صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

یادداشت نوجوان | مادر یعنی زندگی

  • کد خبر: ۱۹۶۹۶۹
  • ۱۷ دی ۱۴۰۲ - ۱۲:۲۶
سلام خداجانم. از شما به اندازه همه‌ی آسمان‌ها و ستاره‌هایی که آفریدی تشکّر می‌کنم که به من پدر و مادر دادی تا زندگی کنم.

سلام خداجانم. از شما به اندازه همه‌ی آسمان‌ها و ستاره‌هایی که آفریدی تشکر می‌کنم که به من پدر و مادر دادی تا زندگی کنم.

خدای مهربانم، از شما سپاسگزارم که مرا به دست معجزه‌ی آفرینشت یا بهتر بگویم فرشته‌ای به نام مادر سپردی تا از من در برابر سرما و گرما و خطرات دنیا با دقت مراقبت کند تا  آدم خوب و بزرگی شوم.

خدایای عزیزم، شما به من مادر دادی تا کلمه‌کلمه به من حرف‌زدن یاد بدهد و از اینکه دیر یاد می‌گرفتم خسته نشود. خوب یادم هست کوچک و ضعیف بودم. زبان زمینیان سخت بود.

خیلی از کلمه‌ها را درست نمی‌توانستم تلفظ کنم. او مهربانانه مرا بغل می‌کرد و صورت کوچکم را روبه‌روی صورت مهربان خود می‌گرفت.  به چشم‌هایم با محبت لبخند می‌زد و یک کلمه را ده‌ها بار تکرار می‌کرد.

پس از روزها تلاش، به زبان آمدم. آن وقت بود که تازه به «نان» می‌گفتم «به‌به»، به «بابا» می‌گفتم «اده» و به خواهر می‌گفتم «دده».

راستی خداجانم، من که نمی‌دانم نخستین بار، اولین مادر دنیا از کجا زبان و حرف زدن را آموخت تا به اولین بچه‌ی دنیا زبان انسانی را یاد بدهد. حتما خودت به پدر و مادرم زبان را آموختی.

شاید هم فرشته‌ها در بهشت زبان را به اولین پدر و مادر یاد داده باشند اما هرچه هست باید برایش از تو تشکر کنم.

دیروز وقتی مادر به خرید رفته بود و داشتم برایش یک نامه‌ی قدردانی با عنوان «مادر یعنی زندگی» می‌نوشتم، یادم آمد هیچ هدیه‌ای برای روز مادر تهیه نکرد‌ه‌ایم. تنها دو روز دیگر وقت داشتم. بابا برای کاری به شهرستان رفته بود.

به خواهرم گفتم: «حالا چه‌کار کنیم؟» خواهرم خندید و گفت: «نگران نباش! من برای مامان یک هدیه‌ی کوچولو خریده‌ام. با کمک هم الان همه‌جای خانه را تمیز و زیبا می‌کنیم.

با کاغذ رنگی یک عالمه قلب درست می‌کنیم و با روبان‌های طلایی و نقره‌ای به سقف می‌زنیم اما زود و بعد از فکر کوتاهی، حرفش را عوض کرد و گفت: «دستمان که به سقف نمی‌رسد. به همین دیوار می‌زنیم. تازه، آن روز با هم برایش کیک درست می‌کنیم!»

از خوش‌حالی خندیدم و دیگر نگران نبودم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.