این روزها شبکههای اجتماعی، روزنامهها و حتی گفتوگوهایمان پر شده است از یادداشتهایی که بر سرانجام تلخ رومینای سیزده ساله، اظهار تأسف میکنند و عوامل مختلفی را دخیل میدانند.
خشونت خانگی علیه زنان موضوع داغ این روزهاست و حالا مرد داس به دست داستان نماد سرکوب تمام زنانی است که قربانی جهالت شدند، کسانی که حقشان بیشتر از چیزی بود که به آن رسیدند و صدایشان در نطفه خفه شد. در این بین شاید سؤالهای زیادی برایمان ایجاد شود.
شاید باید از خود بپرسیم، آیا تمام ماجرا راجعبه داس و خونی است که ریخته شد؟ اگر رومینا زنده میماند در چنین بستری آینده بهتری نصیبش میشد؟ اما در نهایت انگشت اتهام را باید به سمت چه کسی گرفت؟ با خودمان میگوییم مگر میشود پدری فرزندش را خودش با دستان خودش به قتل برساند؟ اما فراموش میکنیم این داس درحقیقت باورهای اشتباه جامعه و تفکرات ناآگاهانه است.
پدری که به دلیل نقش پررنگ واژههایی مثل آبرو و... پیش از پدربودن خود را حافظ آبروی خانواده میداند!
آن سوی دیگر ماجرا، اما خود زنان و دختران کشورمان هستند. افرادی که ناخواسته و ناآگاهانه به این خشونتها دامن میزنند.
خیلی از آنها حالا حتی درک و تعریف درستی هم از خشونتی که درگیر آن هستند ندارند. مثل رومینای سیزده ساله که بیش از این هم بارها توسط پدرش تهدید به مرگ شده بوده، اما احتمالا نمیدانسته که همین جنگ اعصاب و تهدید هم خودش نوعی خشونت پنهان محسوب میشود.
خشونت خانگی بهمعنای رفتار خشونتآمیز و سلطهگرانه یک عضو خانواده علیه عضو یا اعضای دیگر همان خانواده است و بد نیست بدانید که بعد از اعتیاد و کودکآزاری، خشونت خانگی سومین آسیب اجتماعی کشور است و نکته تلخ ماجرا این است که این آمار فقط مربوط به خشونت فیزیکی است و خشونت پنهان روحی و عاطفی در آن لحاظ نشده است، اما باوجود نبود آمار رسمی دستکم از هر سه مورد خشونت خانگی، دو مورد آن زنان و دختران هستند، اما در نهایت خشونتی که بر زنان در جامعه ما وجود دارد، پنهان است.
با این حال کم پیش میآید کسی که اولین رگههای خشونت را در عضو خانواده خود میبیند به مراکز مداخله در بحران مراجعه کند.
خشونتدیدهها اغلب آگاهیای درباره این خشونت ندارند، یا به دلیل حفظ آبرو این خشونت را در چهارچوب همان خانه نگه میدارند یا اینکه کسانی هستند که به درماندگی رسیدهاند.
البته ناگفته نماند که در جامعه ما هم طی سالهای اخیر در راستای پیشگیری از خشونت خانگی پیشرفتهایی وجود داشته است و زنان حالا در مسیر احقاق حقوقهایشان گام برمیدارند، اما هنوز تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله بسیار است.
در نهایت رفتار همه ما در بروز یا بروزنیافتن چنین اتفاقاتی مؤثر است.
ما که میتوانیم با رفتارمان و ایجاد آگاهی در اطرافیانمان تفکرات مسمومی را که سالهاست در جامعه ما ریشه دواندهاند، حذف کنیم یا اینکه در ریشه دواندن این خشونت کمککننده باشیم... باشد که دیگر رومینایی قربانی نشود.