صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

داستان تصویری کودک | شعرهای تر و تازه

  • کد خبر: ۲۴۹۸۰۰
  • ۲۸ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۶
مریم و امیر هر وقت پیش پدربزرگشان می‌رفتند او را در حال کتاب خواندن می‌دیدند. یک روز که آنجا بودند، پدربزرگ داشت کتاب می‌خواند و با خودش زیر لب شعری زمزمه می‌کرد.

مرجان اسماعیلی - مریم و امیر هر وقت پیش پدربزرگشان می‌رفتند او را در حال کتاب خواندن می‌دیدند. یک روز که آن‌جا بودند، پدربزرگ داشت کتاب می‌خواند و با خودش زیر لب شعری زمزمه می‌کرد. آن‌ها از پدربزرگ درباره‌ی کتابی که می‌خواند پرسیدند.

پدربزرگ از اینکه می‌دید نوه‌هایش به کتاب و کتاب‌خوانی علاقه‌مند هستند خوشحال شد. بچه‌ها دور بابابزرگ را گرفتند. 

مریم: پدربزرگ، این کتاب که دارین می‌خونین چیه؟
پدربزرگ: دیوان حافظ، دخترم!

امیر: دیوان یعنی چی؟
پدربزرگ: دیوان یعنی مجموعه‌ی شعر. یعنی کتابی که شعرهای زیادی از یک شاعر معروف داره، مانند دیوان حافظ.

مریم: حافظ کی بوده؟
پدربزرگ: حافظ یکی از شاعران قدیمی و معروف ماست. او شعرهای زیادی گفته. خیلی از مردم شعرهای حافظ را بلدند و وقتی می‌خواهند درباره‌ی چیزی حرف بزنند از این شعرها استفاده می‌کنند. حافظ از آیات قرآن هم در شعرهایش استفاده کرده. برای همین، برای ما مسلمان‌ها بسیار ارزشمنده.

امیر: اگر حافظ قدیمیه، چرا مردم هنوز شعرهاشو می‌خونند؟
پدربزرگ: بعضی آدم‌ها مانند حافظ حرف‌هاشون هیچ‌وقت قدیمی نمی‌شه. تازه ما از حافظ در مراسم مهم تاریخی مانند شب یلدا هم استفاده می‌کنیم و در این شب شعرهاشو می‌خونیم.

مریم: می‌شه یکی از شعرهاشو برامون بخونین؟
پدربزرگ: بذار یک صفحه رو باز کنم. به‌به! چه شعر قشنگی اومد: 
«گفتم غم تو دارم / گفتا غمت سر آید»

امیر: معنی شعرش چیه پدربزرگ؟
پدربزرگ: حافظ داره به ما می‌گه که تو زندگی باید صبر داشته باشیم، به خدا توکل کنیم و امیدوار باشیم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.