دیروز عصر داشتم شعرهایم را مرتب میکردم که برای جلسه حاضر کنم، یکهو یاد این بیت حافظ افتادم که: بر این رواق زبرجد نوشته اند به زر/ که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند.
بعد دیدم چقدر این بیت شمایید، رواق زبرجد آسمان شهر ما مشهد است و آنچه که به زر نوشته اند همین گنبد طلایی شماست و شما هم خانوادگی اهل کرم و بخشش و نکویی هستید. نمیدانم گذار خواجه هم به این صحن و سرا افتاده و زیارتی از شما داشته است یا خیر، ولی خواندن این بیت به گونهای است که گمان میکنی بوده و دیده یا از گور برخاسته این بیت را گفته و دوباره به خوابی ابدی فرو رفته است. شما اهل کرمید و بخشش و من هم کارم این است که خوبیهای شما را فریاد بزنم.
صدای من را هم شما به من هدیه کرده اید و من هرچند خودم بد و آلوده، اما خوبیهای شما را فریاد میزنم و از حلم و بخشندگی و چشم پوشیهای متعدد شما برای مردمی که عاشق شمایند و به مجلستان میآیند میخوانم. حنجره ام را بیمه خودتان کنید. به چشم هایم فراوانی بارندگی عطا کنید و در صدایم نمکی بریزید که خودتان میدانید. این محرم و صفر هم تمام شد و در روضه هایت جان ندادم. من را ببخش و فدای خودت کن، به قول قدیمیها پاکم کن خاکم کن.