به گزارش شهرآرانیوز، یک شهر، پای خطابه هایش دو زانو مینشست. از پیر و جوان و نوجوان همگی مسئله آموز مکتب اخلاق او بودند. سیدعبدا... عین پامنبریهای مشتاق پرسید: چرا میگوییم ثامن؟ چرا ضامن؟ میراسماعیل گفت: امام رضا (ع) ضامن آهوی سرگشته بیابان شده اند و ما چشم امید به شفاعت و ضمانت امام ثامن داریم. بعد از کبوترها پرسید. از راز حضور پرهای سفید و پروازهای کوتاهی که همگی به حریم امن رضوی ختم میشود.
مشتهای کوچکش را از ارزن پر میکرد و در دلش با حسرت آهی میکشید و میگفت: خوش به حال کبوترها. اینجا بهشت روی زمین است. سیدعبدا... از همان روزهایی که هنوز سواد خواندن و نوشتن نداشت، اذن دخول را از انعکاس اشکهای پدر در ورودی حرم مطهر آموخته بود. زیارت نامه را از رد پرواز کبوترها خط میبُرد و نماز زیارت را به اقامت پدرش میخواند.
به این ترتیب، گِل پاک وجودش نقش به نقش از کاشی کاریهای حرم وام میگرفت و پله پله به سمت و سوی عرفان و اخلاق متمایل میشد. جوری که سی سال از سالهای جوانی اش به شاگردی میرزا حسن مصطفوی گذشت و به این ترتیب با واسطه، از محضر علم سیدعلی قاضی مستفیض شد.
آن قدر در حجرههای علوم دینی و اخلاق و عرفان از منبر عالمی به مکتب عارفی آمد و رفت تا از جایی به بعد، جا پای پدر گذاشت و آن چنان با نفوذ کلام و خلوص نیات در میان عامه مردم محبوب شد که مستعمان سخنرانی هایش، محو بیان و شرح مفاهیم میشدند جوری که به ندرت کسی به ساعت روی دستش نگاه میکرد. سید عبدا... فاطمی نیا، بی هیچ تکلفی، با اشارهای ساده، سمتِ نور و راستی را نشان میداد. روایات در دهانش، قند مکرر بود. سفارشهای دینی را وصیت گونه، مثل پدری دل سوز در واپسین دقایق حیات، یادآوری میکرد.
چیزی در صدایش بود که آدم را بی هیچ اراده ای، مشتاق شنیدن میکرد. کراماتش، جسته گریخته به روایت اهالی سلوک بر سر زبانها جاری بود، اما خودش هرگز چیزی به میان نمیآورد و گاه گداری لابه لای سخنرانی ها، با گریزی کوتاه و لطیف، عبور میکرد. هم روضه استادانی، چون آیت ا... بهجت و علامه جعفری و محمدتقی آملی بود و مثل تمام علمای عامل، خطابه هایش محل توجه و اشتیاق بود. اما امروز دوسالی از آسمانی شدن مردی میگذرد که کلامش راهگشا بود و صدایش، آشنای هر وجود آماده ای.
حالا جوری شده حرم امام رضا (ع) که میروی دلت میخواهد یک نفر مثل مرحوم فاطمی از باب یک نصیحت پدرانه دست آدم را بگیرد ببرد مقابل ایوان طلا با همان ته لهجه شیرین ترکی بگوید: ببین این امام رئوف است، از رأفت این امام یک ذره بگیر و برو بیرون. حیف است بیایی اینجا بگویی السلام علیک ایها الامام الرئوف، بعد برگردی بداخلاق شوی. همین که وارد حرم امام رضا (ع) میشوی، میفهمی که حضرت رئوف است!
همین که مشرف شدی یقین بدان توی کاسه ات چیزی میریزند. وقتی عرض حاجت و توسل کردی، منتظر آن چیزی باش که آنها برایت میریزند. شاید همان حاجت خودت نباشد. به هرآنچه آنها عنایت کردند باید راضی باشی که یقینا به مصلحت توست...