به گزارش شهرآرانیوز، آن دقایق روشن بعد از سپیده دم بود؛ آنجایی که هوا روشن شده، اما آفتاب میان آسمان پیدا نیست. طلاییترین نقطه آسمان حرم، از همیشه تا هنوز، گنبد منور امام هشتم بود. در خنکای اول صبح و خلوتی دل پذیر صحن ها، سکوت ممتد فضا، با صدای قدمهای دستهای زائر حیران شکسته شد. یک گروه طلبه جوان با چشمهای مشتاق و گامهای پرهیجان، دنباله عبای سالکی را گرفته بودند که در نگاهش، انعکاس بارگاه مطهر رضوی طور دیگری زیبا بود. پیر عابد نورانی، حالا به ایوان شرقی صحن آزادی رسیده و سرش را طوری به زیر انداخته بود که ریشش به سینه میچسبید؛ همان جا که پیش از ورود به حریم مقدس امام رئوف، از اشکهای اذن دخول، چشمشتر شده بود.
دستهای چروکیده اش را به عصای چوبی اش تکیه داده بود و گاه به گاه لب هایش به آرامی تکان میخورد. حالا به جمع طلاب مشتاق، به مرور بقیه زائران نیز اضافه شده بودند. شکوه حضور معنوی عبد صالح خدا، طوری فضا را متأثر کرده بود که آدمها غرق در نظاره و سکوت، محو تماشای جلوههای روشن عرفان بودند. مدتی بعد با حرکتی مختصر، گوشه عبایش را جمع کرد، کفشها را از پا درآورد، داخل کیسهای گذاشت و زیر عبا پنهان کرد.
نه خبری از محافظ بود، نه خدم وحشمی که راه را بر آدمها سد کنند. آن یک چوب پر خادمی هم که قصد داشت افراد را از اطراف او متفرق کند، با بغض نگاه آیت ا... به کناری رفت و گامها به دنبال محمدتقی بهجت به فرشهای متبرک حرم رسید. حالا مرد مؤمن خدا، دوزانو و سردرگریبان بی آنکه مستقیم به صورت کسی نگاه کند، با معشوق گفتگو میکرد. سکوت در پی سکوت، گویای ناگفتهها بود. ساعتی به همین منوال گذشت.
اشکها بی اراده از تماشای احوالات عرفانی اش به گونهها میچکید. مغناطیس عابدان صالح چنین جاذبهای دارد، آن چنان که خانه دیواربه دیوار خانه اش در قم، مشتریهای دست به نقد زیادی داشت. آدمها به همسایه آیت ا... بهجت رو میزدند که خانه ات را به قیمتی بیشتر از آنچه هست میخریم تا کمی بیشتر از حضور او استفاده کنیم. ملاقات گاه به گاه آیت ا... بهجت و آن توصیههای کوتاه که عین ضماد روی زخمهای روزمرگی و حجابهای پیاپی به روح آدمها مینشست، غنیمت عصری بود که در فراغ حجت خدا، مضطر و درمانده شده بودند. نسخههایی به ظاهر ساده که از پس عمری ریاضت و پارسایی پیچیده میشد.
مثلا میپرسیدند: «آقا در حرم موسی الرضا (ع) چه بخوانیم؟» میگفت: «هرچه میخوانید با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوایج خود را در محضر امام بشمرید؛ حضرت میدانند! در دعاها مبالغه نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا (ع) به کسی فرمودند از بعضی گریهها ناراحت هستم!» بعد با آن لبخند محو همیشگی به آدم اطمینان میداد هیچ سلامی به امام هشتم بی پاسخ نمیماند: «از حضرت نقل میکنم: مگر میشود کسی به ما پناه بیاورد و ما پناهش ندهیم؟!»
کسی که همه تابستان را در مشهد ساکن میشد و بقیه سال را در مجاورت خواهر امام رضا (ع) زندگی میکرد، همیشه توصیه میکرد: «مثل ما تنبل نباشید، زودزود به مشهد بروید. گاهی موانع بزرگی با یک بار مشهدرفتن از سر راه ما برداشته میشود. «یارئوف» و «یارحیم» را زیاد در حرم تکرار کنید. بعد از نماز و زیارت نامه خواندن به امام رضا (ع) بگویید دست خالی آمده ام. گره به کارم افتاده است. شما مشکلم را حل کنید. برگردید و ببینید امام رضا (ع) چطور مسیر را برای شما هموار میکند.»
عمده دوران حیات آیت ا... محمدتقی بهجت در مجاورت با معصومان (ع) گذشت. او از همان جوانی رفت عراق، در کربلا ساکن شد، مدتی به نجف رفت، بعد برگشت ایران و همسایه خواهر امام رضا (ع) شد. دست آخر هم در یکی از بهاریترین روزهای اردیبهشت ۱۳۸۸ در نودوسه سالگی به دیدار معبود شتافت و درحالی که خیل عظیم مشتاقانش به پهنای صورت در غم درگذشت این گوهر بی تکرار اشک میریختند، سبک بال و آرام به آسمانها رفت و جسم خاکی اش را در حرم حضرت معصومه (س) باقی گذاشت.