صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

روایتی از همراهی نیم روزه با تیم اورژانس اجتماعی مشهد

  • کد خبر: ۲۴۲۹۳۲
  • ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۳
گوشی را یواشکی برمی دارد و شماره ۱۲۳ را می‌گیرد. اپراتور آن سمت خط با حوصله تمام، جزئیاتی را که او تعریف می‌کند، گوش می‌کند و مشخصات را یادداشت برمی دارد. امیرعلی چندبار تکرار می‌کند: «اینجا که من زندگی می‌کنم، جهنم است. لطفا نجاتم دهید...».

به گزارش شهرآرانیوز، قصه امیرعلی درد دارد و دردش هیچ وقت کهنه نمی‌شود. لااقل برای کسانی که اولین بار است آن را گوش می‌کنند، دور از ذهن و باور است؛ رنجی که تنها برای او نیست. روی تن و روح خیلی از بچه‌هایی که در حوالی ما زندگی می‌کنند، آوار می‌شود و طاقتشان را طاق می‌کند، اما امیرعلی باهوش و زیرک است. امیدوار است شماره‌ای که خواهرش چند روز قبل به او داده بود، روزنه امیدی را برایش باز کند و زندگی اش را تکان کوچکی دهد.

گوشی را یواشکی برمی دارد و شماره ۱۲۳ را می‌گیرد. اپراتور آن سمت خط با حوصله تمام، جزئیاتی را که او تعریف می‌کند، گوش می‌کند و مشخصات را یادداشت برمی دارد. امیرعلی چندبار تکرار می‌کند: «اینجا که من زندگی می‌کنم، جهنم است. لطفا نجاتم دهید...». تیم اورژانس اجتماعی تأخیر را جایز نمی‌دانند. این به معنای شروع عملیاتی تازه است. این تیم کارشان را بلدند و به جوانب آن اشراف دارند، اما زمان، تنگ و اورژانسی است و نباید وقت را از دست داد.   

سرشلوغی اپراتور‌ها

اینجا مرکز مهر حقی است با تیمی منضبط و همراه و گوش به زنگ برای اجرای عملیات. در چهاردیواری اتاقی که ما در آن منتظر ایستاده ایم، صدای زنگ‌ها بلند است و تمامی ندارد. اپراتور‌ها سرشان حسابی شلوغ است و تقریبا برای هیچ کدام از آن‌ها فرصت پاسخ دادن به پرسش‌های ما نیست. با اینکه مرز بین آن‌ها با دیوار شیشه‌ای جدا شده است و همه شان هدست به گوش دارند، همهمه و صدا در محیط پیچیده است. 

حواسمان پرت اپراتور اتاق اول می‌شود که دارد شرح حال نوجوان شانزده ساله‌ای را‌ می‌گیرد که مادرش پشت خط بی قرار است و او سعی می‌کند با حرف‌هایی که‌ می‌زند، مادر را آرام کند و بعد صحبتش را ادامه دهد. از لابه لای کلام اپراتور و مخاطب آن سمت خط، تقریبا متوجه می‌شوم در حال توضیح چه چیز‌هایی است که این قدر متأثرش کرده است. اپراتور حرف‌های مادر را تکرار می‌کند: «حالت روحی مناسبی ندارد. چندبار رگ دستش را زده.  پرخاشگر است و...».   

اپراتور اتاق مجاور، سر وته گفتگو را با یک مشاوره ساده، هم می‌آورد و معلوم می‌شود که موضوع خیلی حادی نیست.   
اپراتور‌ها تعدادشان پنج، شش نفری می‌شود. صدای بلند شدن پی درپی زنگ ها، نشان از این دارد که این مجموعه در بین مردم جایگاه خود را پیدا کرده است. برای تیم اورژانس اجتماعی ۱۲۳ زمان، مفهومی ندارد؛ صبح یا شام و حتی گرما، سرما، تابستان و زمستان. آن‌ها فقط به نتیجه کار فکر می‌کنند؛ «نجات دادن جان یک انسان».   

هنوز نیاز به تبلیغ است

از پشت پرده‌های کشیده شده داخل ون، مشخص نیست که کجای شهر هستیم. افراد تیم همراه توضیحات بیشتری می‌دهند تا ما را با فعالیت‌های این مجموعه آشنا کنند. می‌گویند: با وجود اطلاع رسانی گسترده‌ای که شده است، هنوز هم نیاز به تبلیغ بیشتری است. رسیدن به محل، تقریبا بیشتر از نیم ساعت طول می‌کشد.   

مددکار و روان شناس تیم اعزامی هر دو باتجربه و کاربلدند و‌ می‌گویند: «تماس‌های مربوط به کودک آزاری معمولا از حاشیه شهر است. قرار می‌شود ما در خودرو منتظر بمانیم تا آن‌ها (مددکار و روان شناس) بررسی‌های اولیه را انجام دهند.   

خانه در انتهای یک کوچه چندمتری است. معمولا صحبت‌های اولیه بدون حضور نیروی کلانتری انجام می‌شود، مگر اینکه مجبور شوند و از آن‌ها کمک بخواهند. حضور دونفره تیم همراه در داخل خانه، بیشتر از ۴۵ دقیقه طول می‌کشد. امیرعلی دوازده ساله و دخترعموی نه ماهه اش به داخل ماشین منتقل می‌شوند.

مددکار تیم می‌گوید: این منزل، پاتوق مصرف موادمخدر است و از زباله‌هایی که گوشه حیاط انبار شده، معلوم است که برای امرارمعاش، ضایعات جمع‌ می‌کنند. آلا در آغوش روان شناس تیم آرام گرفته است و او مشغول سرگرم کردن بچه است و در همان حال توضیح می‌دهد: «آلا در حال شیر خوردن بود. مادرش اعتیاد شدید دارد و مشخص بود که تازه مواد مصرف کرده است و توهم دارد.

اولش برای دادن بچه، کمی مقاومت کرد، اما خیلی زود تسلیم شد و آلا را تحویل ما داد». امیرعلی که به اورژانس اجتماعی زنگ زده و موضوع را اطلاع داده است، پسری سر وزبان دار و اجتماعی است. می‌گوید: با اینکه دوستانم تعریف کرده اند در بهزیستی از بچه‌ها کار می‌کشند، من فکر می‌کنم هرچه باشد، از زندگی در این جهنم بهتر است.   

در نوبت تست اعتیاد

مقصد بعدی، بیمارستان اکبر برای گرفتن تست اعتیاد از بچه هاست. بچه‌های تیم می‌گویند بیشتر مأموریت‌های ما زمان بر است و گاه بیش از شش تا هفت ساعت طول می‌کشد. یکی از آن‌ها از مأموریتی تعریف می‌کند که یکی از همسایگان در مجتمع آپارتمانی گزارش می‌کند و خیلی خاص بوده است.

با اینکه چند ماه از آن مأموریت می‌گذرد، هنوز هم از ذهنش پاک نشده است: «موضوع گزارش شده مربوط به طبقه چندم یک ساختمان بود و صدا‌های وحشتناکی از پنجره بیرون می‌آمد. هرچه زنگ زدیم و تلاش کردیم، کسی در آپارتمان را باز نکرد. خیلی زود حکم ورود به منزل را گرفتیم و از آتش نشانی کمک خواستیم. بچه‌های آتش نشانی در را خیلی زود باز کردند. 

داخل آپارتمان زنی بود که درون یک چادرمسافرتی زندگی می‌کرد و پسربچه پنج شش ساله‌ای در آغوش داشت. اجازه نزدیک شدن به ما را‌ نمی‌داد و فقط از این می‌ترسیدم که برای بچه اتفاقی بیفتد و زن بلند و پشت سر هم دشنام می‌داد تااینکه به بهانه اینکه می‌خواهیم فشارخونش را کنترل کنیم، به او نزدیک شدیم و بچه را از او جدا کردیم. زن، بیماری روحی داشت و ما فورا به بیمارستان ابن سینا انتقالش دادیم».   

چند ساعت از انجام مأموریت امروز می‌گذرد و ما هنوز در بیمارستان اکبر هستیم و گرفتن تست و آزمایش اعتیاد از آلا، زمان زیادی می‌برد و تیم باید مثل همیشه حوصله و بردباری کنند و بعد از مشخص شدن نتیجه نیز در صورت مثبت بودن تست، بچه‌ها باید تحت درمان قرار بگیرند و در غیر این صورت به بهزیستی تحویل داده می‌شوند.   

مأموریت‌های ویژه‌تر

صدای زنگ قطع نمی‌شود. مرتب و پشت سر هم بلند است و بروبچه‌های اورژانس در حال آماده شدن برای یک مأموریت تازه هستند و عجله هم دارند تا زمان را از دست ندهند. در فاصله رسیدن به محوطه و اعزام به محل اعلام شده، سعی می‌کنیم اطلاعات بیشتری درباره فعالیت‌های این مجموعه به دست آوریم.   

بروبچه‌هایی که قرار است ما در این مأموریت همراهشان باشیم، تأکید می‌کنند به منظور حفظ آبرو و عزت نفس افراد، همه چیز محرمانه باشد، بدون قید هیچ نام ونشان و عنوان و شهرتی. نام مددکار و روان شناس آن‌ها هم محفوظ بماند و حتی عکاس هم اجازه همراهی با ما را ندارد. همان جا یکی از اعضای تیم توضیح می‌دهد: مأموریت امروز مربوط به کودک آزاری است و وقت را نباید بیشتر از این تلف کنیم.   

دربین مسیر و رسیدن به مقصد، مددکار اجتماعی دوباره اشاره کوتاهی به گزارش‌هایی می‌کند که به آن‌ها می‌رسد و توضیح می‌دهد که برخی گزارش‌های رسیده به اورژانس اجتماعی، مربوط به همسرآزاری است. ناخودآگاه با خودمان، عروس و دامادی را تصور می‌کنیم که در ماشینی گل آذین نشسته اند و به همه چیز لبخند می‌زنند. باورمان نمی‌شود دست‌های آقاداماد یک روز آن قدر سنگین شود که توی گوش دختری بخواباند که همسرش است و این ماجرا آن قدر تکرار شود که رد بخیه‌ها روی صورت او بماند و جا خوش کند. کتک خوردن و تحمل مشت و لگد‌های سنگین، کابوس خیلی از دخترخانم‌هایی است که با هزار آرزو به خانه بخت رفته اند و به قول معروف سپیدبخت نشده اند.   

اولویت بندی مأموریت‌ها

مأموریت امروز رسیدگی به یک پرونده کودک آزاری است که یک نوجوان یازده دوازده ساله گزارش کرده است. هفت خودرو داخل مجموعه مرکز حقی، وابسته به سازمان بهزیستی است. بیرون گرم است و هوای داخل ون هم. در هر مأموریت یک مددکار و یک روان شناس، تیم را همراهی می‌کنند. اما در مأموریت امروز تعداد افراد بیشتر است. ماشین مجهز است به کریر، شیشه و برخی وسایلی که به کار کودکان می‌آید؛ البته نوع مأموریت‌ها فرق می‌کند.   

در فاصله رسیدن به مقصد که محل آن هم باید نامشخص بماند، تیم اعزام شونده از تجربیاتشان حرف می‌زنند. برای چندمین بار تکرار می‌کنند که همه چیز بی نام ونشان بماند. به گفته مددکار اجتماعی مجموعه، هدف آن ها، از انجام مأموریت ها، رسیدگی به موضوعاتی مانند کودک آزاری، همسرآزاری، زنان آسیب دیده، سالمندان و... است که براساس گزارش‌هایی که به دستشان می‌رسد، رسیدگی به آن‌ها اولویت بندی می‌شود. او توضیح می‌دهد: این مجموعه از سال ۱۳۸۷ فعالیتش را آغاز کرده است و کار مداخله و سامان دهی آسیب‌های اجتماعی را عهده دار است.   

او تعریف می‌کند: با سؤالات متعددی که اپراتور از افراد تماس گیرنده با مرکز می‌پرسد، گفته‌های آن‌ها راستی آزمایی می‌شود. دلیلش هم این است که برای انجام هر مأموریت، اطلاعات باید کامل باشد.   
مددکار اجتماعی بیان می‌کند: گزارش اعلام شده امروز حساس است و باید زودتر چندوچون آن مشخص شود. یکی از آن بین یادآوری می‌کند: مأموریت‌ها براساس اولویت و اضطراری که دارند، طبقه بندی می‌شوند و ما بر همان اساس اقدام می‌کنیم.   

آرزو‌های امیرعلی

امیرعلی و آلا نام‌های مستعاری است که ما برایشان انتخاب کرده ایم. امیرعلی اگرچه کوچک است، رنج‌های بزرگی تا امروز روی دوشش بوده است. تعریف می‌کند: پدرم شش سال پیش فوت کرد و مادرم بعد از آن ازدواج کرد. نمی‌دانست شوهرش در خانه مواد جاسازی کرده است. پنج شش ماهی می‌شود به جرم نگهداری مواد در زندان به سر می‌برد. چندبار به ملاقاتش رفته ام. یک خواهر ناتنی هم دارم. با خوشحالی پیراهن و شلوارش را نشانمان می‌دهد و‌ می‌گوید: این‌ها را خواهرم عیدی خریده است. تا جایی که وسعش برسد، هر چیزی دوست داشته باشم، برایم تهیه می‌کند. خواهرم گفت به ۱۲۳ زنگ بزنم.   

معلوم است آلای نه ماهه خوب پسرعمویش را‌ می‌شناسد. امیرعلی می‌گوید: عمو و زن عمویم هر دو معتاد هستند و دست‌های سوخته آلا را نشانمان می‌دهد و دستی به موهایش می‌کشد و تعریف می‌کند: «آلا چهاردست وپا راه می‌رود. حواسش نبود و دست به سیم داغ زده بود». دست و پای سوخته آلا با آن جثه ریز و نحیف، دل آدم را ریش می‌کند.   

تیم همراه می‌گویند: بچه‌ها باید تست اعتیاد بدهند و احتمال اینکه آلا اعتیاد داشته باشد، بیشتر است؛ چون از شیر مادر تغذیه می‌کند.   
آلا در بغل روان شناس تیم آرام نشسته است و گاه گاهی به حرکات امیرعلی می‌خندد. پسرعمویش زرنگ و باهوش است و معلوم است که حسابی هوایش را دارد. می‌گوید: «نگذاشتم زن عمویم با شیشه‌ای که از توی زباله‌ها پیدا کرده بود، به آلا شیر بدهد. خودم برایش شیشه خریدم». با همان اعتمادبه نفس تعریف می‌کند: «از پس مخارج خودم برمی آیم. یک مدت در میوه فروشی کار می‌کردم و مدتی هم داخل بنگاه املاک. پول هایم را جمع می‌کنم».   
امیرعلی تا کلاس دوم دبستان درس خوانده است، اما حسابی باهوش است و خیلی هم خوب حرف می‌زند.   ‌

می‌خواهد درسش را ادامه بدهد. می‌گوید: «سرنوشت و زندگی عموهایم، برایم درس عبرت شده است. بار‌ها به آن‌ها گفته ام این مسیری که پیش گرفته اید، آخرش بدبختی است، اما متوجه نمی‌شوند. من دوست ندارم سرنوشت آن‌ها را داشته باشم. دلم می‌خواهد درس بخوانم و برای خودم کاره‌ای شوم». روان شناس تیم با امیرعلی حرف می‌زند. هم اطلاعات بیشتری در مورد زندگی او‌ می‌گیرد و هم دلگرمش می‌کند به اینکه اگر دوست دارد پلیس شود، باید تلاش کند و درس بخواند و امیرعلی مشغول بازی با آلا می‌شود.   

آمار گسترده کودک آزاری

فوریت‌های اجتماعی یا اورژانس ۱۲۳ شامل خدمات تخصصی بموقع و دردسترس است که به صورت شبانه روزی و رایگان در بحران‌های فردی، خانوادگی و اجتماعی، با خط۱۲۳ و با خدمات دهی سیار فوریت‌های اجتماعی و پایگاه خدمات اجتماعی فعالیت می‌کند و آماده خدمت رسانی در زمینه‌های همسرآزاری، کودک آزاری، معلول آزاری، سالمندآزاری و گزارش‌های خودکشی است.   

براساس نوع گزارش ها، طول مأموریت‌ها برای جداسازی مددجو از خانواده اش، بین یک ساعت تا سه روز متغیر است و علاوه بر این زمانی که شرایط، پرخطر تشخیص داده شود یا احتمال خطر جانی برای اورژانس یا مددجو وجود داشته باشد، هماهنگی با نیروی انتظامی لازم است. به این‌ها اضافه کنید که برای جداسازی مددجو از خانواده اش و انتقال او به مراکز شبانه روزی بهزیستی یا بیمارستان، نیاز به دستور مقام قضایی است. در سال گذشته از بین ۲۵ هزارو ۶ تماسی که با مرکز ۱۲۳ گرفته شده، بیشترین آنها مربوط به کودک آزاری بوده است.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.