مسئله شیوه مقاومت و مبارزه دربرابر تهاجم و ظلم کمابیش موضوع اصلی و محوری ادبیات حوزه مقاومت محسوب میشود. حال، اگر فرهنگ و شخصیت یک ملت از لابه لای همین تعاریف شناخته شود، آنگاه با امری بغرنج روبه رو خواهیم شد که دغدغهای در حوزه جامعه شناسی است.
یکی از واقعیات جهان عرب آن است که این تمدن، در قرن بیستم، به دلیل تعدد و تنوع اتفاقات و حوادثی که از سر گذرانده و به دلیل مواجهه بی برنامه و احساسی، با اندیشهای مبهم در مسیر تکامل و تکوین افتاده است؛ گویی همه آنچه از تاریخ باشکوه عرب در عصور گذشته برجای مانده است به کناری رفته و یادآوری آن کاری بیهوده است.
این حقیقت، نه فقط در ساحت اندیشه و نظر، بلکه در ساحت عمل نیز ظهوروبروز تمام عیاری داشته که نتایج آن به خوبی قابل مشاهده است؛ مثلا، با گذر از مرحله کوچ اجباری فلسطینیان از دیار خود و پس از ظهور تفکرات مارکسیستی در جهان عرب ــ و به ویژه درمیان اهل اندیشه ــ واکنش انفعالی عربی به دغدغه مقاومت و ایستادن دربرابر دشمن بیرونی تبدیل شد. اما این امر، در تئوری، یک چالش اساسی داشت که به واسطه یک تفاوت ماهوی با اصل نظریه مارکسیسم ایجاد شده بود؛ و آن نگاه به آسمان (خدا) و تکیه به نیرویی ماورائی در میان مبارزان عرب بود.
بر همین اساس، جست وجوی الگویی دینی در چهارچوب شعارهای چپ گرایانه به بن بست میرسید، چه اینکه اساسا در تاریخ تفکر عربی سابقهای نداشت و هیچ زمینهای هم برای آن ایجاد نشده بود؛ به دیگر معنا، ملت عرب نه دغدغهای را که به ظهور کتاب «سرمایه» کارل مارکس منجر شده بود، تجربه کرده بودند و نه مسیر رسیدن به تفکر اشتراکی را پیموده بودند.
آنچه باقی میماند صرفا شعارها و مانیفستهای عدالت خواهانه مارکسیستی بود که تنها با بخشی از چالشهای عربی (در مواجهه با دیکتاتوری داخلی یا دشمن خارجی، اعم از استعمارگر و اشغالگر) همخوانی داشت. از همه اینها غم انگیزتر التقاط این مفاهیم با داشتههای معنوی و دینی مسلمانان و مسیحیان منطقه بود.
از این رهگذر، جریان مبارزه خواه در جهان عرب، هم زمان با درگیری در جست وجوی یک نماد قوی برای پوشاندن جامه عمل به شعارهای خود، با چالشهای جدیدی، ازجمله تعارض در نهاد جامعه عربی، روبه رو شد، چنان که دو عنصر نظام قبیلهای و همچنین نظام طبقاتی موجود در ساختار آن، تضاد منافع شدیدی را ــ حتی در میان خود اندیشمندان عرب ــ رو آورد که در تناقض شدید مضامین و مفاهیم دیوانهای شعری شاعران و داستانهای نویسندگان در یک دوره به خوبی نمودار است؛ کمتر شاعری را میتوان یافت که از این تضاد معنایی جان سالم به در برده باشد.
با این تفاصیل، شاید بیراه نباشد که حق بدهیم به بخشی از فلسطینیان رنج کشیده که، در دورههای مختلف تاریخی و پس از گذر از همهمه ایدئولوژیهای بی پایه و التقاطی، گاهی به دیکتاتورهایی همچون صدام و تروریستهای داعش دل ببندند.