امروز کارمندی را دیدم که داشت گریه میکرد. رفتم جلو و پرسیدم:
چیزی شده؟
حقوقمون ۱۸ درصد بیشتر شده.
ناراحتی؟
نه، ناراحت چرا.
پس چرا داری اشک میریزی؟
گریه چیه؟ این اشک شوقه! از خوشحالی بابت این ۱۸ درصد. اصلا کاش بودجهای که قراره صرف افزایش حقوق ما بشه، به صدا و سیما میدادند تا باز هم مثل همیشه برنامههای فاخر و زیبا و جذاب بسازه.
پس خودت چی؟
حالا من اگه حقوقم کفاف زندگی رو نداد میرم تاکسی تلفنی، تاکسی اینترنتی، خلاصه جای دیگه کار میکنم. ولی صدا و سیما چه کار کنه؟ نمیشه رئیس محترم سازمانی به اون بزرگی بره مسافر کشی تا سازمانش بودجه کم نیاره. مردم چی میگن؟
عیبی نداره. اونا رو هم تأمین کردیم.
نمیشه که هم حقوق ما این قدر زیاد بشه، هم بودجه اونها تأمین بشه. از کجا میتونید پول همه اینها رو تأمین کنید؟
نترس، حالا یک کاری اش میکنیم.
مثلا چه کار؟
تو خودت چقدر حقوق میگیری آقای کارمند؟
من ۹ میلیون.
خب دیگه. سال دیگه حقوقت با این ۱۸ درصد، بالای ۱۰ میلیون میرسه. سال آینده از حقوقهای بالای ۱۰ میلیون هم مالیات کسر میشه.
این یعنی اون ۱۸ درصد واقعا ۱۸ درصد نیست. تازه تورم هم هست.
این چه حرفیه؟ تورم چه سودی برای شما داره آخه؟
ما از بعضی چیزها ۱۰ درصد مالیات برارزش افزوده میگیریم. حالا جنسی هم که یک میلیون گرون بشه، یعنی ۱۰۰ هزار تومن بیشتر ازش مالیات گرفته میشه.
کارمند دوباره شروع کرد به اشک ریختن.
چیه؟ هنوز داری اشک شوق میریزی؟
همان طور که اشک هایش را پاک میکرد.
گفت: نه دارم گریه میکنم. دست خودم نیست، همش نگرانم دچار کسری بودجه بشید.