به گزارش شهرآرانیوز، خانه کریمخان بنانالدوله نوری، چهارپیانو و یک ارگ داشت. شاهزاده خانم شرفالسلطنه، برادرزاده ناصرالدین شاه، نوازنده قابلی در ساز پیانو بود و دخترانش، تار مینواختند. غلامحسین در جمع چنین خانواده فرهیخته و هنردوستی، گریزی جز هنر و موسیقی نداشت. پس از همان ششسالگی به توصیه استادانی چون مرتضی نیداوود به فراگیری ارگ و پیانو تشویق شد و در گام نخست، هنرجوی کوچک پدر و مادرش شد و در همان ایام، به موازات نوازندگی، با اصول و قواعد آواز نیز آشنا شد و رفتهرفته، آموختههایش را در محافل خصوصی و خانوادگی بروز میداد.
اما در بیستوپنجسالگی با استخدام در اداره کل کشاورزی، بهناچار از موسیقی فاصله گرفت و پس از انتقال به شرکت ایرانبار، برای کار در دفتر مرکزی به اهواز منتقل شد تا در سمت معاونت این مجموعه مشغولبهکار شود. با تغییر کابینه دولت، برای کار در اداره کل غله و نان به تهران برگشت و مسئولیت تحویل کوپن نان تهران را بر عهده گرفت و روزهای اوج جوانیاش را در ادارات دولتی سپری کرد در حالی که استعداد شگرف خود در عرصه موسیقی را به جمع دوستان و آشنایان محدود کرده بود تا اینکه با خانواده کلنل علینقی وزیری وصلت کرد، درست دو سال پس از تأسیس نخستین فرستنده رادیویی ایران: «من قصدم خواننده شدن نبود. روی علاقه خودم و سفارش استادانم، چون ناصر سیف، گاهی میخواندم.
تا سیسالگی شروع نکردم. وقتیکه با خانواده کلنل وزیری وصلت کردم، او مرا به موسیقی کشاند.» ورود به رادیو و پخش نخستین آثار بنان، با حیرت روحا... خالقی، مسئول رادیو، همراه شد. خالقی، آنچنان از کشف صدایی نوظهور در جامعه دهه ۲۰ ایران به وجد آمده بود که از هیچ تلاشی برای رشد و معرفی او به شنوندگان دریغ نمیکرد؛ بنابراین نام غلامحسین بنان خیلی زود بر سر زبانها افتاد و آوازهایش، زمزمه اهالی کوچه و خیابان شد.
یازده سال از نخستین تجربه حضور بنان در رادیو گذشته بود که برای تدریس آواز به هنرستان موسیقی ملی دعوت شد و دوسال بعد یعنی در سال ۱۳۳۴، به سمت ریاست شورای موسیقی رادیو منصوب شد و هم زمان به تولید آثار فاخر با همکاری بهترین آهنگسازان و نوازندگان آن روزها همچون مرتضی محجوب، ابوالحسن صبا، علی تجویدی و... پرداخت. «گلهای جاویدان»، «گلهای رنگارنگ» و «برگ سبز» نیز بهعنوان پرطرفدارترین برنامههای آوایی آن روزها واسطه شهرت و محبوبیت چهرههای ماندگار موسیقی سنتی ایرانی از جمله حسین قوامی، محمدرضا شجریان، کوروس سرهنگزاده و... بودند که غلامحسین بنان نیز به واسطه برنامه «گلها» به مدیریت مرحوم داوود پیرنیا، به صدایی آشنا و محبوب تبدیل شد و جایگاه ارزشمند خود را در جامعه ایران پیدا کرد.
نتیجه سالهای اوج فعالیت بنان در عرصه موسیقی، خلق بیش از ۳۵۰ قطعه آوازی بود که او را در رده خوانندگان سبک وزیری-خالقی، قرار میداد. اما آنچه بنان را چه در میان قشر فرهیخته و مخاطب حرفهای موسیقی سنتی و کلاسیک و چه در میان مخاطب عام آواز سنتی به محبوبیت رسانده بود، نبوغ او در ضربشناسی، شعرشناسی، کاربرد هوشمندانه تحریرها و البته شخصیت اجتماعی و اخلاقمدارانهاش بود.
ترانههای ماندگار بنان با اجرای آوازهای قدیمی کلاسیک یا آوازهای جدید و مدرن، با تلفیق شعر و موسیقی، همراه با تحریرهای منحصربهفردش، در سالهای متمادی، توجه هر شنوندهای را به خود جلب میکرد که در این میان قطعاتی چون «آمدی جانم به قربانت»، «بهار دلنشین»، «بوی جوی مولیان»، «توشه عمر» و «همیشه جاویدانای ایران»، پس از سالها همچنان زنده و جاری در میان نسلهای پس از او به گوش میرسد. بنان، اما در میان صدها اثر به جا ماندهاش، بیش از هر چیز به قطعه «الهه ناز» شهرت دارد.
اما به گمان خودش، قطعه «کاروان»، بهترین اثر اوست که برای بعد از مرگ خود خوانده است. ترانهای از رهی معیری که با ترجیعبند «با ما بودی، بی ما رفتی، چو بوی گل به کجا رفتی...»، اندوه سیال در صدای بنان را به جان مخاطب منتقل میکند. غلامحسین بنان، سرانجام هشتم اسفند سال ۱۳۶۴ در هفتادوچهارسالگی، در بیمارستان ایرانمهر تهران درگذشت و در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.
سال۱۳۳۳ بود که اکبر محسنی از کریم فکور خواست تا بر روی جدیدترین قطعه او، شعری بنویسد تا غلامحسین بنان آن را اجرا کند. کریم فکور که در آن روزها بهتازگی صاحب دختری شده بود، این اثر را با تأکید بر کلمه الهه، تقدیم به دخترش کرد و پس از انتشار، با محبوبیت و استقبال گسترده مخاطبان رادیو همراه شد.
بنان در ۲۷ دی ۱۳۳۶ خورشیدی با اتومبیل شخصی به همراه دو نفر از دوستانش در جاده کرج مشغول رانندگی و در راه بازگشت به منزل بود که ناگهان در حوالی کاروانسرای سنگی یک تانکر نفتکش فاقد چراغ ایمنی عقب و پوشیده از گلولای در مقابلش ظاهر میشود و تصادف شدیدی میان دو ماشین رخ میدهد و بنان از ناحیه صورت و چشمها آسیب میبیند.
سفر او به خارج از کشور هرچند به ترمیم چشم راست او منجر نشد، اما پس از آن، از پشت شیشه تاریک عینک دودی اش، با نگاهی تازه فعالیتهای موسیقایی اش را از سر گرفت: «من از این پس کوشش میکنم آثاری اجرا کنم که واجد وزنی شاد و شعری امیدوار کننده است. من جداً از ادامه شیوه قدیم که شباهت به مرثیهخوانی دارد خسته شدهام، البته در این زمینه سازندگان آهنگ باید با من همکاری کنند.»