به گزارش شهرآرانیوز؛ «شاید هفده سالگی سن مناسبی برای ازدواج کردن نبود. نمیدانم با آن همه علاقهای که به درس خواندن داشتم، چطور پای سفره عقد نشستم. اصلا خودم "بله" را به عاقد گفتم یا نه؟ ولی همان چند ماه اول پشیمان شدم. انگار تازه از یک خواب ترسناک بیدار میشدم. دلم نمیخواست این زندگی را ادامه دهم»؛ سمانه اینها را میگوید و روایتش را این طور ادامه میدهد: همسرم به شدت تحت تأثیر حرفهای خانواده اش بود.
تمام رفت وآمد ما کنترل شده بود و باید لحظه به لحظه اش گزارش میشد. اینکه چرا به فلان جا رفتیم و چرا این همه طولانی و حتی چرا این غذا را برای خوردن انتخاب کردیم و...؛ کم سن و سال بودم و دلم میخواست کنار محسن روزهای شادی را تجربه کنیم. حرف او به نقل از پدرش مبنی بر اینکه من اجازه رفتن به دانشگاه را ندارم، انگار ضربه نهایی را زد.
دیگر طاقتم طاق شده بود. به پدر و مادرم گفتم زندگی کردن با این خانواده را نمیتوانم ادامه دهم. گفتم اشتباه کردم و زن زندگی محسن و این خانواده نیستم. این حرف من انگار زلزله بزرگی بود که همه چیز را در همان چند ثانیه اول به هم ریخت و آشفته کرد. تک فرزند خانواده بودم که پدر و مادرم آرزوهای دور و دراز شیرینی برای من داشتند. آنها هنوز باور افراد قدیمی را داشتند: دختر با لباس سپید به خانه بخت میرود و با کفن برمی گردد. مادرم گریه میکرد و میگفت: مگر میشود مهر طلاق در شناسنامه دخترم جا خوش کند؟
من و محسن به این نتیجه رسیدیم که آخرین شیوه را هم امتحان کنیم و آن، مشورت گرفتن از یک کارشناس و متخصص حوزه خانواده بود. هر دو با هم نزد مشاور رفتیم و همه چیز را برایش تعریف کردیم؛ اینکه خانواده همسرم علاوه بر پسرشان حتی به ساعت خوردن و خوابیدن و بیدار شدن من هم گیر میدهند. جلسه خوبی بود. با همان صحبت کردن، آرامتر شدم. تصمیم گرفتیم تعداد جلسات را بیشتر کنیم. خوشبختانه محسن یاد گرفته بود چگونه این مسئله را مدیریت کند که نه به خانواده اش بر بخورد و نه من را دلگیر کند. حالا من دانشگاه میروم و زندگی شیرینی کنار همسرم دارم.
برخی فکر میکنند مشاوره، روشی تشریفاتی و نه چندان مؤثر است؛ اما به واقع میتواند زوجین را از تصمیم به جدایی منصرف کند. آمار صعودی طلاق در خراسان رضوی، نمایانگر این است که خیلی از زوجها حاضرند خود را در فرایند طولانی طلاق اسیر کنند تا به قول خودشان نفس راحتی بکشند؛ اما طرحها و برنامههایی که در مشهد به صورت آزمایشی اجرایی شده، یاری رسان خیلی از خانوادهها بوده و آنها را از جدایی منصرف کرده است.
احتمالا نام «تصمیم» به گوشتان خورده است؛ سامانه مشاوره بهزیستی که از سال ۱۳۹۵ در مشهد شکل گرفته است، آن هم در راستای قانون حمایت از خانواده. در قالب این طرح به زوجین متقاضی طلاق توافقی، مشاوره داده میشود تا با اقدامی عجولانه زندگی خود را از هم نپاشند.
مدیرکل بهزیستی خراسان رضوی از چاره اندیشی فعالان این حوزه برای کاهش آمار طلاق میگوید و میافزاید: متوسل شدن بیشتر زوجها به طلاق توافقی سبب شده بخش درخورتوجهی از آمار جدایی زوجها را این نوع طلاقها شامل شوند. به همین خاطر و در مسیر چاره اندیشی برای کاهش این معضل پیش از مراجعه افراد به محاکم قضایی الزام و اجبار برای استفاده از مشاوره به وجود آمد. این طرح با کمک سازمان بهزیستی و قوه قضائیه شکل گرفت و کارساز هم بود؛ تا حدی که آمار طلاق را در چند سال اخیر کاهش داد.
مسعود فیروزی این را هم میگوید که سامانه تصمیم که از سال ۱۳۹۵ در مشهد ایجاد شد، خیلی زود مورد استقبال قرار گرفت و در شهرهای دیگر هم برای راهنمایی زوجها استفاده شد.
به گفته او، اکنون هفتاد مرکز مشاوره در استان وجود دارد که از این تعداد، سی مرکز در مشهد است. روند کار آنها به این شکل است که زوجین متقاضی طلاق باید قبل از تشکیل پرونده در دادگستری به این سامانه مراجعه کنند. تقاضای افراد توسط روان شناس، مددکار و کارشناس حقوقی اجتماعی بررسی میشود و به نوعی درخواست متقاضیان طلاق قبل از مراکز مشاوره و محاکم قضایی غربالگری میشود.
فیروزی با تأکید بر اینکه ارتقای دانش مشاوران و کارشناسان، به مشاوره بهتر افراد کمک میکند، صحبتش را این طور ادامه میدهد: میزان سازش زوجین در سالهای اول ایجاد سامانه تصمیم، بین ۱۵ تا ۱۸ درصد بود؛ اما اکنون ۲۷ درصد از افرادی که به مراکز مراجعه می کنند، به صلح و سازش میرسند و به زندگی مشترکشان برمی گردند.
او یادآور میشود: طلاق یک موضوع اجتماعی است و علتهای زیادی دارد که ما به آن شبکه علیتی میگوییم؛ به همین خاطر وقتی میخواهیم یک موضوع اجتماعی را کنترل کنیم، باید کل شبکه علیتی را در نظر داشته باشیم که مسائل فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، فضای مجازی و ... را شامل می شود. اینها مسائل کلانی است که دست بهزیستی نیست؛ اما این سازمان با سامانه «تصمیم» سعی در مهار این معضل گرفته است. گرچه در سه سال اخیر روند رشد طلاق در استان متوقف شده است، ولی باز هم جزو استانهای پیشتاز هستیم و برای مهار موضوع طلاق همه دستگاهها باید دست به دست هم بدهند.
نسترن در دوران دانشگاه با همسرش آشنا شد. آن طور که می گوید، محجوب بودن و متانت داوود، مهر عجیبی به دلش انداخت؛ اما شرم، مانع از آن بود که بروز دهد تا اینکه خود داوود پا پیش گذاشت و خیلی زود مقدمات آشنایی خانوادهها فراهم شد. به قول نسترن، باوجود همه مخالفت ها، آنها «مال هم شدند».
چند سال اول حس خوشبختی، انرژی وصف ناپذیری به او داده بود تا اینکه خیلی اتفاقی متوجه موضوعی شد. داوود ترامادول مصرف میکرد و به آن معتاد بود. با متوجه شدن این موضوع، انگار دنیا روی سرش خراب شده و همه چیز به آخر خط رسیده باشد. روزهای اول فقط گریه میکرد و ساعتها چشم به دیوار میدوخت و نمیتوانست تصمیم بگیرد.
همسرش میگفت «از دوران دبیرستان مصرف میکنم و اصلا اعتیادآور نیست»؛ اما او حتی نتوانست برای یک روز قرصها را کنار بگذارد. دور انداختن قرصها به شدت داوود را عصبی کرده بود؛ تا جایی که دست روی نسترن بلند کرد و او به حالت قهر برگشت خانه پدری و همان اول هم به همسرش پیام داد که کار را دوستانه و رفاقتی تمام کنند و نوشت: «امروز بدترین روز زندگیام است؛ چون باید کسی را که با جان و دل میخواهم، کنار بگذارم».
نسترن سعی دارد صحبت هایش را جمع و جور کند: داوود میگفت به من فرصت بده، ولی، چون خانوادهام از اول مخالف بودند، اجازه ندادند به زندگی او برگردم. خلاصه اش اینکه من جدا شدم؛ اما بدون او، نفس کشیدن برایم سخت بود. یک ماه، دو ماه، سه ماه گذشت؛ اما باز هم سخت بود.
گفتم به ماه ششم که برسد، فراموش میکنم؛ اما هفتمین ماه هم آمد و من همچنان به داوود فکر میکردم. دست و دلم به هیچ کاری نمیرفت. با راهنمایی مشاور خانواده، انگار خدا دنیا را به من داد: «برگرد و برای درمان به او فرصت بده»؛ حتی منتظر نماندم نظر خانوادهام را بپرسم. زنگ زدم و گفتم آماده باش برویم کمپ. گرچه خودش هنوز اعتقاد داشت قرص اعتیادآور نیست؛ اما خیلی تابع بود و از اینکه من زنگ زده بودم، خوش حال شده بود. وسایلش را جمع کرد و آماده شد.
حتی حالا که وقت تعریف کردن از آن روزها میشود، با همه سختیهایی که بر او رفته است، لذت میبرد از کاری که انجام داده است. میگوید: شبیه شخصیت فیلمها شده بودم. پا به پایش جلسه معتادان گمنام را میرفتیم، گپ میزدیم و از این فصل نوی زندگی لذت میبردیم. بعد از آن تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم و «نفس»، دنیایمان را زیباتر کرد. خوش حالم این تصمیم را گرفتم و به زندگی برگشتم.
غافل بودن و ندانستن مهارتهای زندگی از جمله دلایلی است که هم متولیان دستگاههای مرتبط و هم کارشناسان و مددکاران حوزه روان شناسی برای به بن بست رسیدن زندگیها به آن اشاره میکنند.
مبینا هم در هجده سالگی تصمیم به ازدواج گرفته است. اصلا گفتههای خانواده و اطرافیان برایش مهم نبود که او برای گرفتن این تصمیم سخت هنوز خیلی کم سن است. آن روزها فقط برایش یک دلیل کافی بود که بتواند کنار همسرش روزگار شیرینی داشته باشد. خلاصه میگوید: امیر را دوست داشتم و خانوادهام هم مجبور بودند به خواسته من تن دهند.
او در ادامه تعریف میکند: وصلت ما باوجود مخالفت خانوادهها شکل گرفت. هنوز به شروع زندگی مشترک هم نرسیده بودیم که به بهانههای پیش پاافتاده با هم دعوایمان میشد و لج و لج بازیهایی که خیلی مسخره و بچگانه به نظر میرسید. از موضوعات پیش پا افتاده و ساده مثل انتخاب رنگ فرش و مبل و انتخاب سرویس آشپزخانه گرفته تا جریانهای مهمتر شبیه زمان بچه دار شدن و انتخاب اسم و .... احساسات زودگذر عشق و عاشقی خیلی زود رنگ باخت.
گاه شبیه بچهها وسط خیابان دعوایمان میشد و کار به فحش و سر و صدا میرسید. تازه به حرف پدر و مادرم رسیده بودم. من خیلی زود تصمیم گرفته بودم و حالا هم باید تاوان میدادم. از آن دختر پر شر و شور، یک روح منزوی و افسرده مانده بود. دیگر دوست نداشتم امیر را ببینم. با خودم فکر میکردم وقتی بهترین روزهای زندگی ما به این شکل بگذرد، ادامه آن چطور خواهد بود؟ با امیر به توافق رسیدیم که از هم جدا شویم و مصمم هم بودیم؛ اما....
مبینا «اما» را با مکث و تأکید ادا میکند و ادامه میدهد: جلسههای مشاوره که لازم بود قبل از طلاق بگذرانیم، خیلی به من و همسرم کمک کرد. اینکه ما مهارت صحبت کردن و ارتباط گرفتن با هم را نداشتیم و لج بازیهای بچگانه داشت زندگی مان را نابود میکرد و حقیقتا بعد از آن جلسهها خیلی چیزها یاد گرفتم، اینکه ارتباط کلامی و نوع صحبت کردن در پایداری زندگی خیلی مؤثر است.
مدیرکل دفتر امور اجتماعی و فرهنگی استانداری خراسان رضوی هم طلاق را جزو موضوعات اولویتدار استان برمیشمارد و میگوید: از سال ۱۳۹۵ موضوع ارجاع پروندههای طلاق به مراکز مشاوره در محور کار قرار گرفت و اقدامات شروع شد.
حجتالاسلام والمسلمین عماد دخانی ادامه میدهد: تمام متقاضیان طلاق قبل از مراجعه به محاکم قضایی، برای رسیدگی به پرونده باید به مراکز مشاوره مراجعه کنند و بر اساس شیوهنامه ابلاغی به دستگاه قضایی، افراد باید پروتکلهای مشاوره را در فرایند چهل و پنج روزه بگذرانند و در صورتی که این روند منجر به سازش نشد، میتوانند به محاکم قضایی مراجعه کنند. از سال ۱۳۹۵ تا به امروز ۱.۹ درصد آمار طلاق نسبت به سالهای پیش از آن کاهش یافته است و این موضوع جای امیدواری دارد.
مشاور و روان شناس حوزه خانواده نیز با بیان اینکه نمیتوانیم حکم رجوع به زندگی را برای همه زوجها صادر کنیم، گفت: این امر بستگی به علت طلاق دارد؛ اینکه رجوع به زندگی سابق عاقلانه و از سر منطق است یا خیر. مهدی خادمی میگوید: در مورد زندگیهایی که نداشتن مهارتهای زندگی و نامطلع بودن زوجین درباره آن علت جدایی است، میتوان امیدوار بود زوجین به واسطه مشاوره و آموزشهای خانوادگی دوباره رجوع کنند و برگردند؛ اینکه با مشاوره متوجه شوند در چه زمانهایی باید خشم و عصبانیتشان را مدیریت کنند و...؛ اما این حکم برای همه زندگیها صدق نمیکند. به عنوان مثال برای مراجعه کنندهای که همسرش سابقه سالها زندان و حبس را دارد و دوباره به زندگی برگشته، مشاوره بیفایده است.
«بهتر است کار را به دست متخصصان و کارشناسان بسپریم»؛ این عبارتی است که خادمی آن را بارها تکرار میکند و میگوید: اگر زن و شوهری به دلیل نداشتن مهارتهای زندگی از یکدیگر جدا شوند و دوری باعث بازنگری در رفتارشان شود، با مشاوره متخصصان و مشاوران میتوانند به زندگی رجوع کنند و با انعطاف بیشتری آن را ادامه دهند.
الگوگیری غلط، نداشتن مهارتهای زندگی و ... سبب شده خیلی از زوجین تصور کنند که زندگیشان به بن بست رسیده است؛ از سوی دیگر، برای برخی زوجین، هزینههای مشاوره و جلسات روان شناسی آن قدر بالاست که از رفتن به آن امتناع میکنند و کسی نیست که صریح به خصوصیترین پرسشهای زندگیشان پاسخ و برای حل مشکلاتشان راهکار بدهد.
چه خوب است در کنار «تصمیم»، سایر دستگاهها و نهادهای فرهنگی و اجتماعی و ... هم به کمک سازمان بهزیستی و قوه قضائیه بیایند تا دیگر شاهد از هم پاشیدن یک زندگی نباشیم.