به گزارش شهرآرانیوز؛
دوربین سلفی گوشی اش را روشن کرده. آفتاب ابروهایش را درهم کشیده. محاسنش زیر نور خورشید میدرخشد. برقی توی نگاهش دارد که آدم را به تماشای ادامه ویدئو ترغیب میکند. پلان، پلان کوتاهی است. میگوید: «ما همه اینجا منتظریم ببینیم شرایط جوی چی میشه.» از این «ما» فقط مهدی را میشود توی تصویر دید. او خودش به تنهایی یک تیم است.
نفس نفس میزند، اما روبه راه است: «امروز میریم کمپ ۴، ارتفاع ۷ هزارو ۵۰۰. فردا هم اگر خدا بخواد میریم سمت قله.» پلان بعدی همه چیز تغییر کرده. روی محاسنش تکههای یخ، قندیل بسته و صورتش سرختر از پلان قبلی است. خبری از آن آفتاب درخشان نیست. میگوید: «ساعت ۶ صبحه. اگه بتونیم ساعت ۱۲ یا ۱ و ۲، روی قله باشیم به امید خدا.»
این «به امید خدا» را چنان محکم و جانانه به زبان جاری میکند که مخاطب دلش قرص میشود، همه چیز طبق برنامه پیش خواهد رفت. پلان آخر، همانی میشود که آدم دلش میخواهد. عینک بزرگ کوهنوردیِ روی چشم هایش، سد نگاه مشتاق اوست، اما با اینکه حجم قندیلها روی صورتش بیشتر از قبل شده، صدایش رساتر است.
انگار با اینکه ارتفاع بیشتری گرفته، اما ریه هایش هوای بیشتری به خود میکشد. احساس شعف و شکر از ثانیه به ثانیه این تصاویر کوتاه میبارد. میگوید: «روی قله ماناسلو با ارتفاع ۸ هزارو ۱۶۳ متر، هشتمین کوه بلند دنیا به مناسبت سال ۱۳۸۸، سال امام رضا (ع)، سال ثامن الائمه (ع) هستیم. این صعود رو تقدیم میکنم به همه کوهنوردان ایران به خصوص کوهنوردان خراسان و همه خراسانی ها.» بعد پرچم سه رنگ ایران را به صورت میکشد.
تمام پلانها سرجمع یک ویدئوی یک دقیقهای بیشتر نیست، اما توی همان شصت ثانیه، آدم سردش میشود، صورتش میسوزد، نفسش تنگ میشود، سرما به مغز استخوانش رسوخ میکند و دست آخر به وجد میآید و سبک میشود، اما کسی نمیداند پشت تک تک آن نفس نفس زدن ها، چه مرارتهایی پنهان شده. آدم باید چند سال، چند بار، چند قله چند هزار متری را فتح کرده باشد تا بفهمد شوق تقدیم این صعود، چه لذتی دارد. او چیزی در ارتفاع درک کرده، که در کوهپایهها پیدا نمیشود.
دائولوگیری؛ عنوان قلهای در رشته کوههای هیمالیاست. بیشتر از ۸ هزار متر ارتفاع دارد. دور تا دورش، تا چشم کار میکند یخچال و آبشار یخی است. او قبلا هم به مصاف چنین ارتفاعاتی رفته، اما این یکی فرق میکند. به دشواری و خطرناک بودن مسیر شهرت دارد. بالای پنجاه نفر کشته داده و خیلیها از میانه راه برگشته اند. اما مهدی عمیدی، «پلنگ برفی» کوهستان است. راه هر چه دشوارتر باشد، مصمم ترش میکند. همین حالا که قدم در مسیر قله گذاشته، او را به عنوان «نخستین فاتح ایرانی اورست بدون کپسول اکسیژن» میشناسند. حالا آمده نپال تا بار دیگر اراده اش را به خودش اثبات کند. فروردین است. فروردین ۱۳۹۱.
دونفر ایرانی دیگر به نامهای نیما افزایی و مرتضی رمضانی از ایران و هفت ایتالیایی و دو آمریکایی و چهار نفر هم از جمهوری چک آمده اند. نیما و مرتضی، اما از میانه راه مصدوم شدند و برگشتند. مهدی مانده و باقی تیم. ۴۵ روز را توی کمپ اصلی از شدت برف و طوفان پناه گرفته بودند و حالا ۳۶ ساعت است مدام با ضربههای مکرر به سنگ ها، دارد کاری میکند دست و پایش یخ نبندد. این قله، سرسخت است، اما مهدی از او بیشتر.
گام هایش را محکم و سنگین برمی دارد و هر لحظه به حضور مهدی اعتمادی فر فکر میکند. به قله نگاه میکند و برای هزارمین بار با خودش تکرار میکند: «باید برگردی. زنده و سالم». او به خانواده اش قول داده. مهدی زیر قولش نمیزند. ساعتی بعد، فتح دائولوگیری هم میرود توی فهرست افتخاراتش.
روزهای اولی که کوهنوری را شروع کرده بود، پدر و مادرش میگفتند کوههای مشهد را نرو. دماوند میرفت میگفتند خارج از ایران نرو. پاکستان و افغانستان میرفت میگفتند دورتر نرو. این آخری ها، اما فقط میگفتند هرکجا خواستی برو، اما «برگرد». مهدی رفته بود که برگردد. حالا چند روزی میشود هیچ خبری از او نیست.
او خیلی دور است. جایی در مرز کشور فرانسه و ایتالیا. «مون بلان». سپید کوهِ فرانسویها با ۴ هزارو ۸۰۰ متر ارتفاع در دل رشته کوههای آلپ. دشواری راه، چالش تازهای بود که مهدی را برای صعود ترغیب میکرد، اما حالا ژاندارمری شامونیکس فرانسه هر قدر جست وجو میکند جز چند قلم وسیله اضافی در لابلوارد، منطقهای در ارتفاع هزارمتری، چیز بیشتری پیدا نمیکند.
لوازمی که برای سبکتر شدن رها کرده و بالا رفته. تیم امداد میگوید با این بارش برف یک متری بعد از این همه روز مفقود شدن، احتمال زنده پیدا کردنش زیر صفر است. آخرین بار دو کوهنورد لهستانی حوالی پناهگاه تت روس در ارتفاع ۳ هزارو ۲۰۰ متری او را دیده اند. اما دیگر هیچ اثری از او نیست. یکی میگوید احتمال دارد سقوط کرده باشد.
یکی دیگر میگوید ممکن است اسیر طوفان شده باشد. دیگری از نقص تجهیزات فنی میگوید که شاید او را به دردسر انداخته. احتمالات، اما مرهمی به دل خانواده و رفقایش نیست. نام مهدی برای همیشه در فهرست ناپدیدشدگان کوهستان قرار گرفته و عملیات جست وجو در منطقه خاتمه یافته. خانواده اش حالا در نهایت بهت و اندوه، تسلیم تقدیر الهی اند. میگویند: «مصلحت خدا ایجاب کرده این امانت عزیز را در کوهستان که مظهر قدرت و عظمت اوست، بازستاند.» مهدی این بار رفت، اما دیگر برنگشت.
نصب تندیسی به ارتفاع سه و نیم متــــــر از جـــنــــــس فـــایـــبــــــرگــــــلاس در ارتفاعات آب و برق مشهد در یکی از پرترددترین و دیدنیترین نقاط شهر مشهد، یادبودی برای زنده نگه داشتن نام و یاد مهدی عمیدی بود.
ساخـــت این تنـــدیس کـــه پنـــج ماه زمــــــان بــــــرد، از ســــــوی امـــیرمهدی وثوق که خود نیز یکی از ورزشکاران رشته کوهنوردی است، انجام شده است.