صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

بومیان جزیره سی پی یو

  • کد خبر: ۳۰۶۷۱۸
  • ۰۲ دی ۱۴۰۳ - ۱۴:۱۳
دیگر اینکه اندیشیدن با رسانه کتاب، برخلاف اندیشیدن با رسانه دیجیتال، توجه عمیق (deep attention) را برمی انگیزد، چیزی که در رسانه دیجیتال تاحد زیادی طرد می‌شود.

من آدم دفتر و قلم بودم. درست است که به اصرار مرتضی، همسرم، کم کم توانستم دفتر چرک نویس را کنار بگذارم و یک راست بروم سر صفحه ورد کامپیوتر، اما راستش زمان زیادی بُرد تا مثل حالا دور وبرم از دفتر و قلم خالی شود. برای نوشتن یادداشت‌های تفننی در صفحه وُرد چندان دشواری نداشتم، اما، وقتی پای نوشته‌های جدی‌تر درمیان بود، عادت دیرینه نوشتن در دفتر خودش را وسط می‌انداخت و مانع صمیمیتم با صفحه ورد می‌شد.

شهریور ۹۲، از پایان نامه ارشدم دفاع کردم. برای نوشتنش، بیش از هزار صفحه کاغذ سیاه کردم. یادداشت برداری هایم را در فیش‌های کاغذی انجام داده بودم. نسخه اولیه را در برگه‌های A۴ نوشتم و بعدْ آن را در صفحه ورد کامپیوترم پاک نویس کردم. همین فرایند نگارش پایان نامه را سخت و کُند کرده بود. مرتضی این‌ها را می‌دید و جز حرص خوردن کاری از دستش برنمی آمد.

خودِ او وقتی پایان نامه اش را نوشت که من همسرش شده بودم و، بنابراین، از نزدیک شاهد چگونگی کارکردنش بودم. او، برای یادداشت برداری، از فیش‌های الکترونیک استفاده می‌کرد. منابع انگلیسی، عربی و ــ بعضاــ حتی فارسیِ پایان نامه اش را هم از طریق نسخه‌های پی دی اف مطالعه می‌کرد. استفاده از نسخه‌های پی دی اف باعث می‌شد که فیش برداری از منابع بسیار آسان و سریع شود.

صفحه وردِ لپ تاپ یک دفتر جادوییِ بی انتها بود در یک جعبه جادویی بی انتهاتر. هرآنچه مرتضی برای نوشتن پایان نامه اش لازم داشت در این جعبه بود. ارجاعاتش را از دل کتاب‌های مجازی می‌کشید و در دفتر جادویی الکترونیکش می‌ریخت. تردیدهایش در ترجمه یا املای درست کلمات را در بزرگ‌ترین تالار گفت وگوی جهان، یعنی وب، مطرح می‌کرد، و گوگل، همچون مشاوری مهربان، به یاری اش می‌شتافت. اصلا خود امکانات صفحه ورد ایده‌های زیادی برای صورت بندی بهتر مسئله‌ها دراختیارش قرار می‌داد.

نه اینکه من به واسطه دفتر چرک نویسم از همه این امکانات محروم باشم، نه! اما فرق من و مرتضی این بود که من مثل یک جعبه ابزار با لپتاپم برخورد می‌کردم، حال آنکه مرتضی در این جعبه جادو مَسکن گزیده بود؛ به عبارت دیگر، مرتضی ــ البته با تسامح ــ بومیِ ویرایشگر‌های متنی دیجیتال شده بود، حال آنکه من گردشگرش بودم. بدیهی است که بومی، نسبت به گردشگر، بهتر می‌تواند امکانات ریزودرشت شهر را برای حل مسائلش به کار بگیرد.

اما مهم‌ترین تفاوت من و مرتضی در آن بود که او با ابزار دیجیتالش می‌اندیشید. اندیشیدن با ابزار دیجیتال به او دیدی شبکه‌ای داده بود. این دیدِ شبکه‌ای ذهن او را، نسبت به من، سازمان یافته‌تر و هدفمندتر می‌کرد و ــ متعاقب آن ــ سرعت عملش را هم بالا می‌برد. برعکس، من با رسانه کتاب می‌اندیشیدم و ابزار دیجیتال را صرفا مصرف می‌کردم. اگر بخواهم درقالب یک تمثیلْ تفاوت این دو را نشان بدهم، باید بگویم من بینشی خطی به تألیف داشتم؛ درواقع، مثل یک درخت بودم، درختی که از دانه آغاز می‌شود و سپس به ریشه، ساقه، برگ و گل، و، درنهایت، میوه می‌رسد؛ اما نگاه مرتضی به تألیفْ شبکه‌ای بود، یعنی مثل یک عنکبوت بود که حول موضوعْ تار می‌تنید و خط عوض می‌کرد.

در شبکه‌ای اندیشیدن، گویا امکان صورت بندی ماژولار (پودمانی) منظور فراهم‌تر است. ماژولار، معمولا، یک سبک رفتاری توصیه شده در توسعه نرم افزار و ایجاد زیرساخت جهان دیجیتال است. در این طرز، یک منظومه از قطعات ریزودرشتی تشکیل می‌شود که در آن هر قطعه (ماژول/ پودمان) استقلال معینی دارد و می‌تواند به طور مجزا اصلاح یا جایگزین شود؛ گویی مشغول کار با لِگو‌ها هستی: هر قطعه می‌تواند در طرح‌های مختلف بازاستفاده شود و، درعین حال، مستقل از قطعه دیگر عمل کند.

«تداعی» از ثمره‌های همین شبکه‌ای اندیشیدن است. تداعی خلاقیت را تحریک می‌کند و امکان ارتباط بین موضوع‌های دور را فراهم می‌آورد.

تا اینجا، همه اش از هنر رسانه دیجیتال گفتم؛ عیبش را هم بگویم که بد نباشد.

اندیشیدن با این رسانه لغزیدن است از مسئله‌ای به مسئله‌ای دیگر. در رسانه دیجیتال، گاه، به طرز خطرناکی، توجه به سمت موضوعات مختلف سُر می‌خورد.

دیگر اینکه اندیشیدن با رسانه کتاب، برخلاف اندیشیدن با رسانه دیجیتال، توجه عمیق (deep attention) را برمی انگیزد، چیزی که در رسانه دیجیتال تاحدزیادی طرد می‌شود. اگرچه، بنابه گفته کاترین هایلز، رسانه دیجیتال هم، به نوبه خود، نوع دیگری از توجه به نام «توجه بر فراز» (hyper attention) را به کار می‌اندازد، اما، به هرحال، عمقی که در خواندن از رسانه کتاب تجربه می‌کنیم، معمولا، در رسانه دیجیتال تجربه نمی‌شود.

یک مثال بارز دراین باره قابلیت جست وجوی کلیدواژه در فایل‌های متنی الکترونیک است. این قابلیت زمینه خواندن سطحیِ متون را بیش ازپیش فراهم کرده است، چیزی که باعث می‌شود مخاطب بتواند، بدون درک درست مفاهیم در بافت کتاب، آن‌ها را تفسیربه رأی کند. درست است که «نمایه» در رسانه کتاب نیز چنین امکانی را برای مخاطب فراهم می‌کند، اما، ازحیث تنوع و گستردگی، قابل مقایسه با جست‌و‌جو در یک کتاب الکترونیک نیست.

بااین حال، اینکه اکنون انگشتانم، به جای فشردن خودکار، بر صفحه کلید شناورند معنایی جز این ندارد که خودم هم ترجیح داده‌ام یک جانشین شوم و بومیِ جزیره سی پی یو باشم. بعد از گذشت یازده سال از دفاع پایان نامه ارشد، حالا حتی آن حجم از حوصله را باور نمی‌کنم، حوصله‌ای که باعث می‌شد هر یادداشت را دوبار بنویسم، یک بار در دفتر چرک نویس و یک بار در صفحه ورد.

این روزها، بسیاری از تولیدکنندگان محتوای متنی از گوشی‎های تلفن همراه خود برای نوشتن استفاده می‌کنند. هفته آینده، سوار بر زورق صفحه کلید، به جزیره دیگری از مجمع الجزایر سی پی یو سفر می‌کنم: جزیره گوشی‌های هوشمند تلفن همراه. با من بیایید؛ بد نخواهد گذشت.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.