صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

خون جگر که هست بگو نان نخواستیم...

  • کد خبر: ۱۷۸۲۵۰
  • ۱۷ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۸:۳۳
شغل عجیبی است و اگر توی گوگل جست وجو کنید شغل‌های خطرناک جهان، توی پنج تای اول قرار می‌گیرد. خبرنگاری را می‌گویم.

شغل عجیبی است و اگر توی گوگل جست وجو کنید شغل‌های خطرناک جهان، توی پنج تای اول قرار می‌گیرد. خبرنگاری را می‌گویم. محل کارت را خودت انتخاب نمی‌کنی. تلفن همراهت همیشه باید روشن، پر از شارژ و دم دستت باشد.

هر لحظه ممکن است بلند شوی همه کارهایت همه زندگی ات را تعطیل کنی و بروی سراغ کارت، کاری که ندانی حتی برگشتی توی کار هست یانه. بالاخره مرد قافیه اش درد است و قرن هاست از روزگار از غار بیرون زدن و مواجهه با پلنگ و بوفالو و قوچ‌های وحشی تا امروز باید بدود بجنگد و با تمام دلش برای اهل خانه اش کار کند و عرق بریزد و اتفاقا از این عرق ریزان روح و جسم لذت هم ببرد، روزنامه نگار بودن هم برای مرد سخت است و پر استرس و تلاطم ...، اما همه این سختی‌ها چند برابر می‌شود وقتی زن باشی و قرار باشد قلم به دست بگیری و بشوی راوی زخم و رنج و درد.

تو با همه ظرافت‌های زنانه ات باید بلند شوی بروی جایی که وسط معرکه است و هر چیزی ممکن است به ذات ظریفت صدمه بزند... مثلا خبرنگار جنگ شوی و بروی جایی که بوی مرگ و باروت پیچیده و از چیزی حرف بزنی که ذات منفوری دارد و حالت را خوب نمی‌کند و برای مردی حرف بزنی که گوشه خانه اش روی یک مبل راحتی خپل با شلوارک لم داده و چیپس می‌خورد و گزارش تو را نگاه می‌کند و تو باید آن قدر جذاب روایت کنی که اجازه ندهی دستش به کنترل برود و شبکه دیگری را برای تماشا انتخاب کند.

از عجایب این شغل همین بس که باید جان بکنی و برسی به سوژه ات و وقتی که رسیدی در نزدیک‌ترین جای ممکنش بایستی و پشت به سوژه و رو به مردم حرف بزنی و بگویی آنچه دیدی و برایشان روایت کنی که چه شد که به اینجا رسیدی یکهو سوژه ات آنچه انتظار داری را رو نکند و نتوانی هم خیلی زخم هایش را بخارانی... همین که یک روز در تقویم ما روز خبرنگار هم هست به برکت خونی است که از شهیدی بر زمین ریخته و خون غیور بوده و جوشیده و آن قدر سرخ و داغ بوده که توانسته جوهر شود بر صفحه سفید همه تقویم‌های ایران و ثبت شود بر جریده عالم دوام این خون. یادداشت روز خبرنگارم را دو قسمت می‌کنم می‌خواهم یک خرده با آقایان مسئول و مدیر و دست اندرکار حرف بزنم.

برادر من، وقتی یکی از اصحاب مطبوعات به شما زنگ می‌زند و قول و قرار گفتگو یا مطلب می‌گذارد دستش را توی پوست گردو نگذارید و با جملاتی مثل حالا ببینم، عرض می‌کنم خدمتتان ببینم چه می‌شود و استخاره بکنم، جوابش را ندهید، اینکه بگویید توی جلسه هستم و مثلا سه ساعت دیگر در خدمت هستم خیلی تکراری شده است یا بگویید گفتگو می‌کنم یا بگویید نه، اینکه خبرنگار را قلم در هوا نگه دارید و دم صفحه بندی بگویید نه وقت ندارم یا تلفن جواب ندهید یا دایورت کنید روی شماره دفتر هم خیلی کار جذابی نیست. روزنامه نگار طفلک باید صفحه اش را برساند و اگر نرساند هر دقیقه تأخیر در چاپخانه جریمه خواهد داشت.

عزیز دل برادر
اینکه به هر مناسبتی گل و شعر و استیکر و قلب قرمز و موسیقی‌های آرامش بخش را محبت کن و برای برادران روزنامه نگار هم بفرست، آن‌ها هم اهل هنر و فرهنگ هستند... در خانه اگر بس است و این صحبت ها...

بزرگوار...
نشست مطبوعاتی که می‌گذارید سر وقتی که توی کارت دعوت یا پیامک و تماستان گفته اند بیایید، ما طفلی‌ها هم زندگی داریم. در ضمن اینکه محبت می‌کنید پاوربانکی، فلش مموری ای، کارت هدیه ای، چیزی بعد از نشست هایتان هدیه می‌دهید. دست شما درد نکند. ما داریم کارمان را انجام می‌دهیم و قطعا ما توقعی نداریم، اما جسارتا شما هم توقع نداشته باشید از شما و فعالیت هایتان قصه امیرارسلان خان نامدار بنویسیم و قهرمان بسازیم و عیب و نواقص را نبینیم. زحمت بکشید درخشان باشید و ما هم درخشان منعکس کنیم. قلم و شرافت شغلی خیلی ارزشش بیشتر از این حرف هاست.

آخر الأمر اینکه روز خبرنگار را به همه همکارانم در سرتا سر ایران علی الخصوص روزنامه شریف شهرآرا و همکاران محترمم در این روزنامه تبریک عرض می‌کنم و امیدوارم سال‌های سال قلم‌های جاندار و قرصشان بر درد‌های مردم مرهم باشد و محرم مردم باشند.
*به لهجه مردم کویر بم، به سبزه روییده بر دوطرف جوی آب می‌گویند.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.