صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

مربی کونگ‌فوکاری که رویای بیست دختر نوجوان حاشیه شهر مشهد را محقق کرد

  • کد خبر: ۲۳۶۸۳۱
  • ۱۱ تير ۱۴۰۳ - ۱۸:۲۹
بی‌بی‌فاطمه سلیمانی چهار سال پیش تصمیم گرفت در بیابان نابارور انتهای خیابان اروند، یکی از محله‌های حاشیه شهر مشهد، بذر رؤیای دختران نوجوان را بکارد و از کنار استعدادشان ساده نگذرد.

شهرآرانیوز-سحر نیکوعقیده، آدرسی که برای باشگاه کونگ‌فو داده‌اند، من را به زمین‌های بایر انتهای خیابان اروند در محله اروند می‌رساند؛ به سالن ورزشی شهید‌محمدی‌مفرد که با فاصله از خانه‌های آخر این محله تک افتاده و بعید است کسی داخلش باشد.

داخل سالن، اما بیست دختر نوجوان کونگ‌فوکار هستند که محدودیت نمی‌شناسند. سالن، یک سالن چند‌منظوره است و بیشتر برای فوتبال، والیبال و بسکتبال استفاده می‌شود، اما وقتی جا نباشد، یک گوشه همین سالن هم کافی است تا تاتامی‌های رنگ‌ورورفته پهن شود و تمرینات دختران ادامه یابد. آنها از همین گوشه به سکو‌های قهرمانی استان و کشور رسیده‌اند. این اتفاق علاوه‌بر تلاش خود دختران به‌خاطر یک مربی رقم خورده است. به‌خاطر بی‌بی‌فاطمه سلیمانی که چهار سال پیش تصمیم گرفت در این بیابان نابارور، بذر رؤیای دختران نوجوان را بکارد و از کنار استعدادشان ساده نگذرد.

داستان مربی‌شدن بی‌بی‌فاطمه

ابتدای داستان علاقه‌مندی بی‌بی‌فاطمه سلیمانی به ورزش‌های رزمی و به‌خصوص کونگ‌فو به هشت‌سال پیش برمی‌گردد. او یک مادر است که سه‌فرزندش تقریبا از آب‌و‌گل در‌آمده‌اند و می‌تواند در ساعاتی که آنها در مدرسه هستند، چند‌ساعتی را هم برای خودش برنامه‌ریزی کند. ابتدا رشته دفاع شخصی را انتخاب می‌کند و پا به سالن شهید‌شوشتری در ابتدای قلعه‌خیابان می‌گذارد.

خودش می‌گوید: با شرکت در کلاس‌های دفاع شخصی حس مفید‌بودن می‌کردم. پر‌انرژی‌تر و شاد‌تر از قبل شده‌بودم و برای کلاس‌ها لحظه‌شماری می‌کردم. چند‌ماهی که گذشت، تمرینات کونگ‌فو را شروع کردم. حس می‌کردم تازه علاقه اصلی‌ام را پیدا کرده‌ام. همسرم هم اولین حامی من بود و برای شرکت در کلاس‌ها تشویقم می‌کرد.

البته آن زمان فاطمه فکرش را هم نمی‌کرد که یک روز این مسیر جدید به مربیگری هم ختم شود، اما هم‌زمان که خودش در ورزش پیشرفت می‌کند، دو دخترش، سعیده و ساناز، هم به کونگ‌فو علاقه نشان می‌دهند و همراه او در کلاس‌ها شرکت می‌کنند.

کمی بعد پسرش، سعید، هم از او می‌خواهد که او هم مثل دو خواهرش کونگ‌فو را یاد بگیرد و به این ترتیب خانه تبدیل می‌شود به محل تمرین بچه‌ها و فاطمه استعداد دیگرش را هم کشف می‌کند. آنچه را که بلد است به بچه‌ها یاد می‌دهد و ستاره و ساناز و سعید زیر نظر او چندمدال استانی کونگ‌فو به‌دست می‌آورند.

آوازه این خانواده ورزشکار کم‌کم بین در و همسایه می‌پیچد و دختر‌های محله از فاطمه خانم می‌خواهند که به آنها هم آموزش دهد. این می‌شود که چهار سال پیش مدرک مربیگری درجه دو را در رشته کونگ‌فو می‌گیرد و فصل جدید زندگی‌اش آغاز می‌شود. حالا چهار‌سال است که بی‌بی‌فاطمه سیدی مربی دختران نوجوان خیابان اروند است؛ دخترانی که در سرما و گرما خود را از راه‌های دور و نزدیک به سالن تمرین می‌رسانند و تلاش می‌کنند با مدال‌های رنگارنگی که به دست می‌آورند، زحمات مربی خود را جبران کنند.

با کمک مادرم ۶۰ مدال رنگارنگ به دست‌آورده‌ام

سعیده سادات‌منش، متولد ۱۳۸۷
اوایل همراه با مادرم به سالن می‌رفتم، اما ورزش نمی‌کردم. تماشای ورزش او به من انگیزه داد و باعث شد من هم وارد گود شوم. مادرم اولین و آخرین مربی کونگ‌فوی من است؛ بزرگ‌ترین شانسی که در زندگی آوردم. با کمک و زحمات مادرم تا امروز شصت‌مدال رنگارنگ به دست‌آورده‌ام. آخرین مدال من، طلای استان در مسابقات انجمن کونگ‌فو توآ است.

او زمان تمرین و مسابقه، هیچ فرقی بین من و شاگردهایش قائل نمی‌شود. سخت‌گیری‌ها را برای من هم دارد، حتی بیشتر. گاهی لج می‌کنم و کار خودم را می‌کنم، اما می‌دانم که بیشتر اوقات حق با اوست. آرزویم شرکت در مسابقات انتخابی کشور است، اما من هم مثل خیلی از بچه‌های این منطقه، توانایی مالی برای سفر به شهر دیگر و شرکت در مسابقات انتخابی را ندارم.

دلم می‌خواهد شبیه مادرم شوم

ساناز سادات‌منش، متولد ۱۳۹۴
مادرم الگوی زندگی من است. وجود او باعث شد که در سه‌سالگی ۱۷۶‌تکنیک دفاع شخصی را یاد بگیرم. در نخستین مسابقاتی که شرکت کردم، به من لقب «اعجوبه کوچک» دادند و تا مدت‌ها به همین نام مشهور بودم.

حرکات آکروباتیک و کار با سلاح سرد را هم بلدم. در هر کدام از این سبک‌ها و رشته‌های کونگ‌فو کلی مدال دارم. بیشتر مدال‌هایم طلا هستند، چون دلم می‌خواهد همیشه نفر اول باشم و مادرم از من تعریف کند و راضی باشد. دلم می‌خواهد در آینده شبیه مادرم یک مربی دلسوز شوم. البته سعیده، خواهر بزرگ‌ترم، هم دلسوز و حامی من است؛ در خانه با هم تمرین می‌کنیم و او اشکالاتم را به من گوشزد می‌کند.

از روستا تا شهر

عایشه و مهلا جمال‌زایی دو خواهر کونگ‌فو‌کار این کلاس هستند. سه روز در هفته از روستای سالار‌آباد به اینجا می‌آیند. از روستا تا شهر دو ساعت فاصله است. بچه‌ها این مسیر سخت و طولانی را با اتوبوس طی می‌کنند، اما تا‌به‌حال یک جلسه هم غیبت نداشته‌اند.

مربی دلیل این همه انگیزه و پشتکار را وجود خانواده حامی می‌داند و می‌گوید: در بحبوحه سیل اخیر مشهد که همه کلاس‌ها تعطیل شده بود، مادر عایشه و مهلا تنها والدی بود که با من تماس گرفت تا از ساعت شروع کلاس بچه‌ها باخبر شود، این درحالی بود که روستای سالارآباد را سیل برده بود!

عایشه متولد سال‌۱۳۸۷ است و از همان دوران کودکی که به‌جای تماشای کارتون، مسابقات کاراته و کونگ‌فو را دنبال می‌کرده، آرزویش این بوده است که روزی خودش هم ورزشکار رشته‌های رزمی شود. مهلا پنج‌سال کوچک‌تر است؛ متولد ۱۳۹۲. او به‌واسطه خواهر بزرگ‌ترش به کونگ‌فو علاقه‌مند شده است. پدر و مادرشان هم از کنار علاقه آنها ساده عبور نکردند. در روستا کلاس ورزشی نیست و آنها با پرس‌و‌جو از برگزاری کلاس‌های رشته کونگ‌فو در خیابان اروند باخبر شدند.

حالا یک سال از آمدن عایشه و مهلا به کلاس‌های کونگ‌فو می‌گذرد و آنها روز‌به‌روز پیشرفت می‌کنند. عایشه اسفند سال گذشته موفق‌به کسب مدال طلای رشته دفاع شخصی در مسابقات انجمن کونگ‌فو‌توآی استان شد و مهلا نیز در همین مسابقات در رشته نمایشی آکروبات مقام دوم را به دست آورد.

اخلاق مربی ماندگارم کرد

زهرا قاسم‌پور، متولد سال ۱۳۸۷
دوازده‌ساله بودم که در کلاس‌های تابستانی ژیمناستیک شرکت کردم. این رشته را زیاد دوست نداشتم. پدرم که در سال‌های جوانی‌اش کونگ‌فو‌کار بود، پیشنهاد کرد که این رشته را هم امتحان کنم. دو سال پیش به این باشگاه پا گذاشتم و برخورد خوب خانم سلیمانی و هیجان و تنوع حرکات این رشته باعث شد که اینجا ماندگار شوم.

حالا در رشته دفاع شخصی و با سلاح‌های نانچیکو و شمشیر تمرین می‌کنم. سه مدال استانی هم دارم. آخرین مدالم، طلای مسابقات انجمن کونگ‌فو‌توآی قهرمانی استان در رده سنی نوجوانان بود؛ من در این مسابقات برای بار سوم مدال طلا کسب کردم.

کاه شدن کوه استرس

ریحانه شجاع، متولد ۱۳۸۴
دو سال پیش در این باشگاه ثبت نام کردم. دو مدال دارم که هر دو‌مربوط به مسابقات سلاح است. خانم سلیمانی استعداد من را این‌طور تشخیص داد و جالب اینکه خودم هم حرکات نمایشی را بیشتر از دیگر رشته‌های کونگ‌فو دوست دارم.

بهترین خاطره من از کونگ‌فو مربوط می‌شود به اولین مسابقه‌ای که شرکت کردم؛ مسابقات انجمن کونگ‌فو توآی قهرمانی استان. کوهی از استرس داشتم.

چشمم که به داور‌ها افتاد همان وسط میدان شروع کردم به گریه. آنجا تمرکزم را از دست دادم و تکنیک‌ها را یادم رفت، اما با کمک خانم سلیمانی خیلی زود خودم را جمع‌و‌جور کردم و توانستم در سیستم اجرای چوب، مدال نقره را به دست بیاورم. سال بعد از آن هم در همین مسابقات مدال طلا گرفتم.

حالا خانواده هم مشوق من است

زهرا نوروز‌ان، متولد ۱۳۸۴
همیشه رشته‌های رزمی را دوست داشتم، اما باشگاه‌رفتن دختر‌ها در این منطقه برای خیلی از خانواده‌ها پذیرفته‌شده نیست. پدر و مادر من هم راضی نمی‌شدند تا اینکه خانم سلیمانی همسایه و دوست خانوادگی ما شدند.

او مادرم را راضی کرد تا در کلاس کونگ‌فو ثبت‌نام کنم. بعد از آن، کسب اولین مدال زندگی‌ام در مسابقات انجمن کونگ‌فو توآی قهرمانی استان در رشته نانچیکو دوبل در سال‌۱۴۰۰ باعث شد که خانواده‌ام برای ادامه این مسیر مشوق من باشند. حالا سه‌سال می‌شود که ورزش می‌کنم و در رشته نانچیکو، دفاع شخصی و آکروباتیک مهارت کسب کرده‌ام. علاوه‌بر‌این شرکت در این کلاس‌ها باعث شده است کلی دوست خوب پیدا کنم.

پیداکردن استعداد

فاطمه حلمی‌سالاری، متولد ۱۳۸۴
از دوران کودکی اهل فعالیت بدنی و شرکت در کلاس‌های مختلف ورزشی بودم، اما سه‌سال پیش، کونگ‌فو را شناختم و عاشق این رشته شدم. خانه ما در خیابان پورسینا قرار دارد.

حالا سه‌روز در هفته، مسیر خانه تا باشگاه را پیاده طی می‌کنم. از نظر مالی، امکان این را ندارم که هر‌روز سوار تاکسی و اتوبوس شوم، اما هر‌طور هست، خودم را به کلاس‌ها می‌رسانم. خانم سلیمانی من را همان جلسات اول زیر‌نظر گرفت تا استعدادم را پیدا کند. از کار من راضی بود و من هم تمام تلاشم را برای پیشرفت می‌کنم.

نتیجه همه این تلاش‌ها کسب مدال طلای رشته دفاع شخصی بود که سال پیش در مسابقات انجمن کونگ‌فو توآ در رده سنی جوانان به‌دست‌آوردم.

جنگ برای آرزو‌ها با امکانات کم

محدثه مینایی، متولد ۱۳۸۶
شرکت در کلاس‌های بسیج محله باعث شد که خبر برگزاری کلاس‌های کونگ‌فو به گوش من هم برسد. از کودکی به ورزش رزمی علاقه داشتم و بلافاصله در کلاس‌ها ثبت‌نام کردم.

حالا چند‌مدال رنگارنگ استانی دارم، اما مهم‌ترین دستاورد این کلاس‌ها را پیدا‌کردن دوستان ورزشکار می‌دانم و خاطرات خوبی که با هم ساخته‌ایم. همان‌طور‌که می‌بینید، تاتامی‌ها پاره شده و سالن کم‌نور و کثیف است.

زمان استفاده ما از سالن هم اندک است و امکان صرف هزینه بیشتر را نداریم. هنگام مسابقات وقتی زمان استفاده از سالن تمام می‌شود، ناچاریم در پارک بانوان بوستان امید مشغول تمرین شویم و تا دیروقت آنجا می‌مانیم. می‌خواهم بگویم که بچه‌های این منطقه با کمترین امکانات و با دست خالی برای تحقق آرزوهایشان می‌جنگند.

صبر کن تا ناامید نشوی!

فاطمه ابراهیمی، متولد ۱۳۹۳
دو‌سال‌و‌نیم پیش که پا به باشگاه گذاشتم، عاشق رشته شمشیر شدم. مربی هم استعداد من را در همین رشته تشخیص داد. اولین مدالم را اسفند سال‌۱۴۰۱ در همین رشته کسب کردم.

حالا دلم می‌خواهد در بخش مبارزه هم کار کنم، اما خانم سلیمانی می‌گوید هنوز برای مبارزه آماده نیستم و باید صبر کنم تا ناامید نشوم و بعدتر از ورزش کناره‌گیری نکنم. خانم سلیمانی از بازیگوشی و سر‌به‌هوا بودن من هم همیشه شکایت می‌کند. قول داده‌ام که از این به بعد حرف‌گوش‌کن‌تر باشم تا موفقیت بیشتری کسب کنم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.