صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

سعی می‌کنم خوب باشم

  • کد خبر: ۱۷۳۱۳۰
  • ۱۷ تير ۱۴۰۲ - ۱۰:۵۰
بسیاری وقت‌ها در زندگی، آدمی تنهای تنهاست؛ خودش با دردهایش، رنج هایش، تلخ کامی هایش و هرآنچه باعث می‌شود نتواند از زندگی لذت ببرد. دقیقا همین جاست که حس می‌کند به قدرتی ماورایی نیاز دارد.

هیچ کسی مرهمی بر درد‌ها و رنج‌های من نیست، جز خودم! این جمله تلخ است، ولی حقیقت دارد. بسیاری وقت‌ها در زندگی، آدمی تنهای تنهاست؛ خودش با دردهایش، رنج هایش، تلخ کامی هایش و هرآنچه باعث می‌شود نتواند از زندگی لذت ببرد. دقیقا همین جاست که حس می‌کند به قدرتی ماورایی نیاز دارد؛ چیزی فراتر از آدم‌های منفعت طلب و کاسب مسلکی که اطراف و اکنافش قرار دارند.

گویی انسان منتظر است تا دست پرمهری از آستین آسمان درآید، او را نوازش کند، در آغوش بگیرد، التیام بخشد، انرژی دهد، در کنارش بنشیند و در گوش هایش حرف محبت نجوا کند. حال وروز سختی است، اما درعین حال می‌تواند شیرین هم باشد. چون آدمی را به قدرتی بی انتها پیوند می‌دهد و در بالاترین حد انسانیت که همان بازگشت به خویشتن خویش است، قرار می‌دهد.

توکل

شاید این نقطه همان جایی است که به آن توکل می‌گویند. آدمی در مرور زمان به خوبی می‌بیند، درمی یابد، تجربه‌ می‌کند و با همه سلول‌های بدنش لمس می‌کند که هیچ کسی جز «مهر ثابت و عشق پایدار خداوند مهربان» همراه و مراقب او نیست. بی منت و بی حد او را حمایت می‌کند و در همه کم وکاستی‌ها و بحران‌های زندگی هوایش را دارد و حالش را خوب می‌کند.

البته نه اینکه عزیزان و اطرافیان ما خوب نباشند یا مهربان و دلسوز نیستند. نه! اصلا منظورم این نیست که رسم مهربانی و جوانمردی ورافتاده، بلکه درواقع خلقت دنیا به گونه‌ای است که بیشتر آدم‌ها یا فراموش کار هستند یا ناتوان، یا منافع و مصالح خود را به دیگران ترجیح می‌دهند یا در خوش بینانه‌ترین حالت حتی اگر بخواهند به آدمی کمک کنند، آمادگی لازم را ندارند.

هجرت

پس این گونه است که «هجرت» برای آدمی به زیبایی تعریف و تفسیر می‌شود؛ هجرت از جسم به جان، از انسان به خدا، از ماده به معنا، از دنیاگرایی به آخرت گرایی، از مردم گرایی به توکل و خدامداری و.... به راستی چقدر شیرین است اینکه بنده‌ای خود را غرق دریای بی کران رحمت محبوبی که خود عاشق مخلوق است، آزاد و رها می‌بیند.

اکنون دلم می‌خواهد با صدای بلند بگویم: آهای مردم! من خدایی دارم که مرا دوست دارد، حرفم را‌ می‌شنود، بی،  چون وچرا از من حمایت می‌کند، بدی هایم را‌ می‌پوشاند و در هر حالی دست محبت از سرم برنمی دارد. هم او که بی همتاست، هم او که بی نیاز است و هم او که همواره در گوش من می‌خواند به سوی من بیا تا تو را کفایت و استجابت کنم.

خودم

زندگی سخت است، خیلی سخت! این روز‌ها از همیشه سخت‌تر هم شده است، اما باز هم خیلی چیز‌ها به «خودم» بستگی دارد. من می‌توانم و باید بتوانم حال خودم را خوب کنم. باید یاد بگیرم به جای آنکه حسرت نداشته هایم را بخورم، از داشته هایم لذت ببرم و به جای آنکه ظاهر زندگی مردم را با باطن زندگی خودم مقایسه کنم، برای بهره مندی از آنچه دارم، هدفمندی و برنامه ریزی داشته باشم و درنهایت باید یاد بگیرم خداوند را در هر حالتی شکر کنم.

بی شک او لایق شکرگزاری است؛ گاهی به خاطر آنچه از روی رحمت به من بخشیده است و گاهی به خاطر آنچه از روی حکمت به من نداده است. پس این گونه انسان می‌تواند همواره در زندگی شاد و امیدوار باشد.

سعی

من همه استعداد و تلاش خویش را به کار خواهم گرفت تا زندگی مطلوبی داشته باشم. من «سعی می‌کنم خوب باشم». باید در هر حالی خوب باشم. پس هرکسی در طول روز از شما پرسید حالت چطور است؟ بگویید خوبم! چون ما یا خوب هستیم یا باید سعی کنیم خوب باشیم. حتما این پرسش پیش می‌آید که چگونه؟

پاسخ آن در چند کلیدواژه طلایی نهفته است. از خودتان بپرسید چه چیز‌هایی حالتان را خوب می‌کند. سپس سراغ آن‌ها بروید. در این راستا برخی چیز‌ها جنبه فراگیر دارند که حال بیشتر انسان‌ها را خوب می‌کنند؛ نیایش، ورزش، صله رحم، دعای پدر و مادر، تلاش دوباره، امیدواری، گذشت کردن و نادیده گرفتن، تغذیه سالم، مطالعه و کتاب خوانی و...

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.