به گزارش شهرآرانیوز خیلیهایشان هنر خانوادگی داشتند، اما برای کار جایی را نمیشناختند. در خانهای هفتادمتری با چندسر عائله جایی برای عَلم کردن دار قالی نمیماند. خیاطی را فراگرفته بودند، اما پول خریدن چرخ نداشتند. خیلیهای دیگر هم دنبال آموزش هنری بودند تا کمکخرج خانواده باشند، اما چهکسی حاضر است نیروی کارنابلد و بهاصطلاح خودشان صفرکیلومتر را استخدام کند؟
تا قبل از آشناشدن با مراکز رویش هیچکس؛ اما حالا ماجرا تفاوت کرده است. حالا مکانی هست که هم رایگان آموزش میدهد، هم جایی هست که با ابزار دیگران کار کنند و حقوق بگیرند. هرروز صبح راهی مرکز نزدیک محل زندگی خودشان میشوند. پشت چرخها و دار قالی مینشینند.
ساعت کاری که تمام میشود هم به خانه برمیگردند. روزی هم از آنجا میروند تا برای خودشان کار کنند. این همه آن چیزی است که بنا بوده است در مراکز رویش سازمان عمران و بازآفرینی فضاهای شهری شهرداری مشهد اتفاق بیفتد؛ آموزش مهارت و مستقل کردن افراد نیازمند مناطق محروم تا درآمدزایی خودشان.
مرکز رویش نوده در توس ۶۵ ساختمانی دوطبقه کنار یک بوستان کوچک است. چنداتاق کوچک و بزرگ دارد که صدایش میزنند کارگاه و در همه اتاقها از عدهای دختر نوجوان تا بانوانی میان سال مشغول کارند؛ میبافند و میدوزند. حیدر مهربان مسئول مرکز است؛ مسئول اولین مرکز رویش.
سی ساله است و از اهالی فعال و عضو شورای اجتماعی محله؛ عمری را صرف کار تولید حوزه پوشاک کرده و حالا اینجاست تا عدهای را به کارکردن و مهارت آموزی هدایت کند: قبل از این کارگاه تولیدی لباس ورزشی داشتم. از وقتی کرونا شایع شد، کاربری آن را تغییر دادیم و لباس یک بار مصرف پزشکی تولید کردیم؛ هنوز هم همانها را تولید میکنیم. حدود ۱۰ نفر در کارگاه مرکز برایم کار میکنند و تعدادی هم بیرون از اینجا مشغول اند؛ بیست نفر برای بسته بندی لباس ها. تعدادی هم در خانهها کار میکنند.
از وقتی این مرکز راه افتاد، کارگاه بیرون را بستم و کارم را از اینجا ادامه دادم. خودم پارچهها را برایشان میبرم جلوی خانه تا بدوزند؛ بعد میبرم برای بسته بندی. بازاریابی هم با خودم است. خانمها با خیال راحت کار میکنند. مرکزشان ویژه خانم هاست و هشت کارگاه دارد؛ قالی بافی، خیاطی، سرمه دوزی و خیاطی. روزانه چیزی بین سی تا چهل نفر به آنجا رفت وآمد دارند. من اگر فضای بیشتری داشته باشم، میتوانم برای سی تا چهل نفر اشتغال ایجاد کنم.
به گفته او، اکنون هشت پیشران هم آنجا مشغول به کارند: پیشرانها افرادی هستند که مهارت دارند و کار را به دیگران آموزش میدهند. بعد از گذراندن شش یا هفت ماه که فرد به طور کامل آموزش دید، به سازمان فنی و حرفهای معرفی میشود که مدرک بگیرد.
مهربان این را هم یادآوری میکند که همه این خدمات و آموزشها رایگان و بدون هزینه است و تنها هدف استقلال مالی افراد است؛ به علاوه همه اینها حقوق هم میگیرند.
«حقوق پرداختی باتوجه به میزان کار و اجرت است. هرکارگاهی فرق دارد. در کارگاه خیاطی برای شش تا هفت ساعت کار در روز چیزی بین ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار تا ۴ میلیون تومان حقوق میگیرند.» این را هم مهربان توضیح میدهد و اضافه میکند: پیشرانها حقوق نیرو را میدهند. به این ترتیب هم کار یاد میگیرند، هم مبلغی را سر سفرههای خود میبرند.
کارگاهها وسعت یکسانی ندارند. یکی از آنها از اتاق دوازده متری هم کوچکتر است. چندچرخ خیاطی یک سوی اتاق است و بخش زیادی از آن را تا سقف لباسهای دوخته شده پرکرده اند و در نوبت بسته بندی مانده اند. زهره دلاور یکی از خانمهایی است که پشت چرخ نشسته است.
سریع میدوزد و میان حرف هایش چشم از پارچه برنمی دارد: از وقتی به این محل آمدیم، با مرکز آشنا شدم. قبل از این کمی خیاطی بلد بودم و در خانه کار میکردم، اما نه چرخ داشتم، نه خیلی حرفهای بودم. از وقتی به اینجا آمدم، هم کار با چرخ را خوب یادگرفتم، هم دوختن را. حقوقش هم دردی از زندگی ام دوا میکند. خدا را شکر راضی ام.
میگوید اگر دختر داشت با خودش میآورد برای یادگرفتن کار: چند پسر دارم و اینجا هم مرکز خانم هاست، اما اگر دختر داشتم، او را با خودم میآوردم. بهترین فرصت برای یادگرفتن کار است.
مریم فدایی ۴۶ساله است و چرخ کارش در کارگاهی دیگر است: بلد بودم بافتنی ببافم، اما خیلی وقت بود مشتری نداشتم و بیکار شده بودم. برای فرار از بیکاری به اینجا آمدم. بچه هایم بزرگ شدند و در خانه وقتم را تلف میکردم. حالا خیلی راضی ام.
در پاسخ به این سؤال که بعد از یادگرفتن کار، حاضری چرخ بگیری و در خانه کار کنی، میگوید: اتفاقا به آقای مهربان گفته بودم من هم حاضرم مثل نیروهای دیگر برای کارگاه کار کنم، اما هنوز خیلی ماهر نشده ام. فکر میکنم چندماه دیگر باید بمانم.
نیروی دیگر دختر جوانی است که گوشه کارگاه و کنار پنجره نشسته است. او هم از اهالی محل است و هنوز در حال آموختن. زهرا عباسی علت انتخاب رشته خیاطی را این طور شرح میدهد: من در هنرستان رشته خیاطی میخواندم، اما، چون سال آخر ازدواج کردم، دیپلم نگرفتم. دوست داشتم همان هنر را یاد بگیرم و ادامه بدهم، اما امکانش نبود. یک بچه کوچک هم دارم و با وجود او اصلا نمیشود در خانه کار کرد. به اینجا آمدم که هم کار یاد بگیرم، هم درآمدی داشته باشم.
او ادامه میدهد: خیلی دوست داشتم برای آشنا و فامیل خیاطی کنم، اما نه الگوکشی بلد بودم، نه کار با چرخ. این چیزها را خیلی در مدرسه حرفهای آموزش نمیدهند؛ اما اینجا کارکردن با چرخ و دوختن را یاد گرفتم. یک مدت اینجا میمانم و بعد یک چرخ میخرم تا برای خودم کار کنم.
مرد کوهی از لباسهای عروس صورتی رنگ را پشتش گرفته است و از مرکز خارج میشود. لباسها مربوط به کارگاه دوخت لباس عروس دخترانه است در طبقه بالای مرکز. پیشران آنها بانویی است به نام زهرا خوش رو. واقعا هم خوش رو ست و خوش صحبت؛ دو کارگاه بزرگ را مدیریت میکند. از دختربچههای نوجوان گرفته تا خانمهای میان سال برایش کار میکنند. خوش رو با ۴۵ سال سابقه کار در آموزش هنر و تولید می گوید: مدتی مربی فرهنگ سرا بودم و کارگاه خودم را داشتم، اما شهرداری از من خواست برای آموزش بیایم.
با دو چرخ آمدم و حالا چهارچرخ خیاطی دارم به ارزش یک میلیارد تومان. از دو سال پیش اینجا هستم. لباس عروس میدوزیم در رنگهای مختلف، برای چهار تا هجده ساله ها. بازار فروش تولیداتم ایران نیست؛ لباسهایی را که نیروهایم میدوزند میفرستیم کابل و از آنجا به چین، هندوستان، ازبکستان و تاجیکستان ارسال میشود.
بیست نفر برایش کار میکنند. در هر سن و سالی هستند و به همان نسبت هم از خیاطی تا بسته بندی کردن تقسیم کار کرده اند. عدهای هم بیرون کار میکنند. خوش رو اضافه میکند: خیلیها در این مدت کار را یادگرفته و رفته اند؛ یا برای خودشان کار میکنند، یا برای من. من پنج نیرو هم بیرون از اینجا دارم. بسته به میزان کارشان از یک میلیون تا ۸ یا ۹ میلیون تومان حقوق میگیرند.
هدفش فقط آموزش خیاطی نبوده است؛ خودش میگوید: اینجا هم دوختن را آموزش میدهم، هم کار تولیدی و کارگاه یابی را. همیشه تلاش کرده ام مدیریت کردن را هم به آنها آموزش بدهم. یکی از نیروهایم روزی که آمد، چیزی بلد نبود، اما حالا بدون من دو کارگاه را اداره میکند. نیروی دیگرم صبح پشت چرخ مینشیند و تا ظهر دویست کار را تحویل میدهد. نمیدانم چند صباح دیگر زنده هستم، اما خودم را وقف اینها کرده ام؛ حتی جمعهها هم سرکارم. عشق به کارکردن را به بچه هایم هم انتقال میدهم.
نیلوفر لیسانس مامایی دارد، اما به دلیل شرایط زندگی مجبور شده است خیاطی کند. میگوید: این چندماهی که اینجا هستم حسابی کار یاد گرفته ام؛ این قدر که همین روزها باید برای خودم کار کنم.
مرکز رویش نوده دو کارگاه قالی بافی هم دارد. دورتادور کارگاه دار قالی برپاست و همگی مشغول اند. هر کدام نقش خود را میخوانند و رج خود را میبافند.
از روی سرعت بافتنش میتوان حدس زد حرفهای است. فاطمه نظام دوست هم همین را تأیید میکند: من از بچگی قالی میبافتم، از زمانی که در روستا زندگی میکردیم. چندسالی بود که آمده بودیم مشهد، اما در خانه کوچک جایی نداشتم که دار به پا کنم. برای آموزش اینجا نیامدم، بلکه آمدم تا کار کنم و درآمدی داشته باشم.
از مدت زمان بافته شدن قالی میگوید و دستمزدش: اگر دونفره ببافیم، یک فرش دوازده متری شش ماهه تمام میشود، اما یک نفره یک سال طول میکشد. دستمزدمان روزی ۱۸۰ هزار تومان است، از ساعت ۷ صبح تا ۶ عصر. البته بستگی به سرعت عمل دارد. هرچه بیشتر ببافیم، بهتر است. اگر کمتر از این بمانیم، صرف نمیکند.
دیگری هم سخت مشغول است؛ سرش را برنمی گرداند تا جواب بدهد. میان کشیدن نخها و خواندن نقشه صدایش به گوش میرسد: من هم به خاطر دستمزد میآیم. در همین محله زندگی میکنیم. مستأجرم و بچه کوچک دارم؛ برای همین نمیتوانم در خانه دار قالی بگذارم. توی دست وپای بچه هاست و کثیف میشود. برای من بهتر است که اینجا کار کنم، نه در خانه.
عصمت خانم مربی پیشران کارگاه قالی بافی است، با بیست سال سابقه کار در این حوزه. دو سالی هم میشود که در این مرکز مشغول آموزش شده است: کار قالی بافی را از زیرزمین خانه پدری ام شروع کردم؛ هم آموزش میدادم، هم به کارگیری میکردم. تا جایی که تعدادشان به ۶۷ نفر رسید. اینجا تعدادی از خانمها حضوری کار میکنند و عده زیادی هم در خانهها برایم میبافند. کار فروش و بازاریابی با خودم است. حدود چهل تا پنجاه نفر نیرو شدند. در روستاها هم بافنده دارم. از تربت، قائن، کوشک و آبقد.
از اینکه عدهای را مشغول به کار کرده و برای دیگران باعث کسب درآمد شده، راضی است: قالی بافی هنر اهالی این منطقه بود، اما به دلیل شرایط زندگی، خانههای کوچک یا نداشتن سرمایه و بازار فروش، چراغ این هنر در محل در حال خاموش شدن بود. خوشحالم که توانستم کمکی بکنم و این هنر همچنان باقی بماند. کاری که شهرداری انجام داد، بسیار مؤثر بود و نیروی کار را به تولیدکننده و بازار رساند.
تعدادی فرش کوچک و بزرگ کنار دیوار است، آماده برای پرداخت و تحویل به صاحبانشان.