به گزارش شهرآرانیوز گیریم که حواس دنیا و مردمانش به تو نباشد؛ به تو و خانه کوچکت با آن در آهنی رنگ پریده در انتهای کوچه باریکهای بن بست. از آن کوچههای آشتی کنان که به کار قدیمها میآمد و دل خوریهایی که زود فراموش میشد. قصه خانههایی را میگوییم که سهم صاحبانشان از داشتههای دنیا کمترین است و انگار که از همان ابتدا از گردونه خودنماییها و مدهای زمانه خارج بوده اند.
گیریم که ساکنان این خانهها حساب دخل وخرجشان با هم نخواند و بلندبودن فهرست نداشته هایشان کنایه بزند به اندک بودن آنچه از مال ومنال دنیا در انبان زندگی هایشان باقی مانده است. همه اینها هست، اما همه ماجرا که نیست. روی دیگر سکه فقر مادی شان، مکنت و غنایی است که نشانه هایش را حتی با گشت وگذاری کوتاه در کوچه پس کوچههای حاشیه شهر میشود دید.
نشانهها پرشمارند؛ آن قدر که بعید است به تور نگاههای منصف نسبت به این مناطق نیفتد. یک نمونه اش در همین شب و روزها عیان است که عطر محرم، فضای شهر را پر کرده است. سیاهههای کوچکی که بر سردر خانه هایشان نصب کرده اند، از عشق به آرمانی معتبر گواهی میدهد که هرگز نمیمیرد؛ حتی اگر پرچم دار آن با ۷۲ سرباز وفادارش به خاک و خون کشیده شود.
به همان دلیلی که نمیشود دریا را در چند قطره خلاصه کرد، وسعت این محبت و پای کاربودن صاحبان منازل سیاه پوش عزای حسین بن علی (ع) را هم نمیتوان در ظرف کوچک کلمات جای داد. کار، سختتر میشود اگر بخواهیم نگاهمان را از یک گوشه شهر بگیریم و به دورتادور دیار امام مهربانیها بچرخانیم.
خلاصه اش را میتوان در عشق بیان کرد؛ عشقی نامیرا در جماعتی دل باخته که ثابت کرده اند نه از خون به ناحق ریخته شده امام شهیدشان میگذرند و نه از بذل جان و مالشان برای زنده نگه داشتن نام و یاد او دریغ میکنند. خرده روایتهایی که دهه نخست ماه محرم امسال با عنوان «تکیه» منتشر شد؛ نمیاز یم دل دادگی اهالی مشهد به نهضت ادامه دار امام حسین (ع) بود. راههایی که برای اظهار ارادتشان انتخاب کرده بودند، متفاوت بود و با وجود ظاهری ساده، باطنی عمیق داشت.
نذر یک کودک برای فروش مرغ عشق هایش به نیت برپایی ایستگاه صلواتی، زندگی در کشوری آفریقایی به نیت تبلیغ پیام عاشورا و راه اندازی هیئتی مختص جذب دلهای پاک نوجوانان، تعدادی از این نمونهها بود که اگر مجالی برای ادامه آن بود، تا ماهها و سالها جای کار داشت. درک این محبت که سیاه پوشی شهر و خانه هایش یکی دیگر از نشانههای آن است، از دلهای آشفته دنیازده برنمی آید. بگذاریم در تریبون هایشان صدا بلند کنند و پریشانی ذهنهای رویگردانشان از حق را برملا کنند. کدام منطق ناصوابی از تاراج فراموشی در دالان تاریخ در امان خواهد ماند که این دومی باشد؟!