صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

نیم‌نگاهی به زندگی استاد شاکری اندیشمند فرزانه محله احمدآباد

  • کد خبر: ۲۰۰
  • ۲۵ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۸:۳۷

نعیمه زمانی - یک تماس تلفنی ساده، عامل دیداری شگرف شد. تماس حکایت از آن داشت که گروهی دوربین به دست و اهل ساخت مستند، قصد حضور در منزل پیری را دارند که گنجینه‌ای از تاریخ ناگفته مشهد و خراسان است و اگر بخواهم می‌توانم همراهشان شوم. فرصت را غنیمت شمرده و درحالی‌که از زمان اطلاع از این دیدار تا زمانی که قرار بود گروه فیلم‌برداری فرزانه‌مرد مورد نظر را دیدار کنند کمتر از ساعتی مانده بود، سریع‌تر از اهل فیلم و فیلم‌برداری ،خود را به محل قرار در یکی از فرعی‌های خیابان احمدآباد رساندم. اندکی بعد هم با رسیدن میهمانان اصلی استاد، همراهشان وارد منزلش شدم. منزلی که گوشه گوشه آن حکایت از خوش‌سلیقگی ساکن تاریخدان خانه است. ساکنی 95ساله با نام استاد رمضانعلی شاکری.

رمضانعلی شاکری هستم
احوال‌پرسی اولیه که به پایان می‌رسد هر کدام از میهمانان اسلحه خاص خود را آماده می‌کند تا با استفاده از آن شکارچی گفتار استاد باشد. یکی دوربین فیلم‌برداری را تنظیم می‌کند، دیگری گوشی خود را بر روی حالت دوربین قرار می‌دهد و من هم سنتی‌ترین سلاح موجود در جمع، یعنی خودکار و کاغذم را از کیف خارج می‌کنم تا آنچه استاد شاکری می‌گوید بر روی صفحه کاغذ بیاورم. استاد شاکری هم پس از مطمئن‌شدن از آمادگی ما و البته مشورتی کوتاه با پسر فاضلش، حمید، لب به سخن می‌گشاید. سخنی که در گام اول معرفی کاملی از خویش است:« رمضانعلی شاکری هستم. متولد1303در قوچان. 14ساله بودم که پدرم درگذشت . سال1319 به‌عنوان آموزگار کلاس پنجم وششم دبستان مهرداد قوچان مشغول به کار شدم. سال 1323 با انتقال رسمی به مشهد به‌عنوان کارگزین اداره‌ کارگزینی فرهنگ خراسان خدمت خود را ادامه دادم. کارگزینی فرهنگ محل رفت‌وآمد تمام فرهنگیان بود و در همین‌جا با بسیاری از بزرگان خراسان از جمله استاد محمدتقی شریعتی‌مزینانی آشنا شدم. با آنکه در خدمت مادر، برادران و دو خواهرم بودم اما در سال 1339 ازدواج کردم که ثمره آن 3پسر و 2دختر است. بعدها ضمن ادامه خدمت فرهنگی و کسب مدرک مدیریت عمومی، مسئولیت کتابخانه عمومی فرهنگ مشهد را که اکنون کتابخانه شریعتی نامیده می‌شود، عهده‌دار شدم و سرانجام سال1354 پس از 35سال خدمت بازنشسته شدم.»

دستی بر قلم
استاد پس از این گفتار به نسبت طولانی برای سن و سالش، چند لحظه‌ای تأمل کرده و نفسی تازه می‌کند و سپس در حالی که همه میهمانان گوش مطلق شده‌اند، به بُعد دیگری از زندگی خود اشاره کرده و می‌گوید:« تا ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی به تحقیق و تألیف مشغول بودم. ابتدای سال1358 به دعوت تولیت آستان قدس یک سال مسئول کارگزینی آن مجموعه شده و از سال1359 به عنوان سرپرست کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی منصوب شدم. درطول خدمت در این سمت برای تحقیق و آموختن به کشورهای آلمان، ایتالیا، انگلستان، اسپانیا، هند، پاکستان، یمن، بحرین و امارات متحده عربی سفر کردم و

در نهایت پس از 22سال خدمت در آستان قدس، سال1380 درخواست بازنشستگی کردم. خدابیامرز پدرم اهل مطالعه بود و به همین دلیل من نیز از کودکی به مطالعه علاقه داشتم و در طول خدمت فرهنگی‌ام دست به قلم بوده و به تحقیق و تالیف آثاری مشغول بودم. در حال حاضر 20تالیف دارم که 15عدد آن‌ها چون جغرافیای تاریخی قوچان، فهرست کتب خطی کتابخانه فرهنگ مشهد، تاریخچه کتابخانه عمومی فرهنگ و هنر مشهد در پنجاه سال، ایران همیشه بهار و...به چاپ رسیده است. علاوه‌بر این دفتری دارم که در دی ماه 1342 ایجاد شد. در آن سؤالاتی مانند جهان‌بینی اسلامی را برای افرادی که جزو مشاهیر بودند و در عین حال سابقه دوستی با من داشتند مطرح می‌کردم و آنان با دستخط خود پاسخ می‌دادند. شروع این سؤالات با استاد شریعتی بود و ایشان به طور مفصل چند صفحه در آن نوشته‌اند. این دفتر و همچنین کتاب زیست‌نامه و مجموعه‌ای از نامه‌ها و مکاتبات با افراد مختلف قرار است به چاپ برسد.»

اهمیت ادبیات
سخن که به اینجا می‌رسد، دوستان مستندساز به اشاره‌ای مرا متوجه می‌کنند که اگر مشکلی ندارم بقیه فیلم‌برداری را که اختصاص به خاطرات استاد شاکری از کانون نشرحقایق دینی و استاد محمدتقی شریعتی دارد، فقط شنونده باشم. من هم به احترام این خواسته قلم را غلاف می‌کنم و فقط در پایان دیدار با اجازه دوستان از استاد می‌پرسم که مهم‌ترین دل‌نگرانی ایشان در این سن و سال و با توجه به آنچه در گذر ایام دیده‌اند، چیست؟ سؤالی که استاد شاکری در پاسخش این جملات را گفت تا هم من و هم دیگران را اندیشناک بدرقه کرده باشد. استاد گفت:« ادبیات کشور همیشه برای من اهمیت داشته است. درحال حاضر از کتاب‌های قدیم دیگر اثری نیست و کشورهای غربی می‌خواهند زبان ما را که هویت ماست، از ما بگیرند. بر این اساس واژه‌های غربی وارد کشور شده است، کلماتی که معنای آن را نمی‌فهمیم. بنابراین نگران آینده جوانان و ادبیات این کشور هستم و برای نابودی زبان فارسی غم دارم.» 

 

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.