به گزارش شهرآرانیوز، چایخانه که باشیم فرصت سر خاراندن هم نداریم مخصوصا اگر چایخانه کوثر باشد. یا باید حواسم به نظم صفها باشد که هم شلوغ نشود و هم حق زائرها رعایت شود تا بخاطر چند دقیقه در صف ایستادن دلخوری پیش نیاید.
هرچند بخاطر اینکه صفای دلها ناخوداگاه اینجا بیشتر میشود ندیدهام بخاطر جا زدن چند نفر در صف کسی ناراحت شود. یکی از ما اول صف میایستد و یکی از هم خدمتیها هم انتهای صف. این بار من آخر صف بودم و باید زائرها را هدایت میکردم به فضای بازی که کنار چایخانه کوثر قرار دارد.
خانمی حدودا ۳۵ و ۳۶ ساله استکان چای را دستش گرفته بود و به من نگاه میکرد. یکی دو باری نگاهمان به هم گره خورد، ولی من بخاطر شلوغی چایخانه چندان توجهی به آن نکردم.
خانم! خوش بحالتان که اینجایید! سر چرخاندم سمتش و از او تشکر کردم. یک جمله تکراری را شنیدم که اصلا برایم عادی نبود. هر بار زائری با حسرت این جمله را میگفت دلم میلرزید و آسمان چشمانم بارانی میشد. انگار هنوز حرف برای گفتن داشت. حرفش را کمی مزه مزه کرد. ببخشید... یک سوال میتوانم از شما بپرسم. بله حتما.
«خادمهایی که اینجا کار میکنند حقوق میگیرند؟» بدون هیچ مکثی گفتم نه! ما همه اینجا به صورت افتخاری خدمت میکنیم. اگر شنیدید عدهای اینجا حقوق دارند آنها نیروی آستان قدس رضوی هستند که اینجا کار میکنند، مثل خیلی آدمهای دیگر که در یک اداره یا ارگانی کار میکنند و دستمزد دریافت میکنند.
توضیحاتم برایش به قدری واضح بود که اقناع را از چشمانش خواندم. او هم از پاسخ مبسوطی که به او دادم تشکر کرد و التماس دعایی گفت و خداحافظی کرد. هنوز قدمی بر نداشته بود که در ادامه گفتم: «البته ما که اینجا هستیم به این خدمت افتخار میکنیم و با جان و دل وقت میگذاریم. این چند ساعت خدمت در طول هفته کمترین کاری است که میتوانم انجام بدهم.»