به گزارش شهرآرانیوز، خانم محمدپور که هنوز با یاد پسران شهید خود زندگی میکند درباره آنها میگوید: رسول در سال۱۳۶۰ و حسین در سال ۱۳۶۲ به شهادت رسید. رسول همیشه آرزو داشت به جبهه برود. میخواست علاوه بر شهادت، جنازهاش هم برنگردد. در نهایت، همین اتفاق افتاد و به آرزویش رسید.
حسین در فکه که به قتلگاه شهدا معروف بود به شهادت رسید. رسول هم در سرپلذهاب به عنوان خطشکن در حال انجام مأموریت بود که تیر به قلب او اصابت کرد و درجا به شهادت رسید. جسدش داخل کانال افتاد و هیچگاه پیدا نشد. اینگونه بود که رسول مفقودالأثر و جزو شهدای گمنام قرار گرفت اما جنازه حسین برگشت و اکنون در قطعه ۲۸ به خاک سپرده شده است.
رسول نقاش بسیار ماهری بود. عکسهای فراوانی از دوستان و همرزمهای شهیدش به تصویر کشیده بود. همچنین با اینکه فقط یک بار امام راحل را از نزدیک دیده بود، تصویر زیبایی از ایشان نقاشی کرده بود. بعد از شهادتش، بنیاد شهید و امور ایثارگران آن را برای قرار دادن در نمایشگاه از ما به یادگار گرفت.
رسول شبها در چیتسازی مشغول کار بود و همه حقوقش را صرف خرید قرآن برای بچههای مسجد میکرد. قرآنخوانی و قرائت را از مدرسه و مسجد یاد گرفته بود. پایه این روحیه شهادتطلبی و جهاد به نوجوانی و جوانی هردو برمیگردد و همواره سیره اهلبیت(ع) را مسیر راه خود قرار میدادند.
حسین هم قبل از اینکه به جبهه برود، در سن شانزدهسالگی ازدواج کرد و سه فرزند داشت که بعد از به شهادت رسیدن، دختر کوچک خود را ندید و شهید. هردو فرزند من جان خود را در راه قرآن فدا کردند و در این راه قدم گذاشتند. پسران من با امامخمینی(ره) مأنوس بودند و اندیشههای امام راحل علت اصلی انتخاب این راه و جهاد در آن بوده است.
شیعه یا اهل سنت بودن برای آنها دلیل نمیشد جان خود را برای دفاع از وطن فدا نکنند و نروند. زمانی که حسین سر به سجده میگذاشت، گریه میکرد و از خدا میخواست شهید شود. تا قبل از شهادتش بسیار ناراحت بود که چرا مانند دیگر شهدا از جمله برادر کوچک خود به این مقام بزرگ دست نیافته است.
در واقع، ما قائل به این هستیم که دفاع از اسلام شیعه و سنی ندارد و باید در این راه همه هستی خود را بدهیم. اگر فرزند دیگری هم داشتم در این راه نثار میکردم.