صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

داستان نوجوان | آماده‌باش در خانه‌ی ما

  • کد خبر: ۲۰۸۲۲۴
  • ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۵:۱۴
همیشه ۱۰ روز که از ماه اسفند می‌گذرد، در خانه‌ی ما از سوی بابا و مامان یک «آماده‌باش» اعلام می‌شود.

همیشه ۱۰ روز که از ماه اسفند می‌گذرد، در خانه‌ی ما از سوی بابا و مامان یک «آماده‌باش» اعلام می‌شود.
همه‌ی ما این آماده‌باش را دوست داریم زیرا با هم کمک می‌کنیم که گرد و غبار یک سال از هر گوشه‌ی خانه‌مان تکانده شود.

آماده‌باش خانه‌ی ما درست از وقتی شروع می‌شود که بابا به قالی‌شویی زنگ می‌زند. بعد هم با کمک مامان پرده‌های اتاق پذیرایی جدا و به خشک‌شویی فرستاده می‌شود. همان زمان است که همه‌ی ما بچه‌ها متوجه می‌شویم که باید اتاق‌هایمان به قول مامان نفس تازه کند.

فردا تعطیلم و زمان خوبی برای خانه تکانی است. مامان به هریک از ما یک ماسک و دستمال گردگیر و سبد می‌دهد.
من و خواهرم در مرتب کردن اتاق‌ها سعی می‌کنیم با هم همکاری خوبی داشته باشیم.

می‌گویم اول اتاق من. خواهرم می‌خندد و می‌گوید: «باشد اما از یک طرف شروع می‌کنیم. همه‌چیز را به هم نریزی‌ که مرتب کردنش سخت می‌شود.» می‌گویم چشم.

من پنجره را باز می‌کنم. خواهرم می‌گوید: «پس بگذار بخاری را خاموش کنم تا گاز اسراف نشود.»
تخت من سبک است. با خواهرم آن را کنار می‌کشیم. من زیر تخت را وارسی می‌کنم.

عروسک خرسی‌ام، بورس خط‌کش تاشو و یک کتاب داستانم را که نصفه خوانده بودم پیدا می‌کنم. با دستمال تمیزشان می‌کنم و سر جای خودشان می‌گذارم. نوبت به کتابخانه و قفسه‌ی کتاب‌هایم می‌رسد.

کمی خسته شدیم. می‌رویم آشپزخانه و یک لیوان چای می‌خوریم. دوباره به مراسم خانه‌تکانی برمی‌گردیم. کار زیاد است اما خیلی لذت‌بخش است زیرا همه‌جا تمیز و زیبا می‌شود.

وقتی همه‌جا را مرتب کردیم، مامان با جاروبرقی از راه می‌رسد و به ما می‌گوید: «دستتان درد نکند بچه‌ها! حالا نوبت من است. خسته نباشید!»

هردو می‌گوییم: «ما خسته نیستیم. نمی‌رویم.» و می‌خندیم. من و‌ خواهرم شیشه‌های پنجره را پاک و تمیز می‌کنیم تا کارها زودتر تمام شود. بابا وسایل بازیافتی را توی حیاط می‌برد.

از مادر می‌پرسم کی سبزه بیندازیم بهتر است. مامان با خنده می‌گوید: «همین فردا.» راستی من دانه‌های نارنج‌ها را جمع کرده‌ام و به هر دویتان می‌دهم بکارید. در دلم خیلی خوشحالم که کم‌کم بهار از راه می‌رسد و درختمان دوباره پر شکوفه می‌شود.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.