میخواستند راحت باشند. میگفتند میخواهیم زندگی کنیم. فرزند داری را چیزی سوای زندگی کردن به حساب میآوردند؛ به همین خاطر به تک فرزندی بسنده کردند؛ اما گذر روزگار، حساب را دستشان آورد که با یک فرزند آن قدر چالش ایجاد میشود که هم راحتی میرود و هم زندگی دچار سایش و فرسایش میشود. انگار میان تعداد فرزند و راحتی و آرامش، تناسب چنین است که فرزند بیشتر، زندگی را بهتر میکند.
آنان که با شعارِ «فرزند کمتر، زندگی بهتر» فرصتهای خود را سوزاندند، حالا میفهمند که آدرس را اشتباهی آمدهاند. زندگی بهتر مؤلفههای متعددی دارد که از قضا حضور فرزندان از این جمله است. تجربه هم میگوید کسانی که فرزند بیشتری دارند، زندگی بهتر و شادتری هم تجربه میکنند. غمی و مشکلی اگر خدای نکرده رخ دهد، جمعی بیشتر میتوان تحمل کرد تا یک نفره که زیر بار تلنبارشدن آن کمرها اگر نشکند، بدجور خم میشود.
این گزاره که برخی میگویند «برای اینکه بتوانیم تربیت خوبی داشته باشیم، همان یک بچه کافی است»، برای من ناپذیرفتنیترین توجیه است؛ چراکه هیچ کس برای اعتلای تربیتی، حساستر از پیامبر خدا نیست. او که فلسفه بعثت خود را «لاتمم مکارم الاخلاق» اعلام کرده است، بر فراوانی جمعیت و ضرورت افزایش زادآوری تأکید دارد. تربیت را اگر به کلاس درس یا ورزش تشبیه کنیم، درخواهیم یافت که میزان یادگیری در کلاس با حضور دیگران و «با هم آموزی» بیشتر از «تک آموزی» است.
تک آموزان امکان رقابت و آزمون کردن آموختهها را نمییابند. روحیه رقابت طلبی را که لازمه و اساس موفقیت فرد در زندگی است، ندارند و معمولا این ویژگی به طور مطلوب در آنها شکل نمیگیرد. بر همین اساس میتوان گفت تک فرزند ها، چون همواره در مرکز توجه والدینشان قرار دارند، کمتر تلاش کردن را تجربه میکنند؛ بنابراین در آینده برای رسیدن به موقعیتهای اجتماعی، شغلی، عشق و … با شکست و ناکامیهای زیادی روبه رو میشوند. اینها برای امروز و آغاز زندگی است. فردا مشکلات تک فرزندها بیشتر هم میشود.
مصائبی که توأمان فرزند و والدین را هدف میگیرد؛ چنان که دکتر حیدرپور، عضو هیئت علمی دانشگاه، چنین به آن توجه میدهد: در مسئولیت مراقبت از والدین پیر، ممکن است زندگی و رؤیاهای فرزندانی که خواهر و برادر ندارند، قربانی شود؛ در حالی که وجود خواهر و برادر میتواند موجب تقسیم مسئولیت نگهداری از والدین شود. تک فرزندها مراقبت از والدین خود را به عنوان یک «بار» در نظر میگیرند. همین بار پنداشتن مسئولیت دربرابر والدین، هر دو طرف را خسته میکند؛ تا جایی که برای بر زمین گذشتنِ بار، راهشان به سمت سرای سالمندان، کج میشود؛ یک کجی ادامه دار که همه را «کج رو» خواهد کرد.