به گزارش شهرآرانیوز هنوز هم هر غریبه و آشنایی به خودش اجازه میدهد همان سؤال پرتکرار را از شما بپرسد: «بچه داری؟» اگر پاسخ مثبت بدهید، میروند سراغ تعداد یا جنسیت. سؤالها بی وقفه ادامه پیدا میکنند: «چرا فقط یک بچه آوردی یا دوست نداری یک دختر هم داشته باشی؟» هر پاسخی بدهید، شما را به سؤالات یا نصیحتهای بعدی فروخواهد برد.
همین است که زنان بسیاری از گفتن شرح حالشان فراری اند؛ آن قدر که قضاوت شنیده اند یا سرزنش شده اند. شنیدن نظر این و آن به تدریج این باور را اثبات میکند که متأهل شدن این روزها حتما به مادرشدن ختم نمیشود یا اینکه مادر تک فرزند هم توجیه دارد.
تجربه مشاهده زنان بسیاری میگوید میتوانید سالها متأهل باشید، اما تصمیم به آوردن فرزند نداشته باشید یا فقط به داشتن یک فرزند اکتفا کنید، آن هم به قولی برای «بستن دهان دیگران». اما این مقاومت در برابر تجربه مادرشدن یا داشتن بیش از یک فرزند چرایی دارد. هرکدام از زنانی که این سبک از زندگی را انتخاب کرده اند به یک یا چند دلیل مختلف به این انتخاب تن داده اند، هرچند که اغلب از آن ناراضی اند. این گزارش حرف دل و زبان اندکی از زنان این شهر است. دلایل را نوشته ایم، همراه با تحلیل کارشناسی این نوع رفتار.
شوهر خوبی نداشتم. اهل زندگی نبود. نه اینکه فکر کنید سالهای بعد، بلکه از همان ماه اول ازدواج. من نوزده ساله بودم و او سی ویک ساله. زنش داده بودند که مثلا سربه راه شود. الان ۵۶ سالش شده است، ولی در خانه پیدایش نمیشود. حقیقتش این است که باید طلاق میگرفتم، اما ماندم و دخترم را بزرگ کردم. لیلا تک فرزند بود.
همیشه در خیالاتش سه چهار بچه داشت، طوری که دیگر خانه اش شبیه خانه پدری ا ش خالی و ساکت نباشد، اما اوضاع آن طور که دلش میخواست، پیش نرفت: زندگی من کم وکسر مالی نداشت. شوهرم نبود، اما خانه ام در بهترین نقطه شهر بود و با اینکه خانه دار بودم، هیچ وقت نیازی به کارکردن نداشتم. اگر شوهرم اهل زندگی بود، از عهده بزرگ کردن چهار بچه هم برمی آمدم، اما نشد. در مقابل، بچه ام را به تنهایی و به سختی بزرگ کردم. هنوز حسرت بچههای بیشتر در دلم مانده است. دخترم حالا دانشجوست، اما او هم حسرت خواهر و برادر دارد. چه فایده داشت که بچه بیشتر بیاورم و کسی برایشان پدری نکند!
رکسانا یک بار ازدواج ناموفق داشته و پنج سال است که با شوهر دومش زندگی میکند. روزمرگی هایش مثل زنان دیگر، هم خوش حالی دارد هم سختی، اما حتی روزهای خوب و داشتن رفاه نسبی اش هم سبب نشده است خودش را برای فرزندآوردن راضی کند: همیشه دوست داشتم بچه بیاورم. عاشق بچه بودم، اما حالا دیگر نه. وضعیت اقتصادی و مشکلات جامعه منصرفم کرد. با این وضعیت، بچه من در آینده نه موقعیت مالی دارد، نه امنیت شغلی. نمیتوانستم مسئولیت زندگی یک فرد دیگر را قبول کنم.
چون خواهرش ساکن کشور دیگری است، گاهی به مهاجرت هم فکر کرده است: من پولی دارم که خرج بچه را بدهم، اما بعدا برای کنکور یک جور سختی دارند، برای پیداکردن کار یک جور، هزینه زندگی و هزار مشکل دیگر. اگر همه شرایط فراهم بود، حتما بچه دار میشدم. مطمئنم که دست کم دوتا بچه به دنیا میآوردم.
در همه هشت سالی که از ازدواجش میگذرد، کاری برای انجام دادن داشته است. همین روزها باید نوشتن پایان نامه دکترایش را شروع کند. مریم درباره دلیل تأخیر در فرزندآوری میگوید: قبل از ازدواج کار میکردم و معلم بودم. یکی دوسال بعد از آن تصمیم گرفتم ادامه تحصیل بدهم. اول کارشناسی ارشد و بعد هم دکتری دانشگاه اصفهان قبول شدم. هر هفته میرفتم و میآمدم. همه اینها زمانی تمام وقت میخواست و نمیتوانستم برای بچه وقت بگذارم. دوسال دیگر به خودم وقت دادم که از پایان نامه دفاع کنم بعد بچه دار شوم.
سن وسال و وضعیت جسمی اش را پیش میکشیم که حالا با دو سال آینده چه تفاوت خواهد داشت. مردد میشود، اما نظرش تغییر نمیکند: میدانم سنم زیاد میشود و به چهل سالگی نزدیک میشوم، اما چارهای ندارم. برایم مهم است که دکتری بگیرم و بعد مادر شوم. بالاخره این همه سال زحمت کشیده ام و اگر الان باردار شوم، همه زحمت هایم از بین میرود. همسرم هم مدت هاست دیگر اصرار نمیکند و میداند که تا یک کار را تمام نکنم، نمیروم سراغ کار دیگر.
بین بی فرزندها و تک فرزندها زنی را که سه بار مادر شده است، پیدا میکنم. زری سه پسر دارد؛ یکی دانشجوست، دومی کلاس ششم و سومی پنج ساله است. خانه دار است و همه وقتش را برای بچهها میگذارد: شوهرم تک پسر خانواده بود و همیشه دلش میخواست پسرش برادر داشته باشد و به بچه دارشدن اصرار داشت، اما فرزند سومم را برای این آوردم که شاید دختر باشد. طبیعی است که دوست داشته باشم دختر هم بین بچه هایم باشد.
نه اینکه از مادر تمام وقت بودن و کارهای تکراری بچهها همیشه خوش حال باشد، اما برای این سختی کشیدنها خودش را راضی کرده است: اگر وضع مالی خانواده معقول باشد، هیچ کس از بچه داشتن فرار نمیکند. من هم خیلی وقتها از دردسرهای آنها بیزار میشوم، اما میدانم که هرچه تعداد بچه بیشتر باشد، در آینده خوش حالتر خواهند بود.
سارا آخرین زنی است که به سؤالاتم پاسخ میدهد. دوازده سال است ازدواج کرده و همه این سالها برای فرزندآوری در مقابل شوهرش مقاومت کرده و به اختلاف خورده است. از آن مخالفان سرسخت فرزندآوری است: یک بخش از دلایلم درونی است و یک بخش دیگر بیرونی. اگر امنیت روانی و اقتصادی داشتم، همه چیز فرق میکرد. از وقتی فهمیدم بیمارستان و پزشک برای نوع زایمان تصمیم میگیرند، تصمیم گرفتم هرگز بچه دار نشوم. اگر انتخاب شیوه زایمان دست خودم بود، شاید نظرم تغییر میکرد.
از طرف دیگر، همیشه مجبور بودم برای اجاره خانه و خریدن خودرو و هزار هزینه دیگر کار کنم. هنوز هم با این وضعیت جامعه توان تأمین نیاز زندگی خودمان را نداریم. برای صاحب خانهها اینکه مستأجرشان فرزند نداشته باشد، امتیاز محسوب میشود. نه اینکه بچه دوست نداشته باشد، اما شرایط دیگر او را از مادرشدن منصرف کرده است: به نظرم فقط دو عامل در بچه داشتن مؤثر است؛ یکی وضعیت مالی و دیگری هم بستگی زوج ها. من اگر این دو را داشتم، حتما دوتا بچه میآوردم. دوتا معقولتر است و مشکل تنهایی هم ندارد.
«اینکه افراد به فرزندپروری علاقه نشان میدهند یا نه، در حوزه فردی به نوع تربیت شخص، کودکی و دیدگاهش درباره والدینش مربوط است که تصمیم بگیرد بچهای را به این دنیا بیاورد یا به طورکلی از آن صرف نظر کند.» دکتر زهره معینی، روان شناس و مشاور خانواده، جمله اش را این گونه شرح میدهد: زنان و مردانی که والدینی با تربیت سخت گیرانه داشته یا عاطفه پدر و مادر را تجربه نکرده اند، در دسته آنهایی قرار میگیرند که در مقابل فرزندآوری مقاومت میکنند.
وی ادامه میدهد: اگر این طور فرض کنیم که بچه نمادی از زندگی و ادامه حیات یا نمادی از غریزه فرد به تداوم عمر و زنده بودن است، درصورتی که زن احساس منفی نسبت به خود یا زندگی ش داشته باشد، تمایلی ندارد که بچه دارشود یا بچههای اش را زیاد کند. چنانچه روابط نامناسبی با همسرش داشته یا مسائل حل نشدهای با او داشته باشد، ترجیح میدهد مشکلات را با آوردن یک بچه تشدید نکند.
به گفته معینی، این روزها شاهد تعارض فراوانی بین زوجها هستیم که یا حل نمیشود یا به دلایل متعدد به دنبال حل آن نیستند و امیدی به بهبود آن ندارند. این روان شناس در توضیح میگوید: به همین دلیل زوجها ترجیح میدهند بدون فرزند بمانند که اگر روزی تصمیم به طلاق گرفتند، با دردسر کمتری روبه رو شوند. این تعارض زوجها یا میل پنهان یکی از آنان به جدایی مانع بزرگ فرزندآوری یا افزایش تعداد فرزندان در جامعه ماست که از نگاهها پنهان است، زیرا از بیرون یک خانواده کامل به نظر میآید.
معینی یادآوری میکند: گاهی وابستگی افراطی زن و شوهر به هم این ترس را در آنها ایجاد میکند که آمدن یک بچه بین آنها فاصله میاندازد یا از روی مشاهده تجارب و توصیههای اطرافیان که میگویند «تا وقتی بچه ندارید، خوش هستید»، نمیخواهند حاشیه امن خود را از دست بدهند. این حتی درباره تک فرزندها هم صادق است. اینکه فرزندشان بزرگ شده است و حاضر نیستند دوباره سختیها را تکرار کنند.
تصور برخی زوجها در زمینه فرزندآوری منفی است و داشتن فرزند را مانعی برای خرید خانه، خودرو و تأمین امکانات کافی میدانند. این انتظارات از خودشان و دیگران باعث میشود همه چیز را مادی ببینند و زیر بار فرزندآوری نروند. همچنین، فاجعه سازی درباره خطرات بارداری و زایمان یا بدریخت شدن بدن که باعث دل سردی شوهرشان میشود، میتواند بسیاری از زنان را از بارداری منصرف کند.
وی با اشاره به اینکه کمال طلبی درباره فرزندآوری که ناشی از کمبودهای درونی زن و مرد است، میتواند مانع بزرگی برای فرزندآوری باشد، اضافه میکند: گاهی هم والدین و هم اطرافیان مانع میشوند یا حتی توصیه میکنند اگر قرار است بچه داشته باشند، بهتر است مثلا یک دختر باشد که آن را هم با دستکاری ژنتیکی به دنیا بیاورند.
وی مشکل دیگری را هم میان توضیحاتش بیان میکند: هرچقدر نسل قبل به مشغله و گرفتاریهای خودش میپرداخت، نسل والدین کنونی زندگی خود را به طور کامل درگیر فرزند میکنند و فرزندسالاری کامل رایج است. در نتیجه، زندگی معطل خواستههای یک بچه کوچک است. زن و مرد حتی از خواستههای طبیعی و رسیدگی به خودشان به دلیل تمرکز بر فرزند، میگذرند. آن وقت زن دیگری که چنین خانوادهای را ببیند، با خودش فکر میکند من نه زمان اینها را دارم و نه وقتشان را، پس از خیر مادری میگذرم.
معینی این را هم قبول دارد که درعین حال و با همه این موارد، در همین جامعه عدهای بیش از دوسه فرزند دارند و میگوید: بررسیها نشان میدهد هرچه سطح تحصیلات زن و مرد و وضعیت اقتصادی آنها بهتر شود، فرزندآوری کاهش پیدا میکند. فرد سالهای بسیاری را صرف تحصیل یا کسب درآمد کرده و طبیعی است که فرزند کمتری داشته باشد. شما چند زوج یا مادر با تحصیلات عالی و از طبقه بالای اجتماع میشناسید که سه یا بیش از آن فرزند داشته باشند؟
این مشاور خانواده احساس باروری و فرزندآوری در زنها را به عنوان یک توانمندی به حساب میآورد و میافزاید: شاید دیده باشید زنی را که مثلا دو فرزند داشته است و امکان به دنیا آوردن فرزند جدید را ندارد و به محض اینکه متوجه میشود درحال ازدست دادن توانایی باروری است یا نابارور شده است، پیگیر درمان آن میشود. حس باروری، حس قدرت و توانایی و برتری در خانم هاست. زنان زیادی در آستانه چهل پنجاه سالگی تصمیم میگیرند باردار شوند. این همان فاصله گرفتن از مرگ یا تمایل به بازیابی نیروی جوانی است. برای همین، پذیرش ناباروربودن برای یک زن دردناکترین حس است.
معینی معتقد است: بخشی از زنان هم توانایی مالی فرزندآوری دارند و هم توان جسمی، اما فشار جامعه و نبود پذیرش بیرونی مانع این انتخاب میشود. با وجود این، غم انگیز است که حتی زنانی که خودشان تصمیم میگیرند مادری را تجربه نکنند، همواره حس ناکامی با خود خواهند داشت. تمایل به باروری هرگز از بین نمیرود، بلکه موقت خاموش میشود؛ به این دلیل که افراد تصمیم هایشان را برای کوتاه مدت میگیرند و به این فکر نمیکنند که در واقع روی حس خودشان سرپوش گذاشته و آن را از بین نبرده اند.
او تشویقهای بیرونی و وادارکردن زنان به فرزندآوری را هم بی اثر میداند و میگوید: با دانستن این موارد نمیتوانیم به زور کسی را وادار به فرزندآوری کنیم. روشها و تشویقهای فرزندآوری در جامعه به ندرت جواب میدهد. راه حل این است که آموزشهای روان شناختی برای فرزندآوری ارائه شود تا متمرکز بر آینده باشد. در غیر این صورت، مشوق گذاشتن مؤثر نخواهد بود.
قدیمیها فرزند را سرمایه و نیروی کار خانواده به حساب میآوردند و بعضی والدین امروزی بچه را سبب هزینه و دردسر میدانند. آنها تصور میکنند فرزند هیچ سودی برایشان نخواهد داشت، چون قرار نیست در آینده بار خانواده به دوش فرزندان باشد. اگر تمایل افراد به ویژه زنان به آوردن فرزند یا افزایش تعداد آنان کاسته شود، باید به تغییر فرهنگ جامعه هم نگاهی انداخت.
در وضعیتی که عملهای جراحی زیبایی زنان به شدت رو به افزایش و همه گیری است، معلوم است که آن سوی ماجرا زنان کمتری حاضرند پس از کشیدن رنج جراحی و هزینه زیاد آن، به بارداری دوباره تن بدهند. وقتی تفریح کردن و یک وعده رستوران رفتن برای یک خانواده سه نفره آن قدر گران تمام میشود که میتوانند تا مدتها آن را مثال بزنند، آیا میشود این زوج را به آوردن فرزندی دیگر تشویق کرد؟ هزینههای مدرسه چطور؟ خوردوخوراک معمولی یا پول غیرمنطقی لباس چه؟
همه اینها یعنی جامعه دارد غیرمستقیم میگوید هرچه بی فرزندتر، آرامتر و هرچه کم فرزندتر، کم هزینه تر. آن وقت در بوق وکرناکردن مشوقهای موقت و محدود نمیتواند هیچ زنی را به داشتن فرزند تشویق کند. انگار جامعه دارد در جهت مخالف فرزندآوری پیش میرود.