امروز میانه خرداد ۹۹ است و نوکاریز به مشهد الحاق و جزوی از آن شده است.
سیرجانی - ماجرا از این قرار است که در جریان الحاق تعدادی از روستاهای حریم شهر، «نوکاریز» هم به تکهای از شهر (انتهای بولوار شهید آوینی) الحاق و یکی از محلات شد، اما شکل و شمایل روستا دارد. این را میشود از زمینهای کشاورزی اطراف نوکاریز، مدرسه ابتدایی مختلط آن، خانههای کوچک و نقلی و تکههای خاکی زمین در بین ساختوسازهایی دید که به زحمت میخواهند شبیه به ساختمانهای شهری شوند.
اینجا آدمهای سادهای میبینی که دستهدسته، گروهگروه و انبوهانبوه زندگی میکنند. جمعیت آن حالا زیاد شده است. وصلتها بیشتر خویشاوندی است و همه یکجا زندگی میکنند. قانعاند و ساده.
• همسایههای مهاجر
کنار آنها مهاجران و اتباعی هستند که جمعیت به نسبت زیادی را شامل میشوند. نوکاریزیها و اهالی روستا به دشوار زندگی کردن خو گرفتهاند و هنوز هم صبوری میکنند و معرفت به خرج میدهند و چیزی از کاستیهای زندگیشان نمیگویند.
نوکاریز، نیکروز و عیشآباد حالا نام آوینی را بر خود دارند که بین عامه مردم به گلشهر معروف است؛ شهر مهاجران و اتباع. شاید به این دلیل که جمعیت اتباع در این محدوده بیشتر از دیگر نقاط شهر است.
پیرمردها و حتی برخی از جوانها در سایه دیوارها آفتاب میگیرند و چرت میزنند. شغلشان کشاورزی است که حالا خیلی رونقی ندارد. انبارهای ضایعات و آهن جای دشتهای پر از محصول را گرفته است. دامداریها هم جمع شده است، گرچه زندگی روستایی هنوز هم قوت دارد. کودکان در همین کوچهها بازی میکنند، سروصدا راه میاندازند و همینجا آبتنی میکنند و شیرجه میزنند در گودالی پر از آب زلال. مردمانش مثل هوای این روزها گرما میبخشند، حتی اگر با انبوهی از مشکلات دستوپنجه نرم کنند.
• آب شهری روستا را سیراب کرد
از زندگیهای ساده این حوالی گفتیم؛ از آنهایی که شغلشان کشاورزی و دامداری بوده است و هنوز هم امرار معاششان از همین راه است. آدمهایی که در چهرههایشان سختی درد و زخم فقر پیداست، اما لبخند میزنند و با هر غریبهای گرم میگیرند و میهمان خانهشان میکنند و بهخصوص اگر بفهمند قرار است برای مشکلاتشان کاری انجام شود.
ماشاا... رنجبر در بین اهالی معروف است. یک جفت کفش آهنی برای حل مشکلات سر میخ دارد. وقتش که بشود، هر کاری از دستش برسد، انجام میدهد؛ از دعوت فرماندار و استاندار گرفته تا مدیران شهری منطقه خودمان. به قول خودش پرونده به دست توی دفتر مدیران میچرخد و حرف میزند تا مجابشان کند برای این محدوده کاری انجام دهند و این حرفها کارساز هم بوده است. شیرینی جریان آسفالت جاده به خاطرش میآید و چشمهایش را از ذوق برق میاندازد، اما ترجیح میدهد ماجرای دیگری را تعریف کند. به نظرش جریان وصل شدن به آب شهری جالبتر است: «سال ۹۰ به ما اعلام کردند که این محدوده جزو شهر شده است. به همین دلیل مراسمی گرفته شد و فرماندار و شهردار و نماینده مجلس آمدند و اینجا آسفالت شد. تا آن زمان آب آشامیدنی از چاه تأمین میشد. مسئولان که برای سرکشی به محل آمده بودند، وقتی فهمیدند که آب شرب و قابل استفاده نیست، سریع دستور دادند که این منطقه به آب شهری وصل شود. از زمان مهندس پژمان، شهردار سابق، این مشکل حل شده است.»
• ۹ کاریز آب در یک روستا
او درباه وجه تسمیه این منطقه هم میگوید: این روستا در قدیم ۹ کاریز آب داشته است. کاریز به سفرههای آب زیرزمینی برای مصرف آبیاری گفته میشود که از آن برای کشاورزی استفاده میشده است. مردم نوکاریز و روستاهای اطراف بیشتر کشاورز بودند. البته هنوز هم کشاورزی در برخی از روستاها پابرجاست. بخشی از زمینها متعلق به آستان قدس رضوی است که گوجه و بادمجان میکاشتند و بخشی هم به سیدمیرفندرسکی که چاهموتور داشته و از اربابان نوکاریز بوده است. بیشتر خانهها متعلق به ارباب بود و رعیت برای او کار کشت را انجام میدادند. زمینهای کشاورزی را آن زمان از مردم خرید و انبارهای ۲۰۰۰ و ۴۰۰۰ و ۵۰۰۰ متری کردند.
رنجبر تعریف میکند: نوکاریز به نام شهید حکیمی از ساکنان همین روستا شده است و بولوارش هم به نام آوینی است. به عبارتی از ابتدای بولوار شهید آوینی شروع شده و تا شهید حکیمی ۶۱ ادامه دارد و حدود ۸۰۰خانوار است.
• ادامه بولوار تا آوینی ۶۱
مدرسه قبل از انقلاب بهصورت سپاهدانشی بوده است و بعد از انقلاب مدرسهای به نام فتحالمبین در شهید حکیمی یک پا گرفت که مختلط است، ولی کلاسهایش جداست. یعنی دختر و پسر سر یک کلاس نیستند. مسجد جوادالائمه کوچک بود و شهرداری منطقه بازسازیاش کرد. شهرداری کارهای زیادی انجام داده است، ازجمله احداث پارک شقایق در شهید حکیمی ۱۱ و بوستان لاله و نرگس، اما یک خواسته دیگر هم داریم که اگر اجابت شود، لطف زیادی در حق مردم است. اینکه بولوار فقط تا آوینی ۱۸ آمده است و اگر امکانش باشد و تا امتداد آوینی ۶۱ ادامه پیدا کند، خیلی عالی میشود.