درباره نویسنـده
حامد عسکری

حامد عسکری

شاعر و نویسنده

تعداد مطالب ۱۷۶

آخرین مطالب حامد عسکری

جایی برای پیرمرد‌ها هست اتفاقا

جایی برای پیرمرد‌ها هست اتفاقا

چند وقت پیش که ماه صفر بود یکی شان را توی حرم دیدم به پهنای صورت گریه می‌کرد و صورتش خیس اشک بود، از دور می‌دیدی اش فکر می‌کردی زبانم لال یا پسری زیر طناب دار دارد و یا دختری زیر تیغ جراحی.
کد خبر : ۲۵۱۵۳۷
۱۴۰۳/۰۶/۲۸ - ۱۲:۵۷
کالبدی به نام سینما، سرطانی به نام ابتذال

کالبدی به نام سینما، سرطانی به نام ابتذال

هرچه در سینما می‌بینیم دروغ است و قرارداد، ولی این دروغ گاهی چنان امر قدسی و امر معنوی را به جانت می‌نشاند که تو تا قیامت از مرور چشیدنش لذت می‌بری.
کد خبر : ۲۵۰۷۲۴
۱۴۰۳/۰۶/۲۴ - ۱۳:۰۹
پشت مقدسات سنگر نگیرید!

پشت مقدسات سنگر نگیرید!

مشکل همین است، آقاجان، مشکل همین است همه در برابر قانون برابرند ولی بعضی‌ها برابرترند، قانون، قانون است ولی می‌تواند غلط باشد.
کد خبر : ۲۵۰۲۱۲
۱۴۰۳/۰۶/۲۰ - ۱۵:۱۷
نامه‌ای برای امروز

نامه‌ای برای امروز

من با خود عهد کرده ام که هر کس مرتکب این گونه امور شود یا به یکی از دوستانم و رهروانم خشم کند و به او آسیب رساند از خدا بخواهم که او را به سخت‌ترین کیفر دنیوی مجازات کند و در آخرت نیز این گونه افراد از زیانکاران خواهند بود.
کد خبر : ۲۴۹۲۲۹
۱۴۰۳/۰۶/۱۵ - ۰۸:۵۴
هیچ الا خودت

هیچ الا خودت

این محرم و صفر هم تمام شد، از پس فردا پیراهن مشکی ام را در می‌آورم و می‌گذارم در گنجه بیرق‌ها و پرچم‌ها و می‌رود تا فاطمیه و همه خواسته‌ای که امروز ازتان دارم همین است که اگر طول عمری از شما می‌خواهم برای زیارت است و گریه بسیار.
کد خبر : ۲۴۸۸۲۶
۱۴۰۳/۰۶/۱۳ - ۱۰:۲۸
ما به کربلا برمی گردیم

ما به کربلا برمی گردیم

آرزویم این است مالک این قلب باشد و پیش از هر داده و مرحمتی ظرفیتش را بدهد.
کد خبر : ۲۴۶۷۷۱
۱۴۰۳/۰۶/۰۱ - ۱۲:۲۵
طلا از برکت گنبد شما طلاست

طلا از برکت گنبد شما طلاست

هنوز عرق میدان مسابقه بر تنشان بود، هنوز کلماتشان بریده بریده و نفس نفس زنان همراه هرم هوای سالن از ریه‌ها خارج می‌شد، هنوز چهارتا سلفی و عکس داغاداغ با مدالشان نگرفته بودند، سفت و محکم گفتند تقدیم می‌کنیم به امام رضا (ع).
کد خبر : ۲۴۵۰۸۹
۱۴۰۳/۰۵/۲۴ - ۱۶:۲۴
یکی داستان است پر آب چشم

یکی داستان است پر آب چشم

کد خبر : ۲۴۴۱۷۸
۱۴۰۳/۰۵/۲۰ - ۱۰:۳۶
کاتبی در نیشابور یا انگشترفروشی در کوفه...

کاتبی در نیشابور یا انگشترفروشی در کوفه...

یک ذهن بیماری دارم که خودم را در شغل‌های مختلف متصور می‌شوم بعد با همان شغل خودم را پرت می‌کنم گوشه گوشه تاریخ، در جایگاه‌های مختلف و در زمان‌های متفاوت و بعد هی خیال می‌کنم هی فکر می‌کنم هی کیفور می‌شوم و هی حال می‌دهد.
کد خبر : ۲۴۳۷۱۶
۱۴۰۳/۰۵/۱۷ - ۱۲:۵۴
ولی لطفا بشود...

ولی لطفا بشود...

صبح‌ها که از خواب بیدار می‌شوم اولین چیزی که سراغم می‌آید همین است، اربعین عازمم؟
کد خبر : ۲۴۲۳۳۹
۱۴۰۳/۰۵/۱۱ - ۱۶:۳۰
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->