به گزارش شهرآرانیوز، از همان دقایق اول که زمان شروع مراسم اعلام شده بود، میدان بسیج مشهد مملو از جمعیت بود و جمعیت بانوان مثل همیشه پیشانی مراسمهای مختلف در مشهد بود؛ مثل امروز که وقتی اعلام کردند به خاطر شهادت آیت الله رئیسی و همراهانش در حادثه هوایی ورزقان و حین خدمت رسانی قرار است تجمعی ساعت ۱۶ برگزار شود باز هم زنان پیشگام بودند و حماسه ای آفریدند.
حضور مادربزرگها به همراه نوه هایشان، مادران بچه به بغل یا پدران و مادرانی که با کالسکه به مراسم آمده بودند، دختران دهه هشتادی و نودی که به تنهایی یا با والدین خود در بین جمعیت دیده میشدند، دختران کوچکی که کنار مادرانشان ایستاده بودند و حتی نمیدانستند برای چه به اینجا پا گذاشتهاند، همه و همه صحنههایی بود که حضور زنان مشهدی را در اجتماع عزاداران تشکیل میداد که هر کدام روایتی دارند.
تقریبا ساعتی از مراسم گذشته است. مجری دل ها را امام رضایی کرده است و از خیابانی می گوید که تا دیروز قرار بود موکب های شادی برپا شود ولی امروز میهمان دیگری دارد. مراسم به اوج خود رسیده است و مداح روضه کربلا میخواند و از ارادت شهید آیت الله رئیسی به امام حسین (ع) میگوید. اشک امان نمیدهد، کوچک و بزرگ و پیر و جوان هم ندارد.
وسط این هیاهو چند خانم دارند با تلفن صحبت میکنند و از برنامه سفرشان میگویند. متوجه میشوم زائر هستند و از تهران آمده اند، وقتی از آنها دلیل حضورشان را میپرسم اشک در چشمانشان مینشیند و میگویند: ما به نیت پیاده روی و جشن ولادت امام رضا (ع) به مشهد آمدیم ولی با حادثهای که برای رئیس جمهورمان افتاده تصمیم گرفتیم در این مراسم شرکت کنیم.
دختر کوچکی در میان جمعیت توجهم را جلب میکند. زهرای ۹ ساله که تازه به سن تکلیف رسیده و کنار مادر و برادر کوچکترش ایستاده است با زبان کودکانه اش میگوید برای عزاداری آمده است. از مادرش میپرسم به دخترش دلیل حضورش در مراسم را توضیح نداده است که میگوید: چرا، برایش گفته ام اما به صورت کلی و می داند چه کسی شهید شده است ولی الان نمیتواند بیان کند.
خانم محمدزاده، مادر ۴ فرزند است که کوچکترینشان شیرخواره است و توی کالسکه خوابیده است. وقتی از او میپرسم برای چه به این مراسم آمدی، قاطع و تک کلمهای جوابم را میدهد: بخاطر رهبرم، وطن و انقلاب.
قطعا با چهار فرزند شرکت در چنین مراسمی سخت است، اما او و مادرهای زیادی با فرزندان کوچک و بزرگشان پا به این میدان گذاشتهاند. نظرش را درباره این موضوع جویا میشوم؛ «قطعا حضور آنها در کنار ما باعث درونی شدن و همراه شدن با آرمانها و اهداف انقلاب میشود و به آنها از کودکی روش و منشی که ما هم از کودکی کنار خانوادههایمان آموخته ایم را یاد میدهیم.»
مداح مراسم روضه را به اوج رسانده و این بار خانمها را خطاب قرار میدهد و شرح حال حضور حضرت زینب (س) را در کربلا بازگو میکند.
حاج احمد واعظی میگوید: خانمها داداشی هستند و رابطه خواهر برادری را خوب میفهمند. این شهدا هم هر کدام خواهری دارند که دلشان برایش پر میزد و دائم احوالش را از خبرها جویا میشدند. مداح میخواهد دلها را کربلایی کند. حال حضرت زینب (س) را اینگونه وصف میکند که دشمن چه کرده با برادرش، "کنار پیکر غرقه به خونت خون جگر بودم، تویی که شرط ضمن عقد من بودی، خبر داری که از کرب و بلا تا شام با که همسفر بودم" شعر به اینجا که رسید صدای نالهها بلندتر شد و دیگر مداح هم توان نداشت روضهاش را ادامه دهد.
ذکر "وای حسین، وای حسین"، "یا حیدر"، "جانم حسین" بیش از همه در میان جمعیت تکرار میشد و وقتی مجری از مردم خواست شعار "مرگ بر آمریکا" و "مرگ بر اسرائیل" را سر دهند، دختری ۱۴ ساله را دیدم که با قدرت و گویی با تمام وجود، این شعار را سر میداد. حنانه ۱۴ ساله که یک دهه هشتادی است به همراه دوستش به این مراسم آمده بود و میگفت «آمریکا دشمن ماست و چرا نباید شعار کلیدی کشورم را محکم سر ندهم.»
امیدوارم او و همه دختران دهه هشتادی، همینقدر محکم مبانی فکری و اعتقادی خود را انتخاب کنند و به آن تا پایان عمرشان پایبند باشند.
مراسم کم کم به پایان میرسد و سیل جمعیت، میدان بسیج مستضعفین مشهد را به سمت حرم مطهر رضوی پیاده طی میکنند. خیابانی که تا دیروز قرار بود محفلی برای شادی از میلاد امام هشتم باشد، اما امروز داغدار خادمالرضایش است و به یاد او و همراهانش قدم میگذارند.