی است، روی این سینوسها موجسواری میکند و از آن لذت میبرد. این لذت را میتوان در کاراکتر هانیه توسلی دید؛ شخصیتی بهشدت متفاوت از سایرین و البته کمی ابله. او عاشق سریالهای ترکی است. مهمترین دغدغهاش دنبالکنندههای اینستاگرامش است و در هنگام صحبت کردن درباره مرگِ جهان، اصلا خودش را سانسور نمیکند. برخلاف این حماقتها، مهمترین حرفها و حتی چکیده فیلم از زبان او بیان میشود. از «پلنگ» خواندهشدنش ناراحت نمیشود، بیاختیار حسش را به واقعیترین شکل بیان میکند و برای شاد بودنش دنبال بهانه نمیگردد. برای شخصیتی که فکر میکند طارمی و مورینیو در یک تیم قرار دارند و بیرانوند مهاجم گلزن آن است، اینهمه عمق و لایه، دقیقاً همان چیزی است که فیلم را به یک سینمای چابک و مشتاق تبدیل و اشکالاتش را کاملا محو میکند.
شوخیهای صحت با زندگی و مرگ یک برخورد کاملاً شخصی با این قضیه است که خب برای یک کارگردان اولی، تصمیمی جسورانه محسوب میشود. در موفقیت سینمای شخصیسازیشده صحت همین که در طول فیلم بهجز قاهقاههای دستهجمعی، خندهها پراکنده است، گاهی پوزخندی از یک طرف سالن بلند میشود و گاهی خندهای از سوی دیگر شنیده میشود. انگار اتفاقات فیلم برای هر مخاطبی، متفاوت از تماشاگر فرورفته در صندلی کناری است. اگر قرار است فیلم را در سینما تماشا کنید -که لطفاً به احترام قابهای زیبایش حتماً روی پرده بزرگ ببینیدش- در پایان و بعد از روشن شدن چراغها به چهرهها دقت کنید؛ برخی شاد و خندانند، برخی اما چشمهایشان از گریه و بغض سرخ شده است؛ درست شبیه به زندگی. گاهی کمی شاد، گاهی کمی غمگین. زندگی هرچه باشد، پیشنهاد صحت و جهانش، لذت بردن از همین لحظه اکنون است.