غلامرضا زوزنی/شهرآرانیوز - هادی، برادر بزرگتر هدایت و علی عامل هاشمی، دو بازیگر خراسانی، سینما، تلویزیون و تئاتر، است که کمتر نام او را شنیدهایم. او متولد ۱۳۵۳ در سبزوار و همانند دو بردار دیگرش هنرمند است و در زمینه کارگردانی، نویسندگی و بازیگری تئاتر سالهاست در تهران فعالیت دارد. او پیش از اینکه پا به عرصه هنر بگذارد لیسانس فلسفهاش را از دانشگاه آزاد سبزوار گرفت و سالها بعد فوقلیسانسش را نیز از دانشگاه سبزوار در رشته کارگردانی تئاتر و نمایش اخذ کرد.
بیستوسه سال است که به تهران هجرت و فعالیت هنریاش را از سالنهای تئاتر پایتخت شروع کرده است. خودش میگوید در این مدت مستمر کار کرده و از راه تئاتر زندگیاش را گذرانده است. او گروه تئاتر «پاپتیها» را در همان سالهای ورودش به تهران راهاندازی کرد و هنوز هم با همان عنوان نمایشهایش را روی صحنه میبرد. او همچنین چهار دوره است که به عضویت کانون کارگردانان خانه تئاتر ایران در آمده است.
هاشمی علاوه بر فعالیت هنری، در دانشگاه دولتی دامغان و دانشگاه پارس تهران تئاتر تدریس میکند. کارگردانی، بازیگری، تاریخ نمایش ایران و جهان سرفصلهایی است که او در دانشگاه تدریس میکند. «افسانه ببر» یکی از مشهورترین نمایشهایی است که او در تهران به روی صحنه برده و برادرش هدایت هم در آن نقشآفرینی کرده است. پدر برادران هاشمی (مهدی عامل هاشمی) که سر منشا گرایش فرزندانش به هنر است. کارمند جهاد کشاورزی بوده، اما برای صدا و سیما برنامههای رادیویی و تلویزیونی مرتبط با کارش تولید میکرده است. حتی بعد از بازنشستگی هم کار تولید برای صدا و سیما را ادامه داده و در فیلم «امیر» به کارگردانی نیما اقلیما نیز به ایفای نقش پرداخته است. در ادامه گفتوگوی ما را با بزرگترین پسر خانواده هاشمی که در این روزهای کرونایی به صورت آنلاین برای دانشجویانش تئاتر درس میدهد، میخوانید.
جریان هنری که در خانوادهتان به راه افتاد به دلیل فعالیتهای پدرتان بود؟
بله. پدر حتی قبل از انقلاب و حتی قبل از اینکه ما به دنیا بیاییم مشغول کارهای هنری بود. در گروههای تئاتری مشهد فعالیت داشت. عکسهایی که از آن دوره فعالیتش به جا مانده نشان میدهد با محمد مطیع روی صحنه هستند. در دبیرستان حاج تقی آقابزرگ در محله نوغان مشهد و سالن هلال احمر تئاتر اجرا میکردند. پدرم نقاش زبردستی است. خطاط ممتاز کشوری است. عکاس خیلی خوبی هم هست. مقدمات نواختن ساز تنبک و سنتور را من پیش پدرم آموختم. همیشه در خانه ما صدای ساز و موسیقی بود و به یاد میآورم که پدرم خیلی حوصله داشت و وقت برای ما صرف میکرد. ما سه برادر انگشت کوچک پدرمان هم نشدیم.
شما زودتر دنبالهرو راه پدر شدید یا برادرتان هدایت؟
فاصله سنی من و هدایت بسیار کم است. هر دو متولد سال ۱۳۵۳ هستیم. با هم یازده ماه فاصله سنی داریم. اکثرا گمان میکنند هدایت از من بزرگتر است، اما من فرزند ارشد خانواده هستم. به همین دلیل هم پدر به من توجه بیشتری داشت. ما فعالیت هنری را از کانون پرورش فکری شماره ۲ سبزوار شروع کردیم. بعد به مدرسه رفتیم و تئاتر را در آنجا به صورت حرفهایتر دنبال کردیم. آن زمان فکر میکردیم باید کار و رشته تحصیلیمان جدای از هنر باشد. هنر برایمان فعالیت جنبی بود. مثل پدرم که مهندس کشاورزی بود و در کنارش کار هنری هم انجام میداد، اما نخستین کسی که در خانواده تصمیم گرفت تئاتر بخواند هدایت بود. من هم بعد از اینکه فضای فعالیت هنری را در تهران مساعد دیدم تصمیم گرفتم تئاتر را ادامه بدهد؛ که بعدها در مقطع فوقلیسانس تئاتر خواندم.
اینکه شما در تئاتر ماندید و همانند هدایت به سینما و تلویزیون نرفتید انتخاب بود یا اتفاق؟
واقعا تئاتر انتخابم بود. دغدغهام تئاتر بود و آن را دوست داشتم. تدریس تئاتر هم به دلیل همان علاقهام به تئاتر است. تئاتر را خانه خودم میدانم. خیلی هم در بازیگری سینما و تلویزیون ادعا ندارم و همان دفعات معدودی که جلوی دوربین رفتم به خاطر برادرانم هدایت یا علی بود که با لهجه مشهدی هم صحبت کردیم. البته گاهی هم با خودم میگویم کاش بازیگری سینما و تلویزیون را انجام میدادم. الان میشود فهمید جلوی دوربین بودن حداقل به لحاظ مالی چقدر با پشت دوربین بودن متفاوت است. شما دستمزد بزرگترین و بهترین کارگردان در تئاتر ایران را با دستمزد بازیگری که کمی معروف است و یا فیلمهایش کمی میفروشد مقایسه کنید.
حتی هدایت هم از ابتدا انتخابش تئاتر بود. سالها زحمت کشید. خاک صحنه خورد. دیده شد و بعد آقای فرمانآرا او را برای بازی در فیلم سینمایی «یک بوس کوچولو» انتخاب کرد. اول ما انتخاب کردیم و بعد انتخاب شدیم. واقعا وقتی ما در تهران بودیم هیچ کسی را نداشتیم و برای کارمان زحمت کشیدیم. مردم عادی شاید خوشیاش را میبینند، اما مثل آواز دهل است که شنیدنش از دور خوش است.
چرا شما تا کنون در مشهد فعالیت حرفهای تئاتر انجام ندادید؟
من در مشهد کار حرفهای تئاتر انجام ندادم. حتی وقتی خانواده به دلیل کار پدر از سبزوار به مشهد کوچ کرد من برای گرفتن مدرک دیپلم یک سالی را در سبزوار ماندم. آن دوران من با گروههای سبزواری تئاتر ارتباط داشتم و برایم دشوار بود که در مشهد بخواهم دوباره این ارتباطها را برقرار کنم. تنها ارتباطم با تئاتر مشهد حضور هنرمندان مشهدی در جشنوارهها بوده است.
با این حال شما چند سال پیش برای اجرای تئاتر «اخککندو» در مشهد اقدام کردید که به سرانجام نرسید.
بله. بابت آن کار که قرار بود در مشهد اجرا کنم اتفاقامتولیان تئاتر مشهد از این موضوع استقبال کردند، اما انجام کارهای اداری برای به روی صحنه بردن «اخککندو» خیلی طولانی شد. متن و فیلم نمایش را دادم؛ تا متن را خواندند و فیلم را دیدند و به من جواب دادند، دیگر شرایط گروه ما مهیا نبود. بازیگران درگیر کارهای دیگری بودند و نشد که گروه را دور هم جمع کنم و به شهر خودم بیایم و تئاتر اجرا کنم، اما همچنان خیلی دوست دارم یک تئاتر بهدردبخور و قابل ارائه که زیره به کرمان نبرده باشم در مشهد اجرا کنم. بهخصوص بعد از فوت مادر در سال ۱۳۹۶ همه ما حاضر به یراق هستیم که به مشهد بیاییم و مدتی را کنار پدر بمانیم. هر کاری در این شهر پیش بیاید با دل و جان میپذیرم و میآیم. مشهد برای هر سه ما برادرها شهر عزیزی است. واقعا مشهد قطب درجه یک تئاتر کشور است. بخش وسیعی از تئاتر این کشور دست هنرمندان تئاتر مشهد است. شاید خود تئاتریهای مشهد دقت نکرده باشند، اما تئاتر مشهد در میان شهرستانهای دارای تئاتر چند سر و گردن بالاتر از باقی شهرها ایستاده است. این نظر بسیاری از فعالان تئاتر است.
درباره علاقه تان به فعالیت در حوزه تئاتر آیینی و تخت حوضی بگویید. شما در دانشگاه هم تئاتر آیینی تدریس میکنید.
الان که به عقب بر میگردم میبینم از کودکی به این نوع هنر نمایشی علاقه داشتهام. خاطرم هست به دلیل کار پدرم که به روستاهای مختلف سر میزدیم در آنجا تعزیهخوانی میکردند و من آنها را میدیدم. یادم هست وقتی با هدایت تعزیه میدیدیم، هنوز آفتاب غروب نکرده بود داشتیم مثل آنها بازی میکردیم. دو تکه چوب بر میداشتیم و با هم کارهایی که در تعزیه دیده بودیم را تکرار میکردیم. هرچه تخصصیتر به این حوزه وارد شدم و در دانشگاه آن را دنبال کردم بیشتر برایم به یک دغدغه تبدیل شد.
آیا همچنان اینگونه از تئاتر میتواند با قدرت به حیات خود ادامه دهد؟
اگر کاری خوب باشد مخاطب خودش را دارد. هنوز هم آقای بیضایی آن طرف دنیا نمایش تخت حوضی روی صحنه میبرد. اما از قدیم نگاه به این گونه از نمایش درست نبوده است. از قدیم به همه آنهایی که نمایش تخت حوضی یا پردهخوانی انجام میدادهاند، به چشم مطرب مینگریستهاند. بهشان تقلیدچی میگفتند. متأسفانه این نگاه در مدیریت فرهنگی دولتی هم وجود دارد. انگار آنها هم دنبال تئاتری با زبان جهانی و امروزیتر هستند. در حالی که مثلا در ترکیه مکانهایی ساختهاند در همه روز از سال تعزیه اجرا میکنند و دنبال ثبت جهانی تعزیه به نام خود هستند. اما در کشور ما جز در ماه محرم زمان دیگری برای اجرای این نمایش آیینی، سنتی وجود ندارد.
در کشورهای با قدمت دنیا، تئاترهای موزهایشان را نگه داشتهاند و برای حفظ آن بیشترین هزینهها را انجام میدهند. اساسا در ایران این رویکرد نیست. در همه این سالها هنوز بچههای نسل جوان یک سیاهباز درست و درمان در تلویزیون ندیدهاند. این گونههای نمایشی که پایه اصلی هنرهای نمایشی ماست دارد به فراموشی سپرده میشود. شما از یک بچه دهه هفتادی یا هشتادی بپرسید که «سیاه» یعنی چه؟ یا نمایش تخت حوضی چیست؟ نمیدانند. درباره تعزیه اوضاع از این بدتر است. جشنواره تئاترهای آیینی سنتی دوسالانه برگزار میشود، درصورتی که به نظرم باید از جشنواره تئاتر فجر هم جدیتر برگزار میشود. ما نسل جدید نقال یا سیاهباز و تعزیهخوان نداریم. نسل قدیم بدون اینکه فرصتی برای انتقال این هنر، آیین و سنت پیدا کند دارد از بین میرود. شما وقتی به متون مستشرقان نگاه میاندازید به این نکته پیمیبرید که تئاتر آیینی، سنتی ما چه جایگاهی در دنیا دارد. اصلا از تعزیه به عنوان اپرای ایرانی نام بردهاند. تئاتر ما را با این شکل و گونه میشناسند. حتی بسیاری از تئاترهای مدرنی که هنرمندان سراسر جهان آن را روی صحنه میبرند از تئاتر آیینی ما گرفته شده است.