به گزارش شهرآرانیوز در سالهای اخیر، توجه به زادگاه در میان داستان نویسان مشهدی پررنگ شده است. دقیقتر اینکه برخی از آنها از نوشتن و خواندن داستانهایی که هویت مشخصی ندارد و هر جایی ممکن است رخ دهد یا آثاری که نویسنده هایشان مبهوت و شیفته پایتخت نشینی اند، خسته شده اند، از همین روست که در آفرینش ادبی و روایی خود، از مشهدشان غافل نیستند. یکی از این نویسنده ها، مجتبی فدایی است.
او در سومین کتابش که تازه از تنور چاپ بیرون آمده، معابر و امکانی را بستر ماجراهایش قرار داده است که متعلق به همین شهر است. بعدازظهر سه شنبه ۲۳ آبان، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، میزبان آیین رونمایی از همین کتاب بود. در این برنامه که با حضور و سخنرانی استادان دانشکده ادبیات برگزار شد، سخنرانان و نویسنده کتاب از «حفره» گفتند؛ یک داستان بلند فانتزی که ماجراهای آن در شهر مشهد میگذرد.
نخستین سخنران این برنامه، محمودرضا قربان صباغ بود که «حفره» را رمانی در ژانر رئالیسم جادویی معرفی کرد. دانشیار گروه زبان انگلیسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد در ادامه، مطالبی درباره این شیوه از نوشتن و پیشینه آن را با حاضران در میان گذاشت: «تاریخ رئالیسم جادویی برمی گردد به دهه دوم قرن بیستم که یک منتقد آلمانی به نام فرانتس روه [(Franz Roh)]این ژانر را معرفی میکند.
اساسا رئالیسم جادویی، اضافه و ادغام کردن برخی عناصر فانتزی با وقایع روزمره است. در این ادغام کردن مرز بین واقعیت و خیال درهم میشکند و اتفاقهای فانتزی، بدیهی تلقی میشود و بدون اینکه توضیحی درباره این اتفاقات داده شود، یک دفعه سروکله آنها پیدا میشود. برای آقای سوزنچی [(شخصیت اصلی داستان «حفره»)]نیز حفره چیز عجیب وغریبی نیست و افرادی که در ساختمان ساکن هستند، عکس العملهایی را نشان میدهند که هریک از ما ممکن است در چنین وضعیتی نشان دهیم.»
قربان صباغ کسانی، چون گابریل گارسیا مارکز، ایزابل آلنده، آنجلا کارتر، هاروکی موراکامی و تونی موریسون را نویسندگانی خواند که به شیوه رئالیسم جادویی نوشته اند.
او درباره تفاوت داستانهای فانتزی قدیمیتر و آثار نوشته شده به شیوه رئالیسم جادویی هم گفت: در داستانهای پریان، ما عناصر فانتزی داریم، اما دنیای آنها دنیایی کاملا متفاوت و معمولا متعلق به زمان گذشته است و ستینگ [(صحنه؛ زمان و مکان)]و فضای داستان ما را برای اتفاقات عجیب وغریب آماده میکند، اما در رئالیسم جادویی عناصر فانتزی در بستر زندگی روزمره و در کنار عناصر رئال پیدا میشود و این امکان را به نویسنده میدهد که تعدادی فرضیه محتوم درباره واقعیت را در نگاه خواننده به چالش بکشد.
این داستانها معمولا پا را از واقعیتهای ملموس فراتر میگذارد و نشان دهنده پیچیدگی تجربه انسانی است. هدفش هم یک نوع آشنایی زدایی است و در این آشنایی زدایی، پرسشهایی مطرح میشود؛ مثلا چرا حفره به وجود میآید؟ و اصلا حفره یعنی چه؟
این پژوهشگر ادبیات در تطبیق داستان «حفره» با رئالیسم جادویی بیان کرد: ما در مواجهه با این داستان، دچار یک شوک ادراکی میشویم. میخواهیم مدام تحلیل کنیم که در این زمینه کاملا آشنا، احمدآبادی که من میشناسم و خیابان راهنماییای که آن را بلدم و حتی مؤسسه [خیریه]مهیار ارغوان که در [بولوار]ابوذرغفاری است، چطور این اتفاقات عجیب میافتد که من اصلا ندیده ام.
این استاد دانشگاه یادآوری کرد: شاید نزدیکترین چیزی که بشود درباره ادبیات رئالیسم جادویی گفت و بتوان از آن دفاع کرد، بحث رؤیاگونه بودن داستان است؛ یعنی تجربه، انگار تجربه یک رؤیابینی است و منطق رؤیا را دارد.
در ادامه، سمیرا بامشکی، استادیار گروه آموزشی زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، گفت: این رمان صناعتمند است و در داستان گویی از تکنیکهایی استفاده میکند که خیلی جدید و پست مدرن است؛ مثلا کتاب از تصاویر تشکیل شده است. تکنیکی به نام نثر تجسمی (Concrete prose) در رمان و ادبیات پسامدرن هست که اینجا هم استفاده شده؛ البته در بلاغت گذشته هم وجود داشته است.
در این کتاب، هم روی جلد و هم ابتدای هر فصل، این تصاویر را داریم که خلاصهای از آن فصل را برای ما به صورت بصری درمی آورد و، چون بار بصری میدهد (آن را visualise میکند)، تأکیدی بر معنا و عمیق سازی لایههای معنایی است. از طرف دیگر تکنیک خیلی جالبی که آشنایی کمتری با آن وجود دارد، اما در این کتاب به آن برخوردم، تکنیک متن آینهای (Mirror text) است.
این استاد دانشگاه تأکید کرد: برای من مهم است که تکنیکهای یادشده در داستان تصنعی استفاده نشده است؛ یعنی فقط برای اینکه فرم جدیدی به کار داده شود، تقلید و گرته برداری نشده است، بلکه پیوند مستقیمی با محتوا و نظرگاه کتاب دارد.
بامشکی بیان کرد: من تا پایان رمان وقتی توصیف حفرههایی را میخواندم که در آدمها ایجاد شده بود، این سؤال مهم برایم مطرح شده بود که آیا راه حل آقای سوزنچی یا بقیه شخصیتها برای پر کردن حفره شان چیست؛ یعنی دنبال این نکته بودم ببینم رمان فقط این حفرهها را -که معمولا با یک تجربه روان زخم یا تروما، این چیزی که رنج، درد، غم است، سریع ایجاد میشود- توصیف میکند یا شخصیتها هم برای حفره هایشان کاری میکنند. مزیت این قصه برای من، این است که نه تنها توصیف میکند، بلکه اگرچه راه درمان نمیدهد، راهکار جالبی پیشنهاد میدهد و این از سکوت بهتر است.
سیدمهدی زرقانی، استاد گروه آموزشی زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، نیز با اشاره به اینکه مواجهه اش با رمان به مثابه رویارویی با یک اثر هنری است، گفت: حفره ترسناک است. فکر کنید یک روز صبح از خواب برخاسته اید و با حفرهای در خود روبه رو میشوید. ابتدا با خودم گفتم این شروع، پایان بندی سختی خواهد داشت و آقای فدایی چگونه میخواهد داستان را تمام کند. شخصیت داستان در ابتدا حفره را جدی نمیگیرد؛ حفرهای که اندازه توپ تخم مرغی است و بعد اندازه توپ فوتبال میشود.
این استاد ادبیات تحلیلها و دیدگاههای خود را از چند منظر ارائه کرد.
او گفت: در رویکردی روان شناسانه که به این داستان داشتم، حفره، مرا یاد حفرههای بی شمار درون انسانها انداخت و یک دفعه این سؤال همراه با وحشت به ذهنم رسید که آیا من هم در سینه ام حفره دارم یا نه. به نظر من، این تأثیر یک رمان خوب است؛ اینکه مرا ترسانده و به این کار وادار کرده است. داستان یک کارکرد اخلاقی و تعلیمی هم به خود میگیرد و هنر آقای فدایی این است که مضمون اخلاقی را طوری مطرح نکرده است که خواننده احساس کند او دارد درس اخلاق میدهد و شاید کار هنر همین باشد. برترین کارکرد رمان کارکرد تربیتی و انسان سازی است و آقای فدایی این مضمون اخلاقی حفرههای ترسناک را در یک روایت سوررئال مطرح میکند. مخاطب همراه رمان حرکت میکند و همین طور جلوتر میرود و مدام ترسش بیشتر میشود.
زرقانی ادامه داد: یک رویکرد فرهنگی هم من به این رمان داشته ام. اگر رمان نویسان در این جلسه حضور دارند، لطفا به این نکته توجه ویژه کنند: ما باید مشهد را وارد رمان کنیم. حضور پاریس در رمانها را درنظر بگیرید؛ کوچه به کوچه پاریس در سالها و دهههای مختلف در رمانها آمده است. اینکه مشهد هم وارد رمان شود، خیلی کار ارزشمند فرهنگی بزرگی است و این اثر، محلههای مشهد را وارد رمان کرده است. به این ترتیب مشهد در تاریخ ادبیات ما ثبت میشود. مشهدی که شاید پانصد سال دیگر در آن خانه مهیار ارغوان و بهشت رضا نباشد، ولی الان دیگر بهشت رضا از مشهد حذف نخواهد شد، دیگر کسی نمیتواند احمدآباد را از مشهد حذف کند؛ چون اینها ثبت شد در تاریخ.
این پژوهشگر همچنین در رویکردی اجتماعی از پرداختن کتاب به طردشدگان جامعه گفت و آن را با تابلوی «کشتی احمق ها» مقایسه کرد که میشل فوکو در کتاب «تاریخ جنون» مطرح کرده است.
پایان بخش این آیین رونمایی، صحبتهای نویسنده کتاب بود. مجتبی فدایی نگارش داستان را مربوط به سال ۹۶ دانست و افزود: آن زمان خودم حفره دار بودم. مهر سال ۹۶ اتفاقی در زندگی ام افتاد که مرا دچار یک هجران کرد. روزها و شبهای سختی بود و افکار پریشانی در ذهنم داشتم و اندوه ها، حسرت ها، همه چیزهایی که ممکن است یک آدم را اذیت کند، با هم به سراغم آمده بود. اینها در ذهن من میچرخید و شب که میخوابیدم، خواب هایم شروع میشد و همینها را سوررئال میدیدم و به محض اینکه چشمم را باز میکردم، دوباره ماجرا شروع میشد.
گفتم بنشینم و قصه بنویسم. هیچ چارهای جز نوشتن نداشتم. بنا به عادت یک داستان کوتاه سه هزارکلمهای نوشتم به نام «حفره»، اما همه دوستانی که آن را خواندند، معتقد بودند کششی دارد و پیشنهاد کردند که ادامه اش را بنویسم. من کار را ادامه دادم و شد این داستان بلند.
این داستان نویس حضور زندگی شخصی اش در کتاب «حفره» را پررنگ دانست و نام چند شخصیت داستان را واقعی بیان کرد.
او همچنین درباره رخ دادن وقایع داستان در محلههای مشهد ابراز کرد: اینکه نام خیابانهای مشهد را در داستان بیاورم، عامدانه بود. از نویسندههای آمریکایی و فرانسوی، خیلی داستان خوانده بودم که میدیدم بدون هیچ ترسی اسم کوچهها و خیابان ها، سینماها و کافه هایشان را آورده اند. گفتم خب، چرا من نویسنده مشهدی، نام شهرم را در رمانم نیاورم؟ چیزی را که لمسش کرده ام.