مجید خاکپور | شهرآرانیوز؛ برخوردها با «شاهنامه» از همان پایان سرایش تا امروز دو گونه بوده است: ستایش و نکوهش؛ برخی شیفته و حیران آن شدهاند و برخی از آن بیزار. این دوگانگی در رویارویی با متنی واحد در گستره زمانی هزارساله، خود، گواهی است بر اهمیت این اَبَرمتن فارسی. آنچه سبب موضع گیری نسبت به «شاهنامه» میشده است، درمجموع، وابستگی افراد به یک جناح فکری، فرهنگی، سیاسی و اعتقادی بوده است. طیف وسیع خوانندگان، از پادشاهان و حاکمان گرفته تا شاعران درباری و متشرعان و مذهبیها و روشنفکران و نخبگان، بسته به نیاز یا باور خود، با «شاهنامه» همدلی داشته یا آن را رد و انکار کردهاند.
محمود فتوحی در فصل چهارم کتاب تازه «ایرانیان و رؤیای قرآن پارسی» با عنوان «شاهنامه: قرآن عجم» به کندوکاوی درباره اهمیت «شاهنامه» برای ایرانیان و فرهنگ ایرانی پرداخته، با تمرکز بر این پرسش که چرا «شاهنامه» برای ایرانیان کارکرد و جایگاه متنی مقدس داشته است. او در دیباچه اثر خویش مینویسد: «مسئله این جستار صورت بندی تاریخی اندیشه متن مقدس پارسی است که چونان یک آرمان ملی و فرهنگی درمیان پارسی زبانان، از دیرباز تا امروز، همواره در فلات ایران به شکلهای مختلف روی نموده است.»
مراد فتوحی از «متن مقدس»، همان طور که در بخشهایی از کتاب یادآور شده، کتابی آسمانی نیست، بلکه اثری است که برخی کارکردهای کتب آسمانی را برای یک قوم ــ در اینجا ایرانیان ــ دارد. البته او یادآور میشود که نه فردوسی مدعی آسمانی بودن اثرش شده و نه مردم با آن به مثابه متنی مقدس و الهی در برخورد بودهاند؛ بااین همه، 'شاهنامه' گرچه در باور خودِ سراینده و انبوه دوستدارانش یک متن الهیاتی نیست، اما کارنمود اجتماعی و فرهنگی آن از برخی کتب مقدس کمتر نبوده است. پارهای از نقشهای یک متن مقدس را در ادوار مختلف برای ایرانیان ایفا کرده است؛ برخی از آن نقشها عبارتاند از: احیای تاریخ گذشته، نمادین سازی آداب و آیین ها، کمک به پایدارسازی زبان، ایجاد هم بستگی ملی، گفتمان سازی، اقتداربخشی و هویت آفرینی.»
فتوحی بر این باور است که به مرور توجه به «شاهنامه» در دنیای پارسی زبانان بیشتر شده و این «نشان از آن دارد که لایههای میانی و ــ بیش از آنها ــ نخبگان ایرانی دوباره به 'شاهنامه' فردوسی روی آوردهاند و همچنان این کتاب را با اوصافی همچون 'خِرَدنامه ایرانی'، 'کتاب ایران'، 'زنده کننده عجم'، 'زنده کننده زبان فارسی'، 'کارنامه ایران'، 'کتاب سرنوشت ایران'، 'گنجینه ملی ایران' یا 'شناسنامه هویت ایران' و مانند آن گرامی میدارند و میستایند».
اما برخوردها با «شاهنامه» همیشه این طور نبوده است و همین چند دهه پیش نیز جریانهای پر زور و نفوذ سعی در پس رانی «شاهنامه» به حاشیه داشتند. فتوحی یادآور میشود که دو ایدئولوژی و گفتمان اسلام گرا (به خصوص پس از انقلاب و در دهه ۶۰ از سوی تندروها) و مارکسیسم، هر کدام به نیاتی، اثر فردوسی را طرد و نفی میکردند: یکی فردوسی را «مدافع و مروج نظام پادشاهی» میپنداشت، و دیگری، با آرمان یکپارچه سازی اقوام و ملل در سراسر جهان، برآن بود تا مرزبندیهای قومی، زبانی و میهنی را منکر شود. نویسنده از سرشناسان اردوی چپ به احمد شاملو و سخنرانی جنجال برانگیزش در فروردین ۱۳۶۳ در دانشگاه برکلی آمریکا اشاره میکند و از انقلابیهای تندرو به آیت ا... صادق خلخالی، نخستین حاکم شرع دادگاه انقلاب.
اما، پیشتر و در جریان یک انقلاب دیگر، دیدگاه و موضع تحول خواهان نسبت به «شاهنامه» چیزی دیگر بود. نخبگان و شاعران دوران مشروطه پیوند بسیاری با «شاهنامه» داشتند و از ستایشگران آن بودند. «با پیدایی رگههایی از ملی گرایی پیش از انقلاب مشروطه، 'شاهنامه' الگوی تمام عیار شاعران و سرایندگان اواخر دوره قاجار شد. اندیشههای میهن گرایی باستان گرا و دادگری اجتماعی و وحدت ملی، که تجددخواهان درپی گستردن آن بودند، هرسه، از کتاب 'شاهنامه'، چونان یک منبع باستانی بومی، قابل اقتباس بود.»
عارف قزوینی، شاعر دوره مشروطه شاهنامه را با صفت «مقدس» میستود و محمدتقی بهار «'شاهنامه' را 'قرآن عجم' نام داد و فردوسی را 'رب النوع گفتار دری' خواند. [..]از دید وی، 'شاهنامه' معجِز است و اعجازش آنکه هویت قومی و فرهنگی فرمانروایان مغول و تاتار را از آنان ستاند و ایشان را به دهقان مرد (فرزانه مرد پاسدار ایران) بدل کرد».
اما، پیش از ملک الشعرا بهار، شاعری دیگر صفت پیغمبری به فردوسی داده بود: الهامی کرمانشاهی. این شاعر «منظومه مذهبی 'شاهدنامه' را بر وزن و اسلوب 'شاهنامه' درباره حوادث کربلا و شهادت امام حسین سروده است. او، در مقدمه اثر خود، فردوسی را بسیار ستوده و گفته که، اگر خدا میخواست فرستادهای در زبان پارسی بفرستد، آن پیامبر کسی نبود جز سخنور توس، و کتاب 'شاهنامه' او هم دفتر ایزدی و کتاب مقدس میبود».
آن چنان که گفته شد، بسیاری، درطول تاریخ، بسته به نیاز و احوال خود به «شاهنامه» توجه نشان دادهاند؛ از این دستاند سرسلسله صفوی، شاه اسماعیل، و پسرش، شاه تهماسب. بهترین و گران بهاترین و هنرمندانهترین نگارهها از داستانهای شاخص فردوسی در کارگاه سلطانی همین شاهان صفوی خلق شد؛ «آنان برای متمایزسازی حاکمیت خود از امپراتوری عثمانی ــ که خود را خلافت اسلامی مینامیدــ بر مفهوم ایران و جهان متن شاهنامه تکیه کردند.»
در همین دوران، اما «شاهنامه» مخالفانی جدی و بانفوذ نیز داشت: فقهای شیعی. «برخلاف دستگاه سیاسی دربار صفوی، فقهای شیعی در ایران آن روزگار، که اتفاقا نقش تعیین کنندهای در حکمرانی مذهبی صفویان داشتند، روی خوشی به 'شاهنامه' نشان نمیدادند، زیرا کتاب فردوسی و عناصر ایرانی در فرهنگ پارسی زبانان را بازپروری دین زردشتی و به میدان آوردن رقیب شریعت محمدی میدیدند.»
تاخت و تازِش بر فردوسی و اثر سترگ او ازاین منظر و با این دستاویز البته چیزی تازه و محدود به دوره زمانی خاصی نبوده است؛ «خرده گیری متدینان بر 'شاهنامه' از همان زمان تألیف کتاب آغاز شده بود.» یک جریان «متعلق به گرایشهای مذهبی، و به ویژه شیعی» از جریانهایی بود که «بی درنگ پس از برآمدن 'شاهنامه' سر ناسازگاری با فردوسی و کتابش را برداشت. ترجیح قهرمانان دینی بر پهلوانان 'شاهنامه' را در متون حماسی-مذهبی مانند 'علی نامه'، که نزدیک به زمان فردوسی بود، [..]شاهدیم.».
اما باورمندانی هم بودند که فردوسی را میستودند؛ از این دست است ملاصدرا، فیلسوف نامدار شیعی. او «برای فردوسی چندان احترام قائل بوده که شاعر توس را با لقب 'فردوسی القدوسی' ستوده است».
نسبت شخص/ دسته با ایران و فرهنگ ایرانی نیز مشخص کننده موضع او/ آنها نسبت به «شاهنامه» بوده است، درطول تاریخ؛ مثلا، مخالفان فرهنگ ایرانی در دربار غزنوی «شاهنامه» را ناچیز میشمردند و رد میکردند.
هر پادشاه و حاکمی خود را قَدَرقدرتترین حاکم و لشکریان خویش را «پهلوانان و رستمان زنده و واقعی» میداند. همین ریشه دشمنی با فردوسی از جهتی دیگر شد. از دشمنان فردوسی و ابَرمتن او به این سبب شاعران درباری بودهاند. این شاعران در ایران و هند و ترکیه درهم و دینار میگرفتهاند تا تاریخ فتوحات پادشاهان را به سبک و اسلوب «شاهنامه» بنویسند، اما هنر شاعری و شهرت شخصیتهای «شاهنامه» برملاکننده کم مایه بودن شعر و موجب از سکه افتادن اثر ایشان میشده است. بدین ترتیب، «گویی فردوسی رقیب تمام شاعرانی بود که فتوحات و دلاوریهای پادشاهان روزگار خود را به نظم میآوردند».
همچنین، نویسنده انبوهی مخالفتها با «شاهنامه» ــ و نه متون هم دوره یا نزدیک یا پسین ــ را به این دلیل میداند که «شاهنامه»، علاوه بر اینکه «از 'قبول عامه' برخوردار بوده و 'مایه گرمی هنگامه راویان' میشده»، موردستایش نخبگان در همه دورانها نیز بوده است. «شاید همین اقبال اهل تاریخ و دیوان انشا به 'شاهنامه' بود که سبب تاخت و تاز قصیده سرایان درباری به فردوسی و شاهکارش میشد.»
ستایندگان فردوسی فقط ایرانیان و فارسی زبانان نبودهاند. فتوحی یادآور میشود که «شاهنامه»، صد سال پس از پایان یافتن آن، به عربی ترجمه شده است، و پای بیرون گذاشتن اثر فردوسی از مرزهای زبان فارسی را نشانی میداند از نقش بزرگ این متن در شکل دادن به هویت ایرانی و ایجاد مرزبندی فرهنگی در سرزمینهای تحت سیطره امپراتوری بغداد.
ابن اثیر، دانشمند عرب، در ستایش «شاهنامه»، این اثر را «قرآن القوم ایرانیان» لقب داد و «آن را نمونه اعلای فصاحت و بلاغت در زبان پارسیان نامید». البته فتوحی، در اواخر همین بخش از کتاب، توضیحی درباره اطلاق لقب «قرآن» به یک کتاب میدهد و یادآور میشود که «اطلاق لقب 'قرآن' به یک کتاب مهم در فرهنگ عربی پیشینه دیرینه دارد: اهل فرهنگ و دانش در زبان عربی به کتابهای پرخوان و پرنفوذ در یک زمینه دانش لقب قرآن آن دانش میدادند. [..]در این تعبیرها، واژه 'قرآن' نام خاص است برای یک کتاب شناخته شده، و اطلاق آن بر هر کتاب دیگری ازباب مَجاز است.» اطلاق لقب «قرآن القوم» به «شاهنامه» نیز از این دست است و میتوان آن را چنین بازخوانی کرد: «'شاهنامه' کتاب مرجع قوم ایرانی، اُم الکتاب قوم، آیین زندگانی قوم و کتاب پرخوان پارسیان است.»
نویسنده شاهدی بر این مدعا را خوانده شدن «شاهنامه» بلافاصله پس از پایان سرایش آن درحدود سال ۴۰۰ هجری میداند: «تیرههای متنوع ایرانی به زودی کتاب بزرگ 'شاهنامه' را چونان کتاب ملی به خواندن گرفتند و آوازه کتاب ایران را دهان به دهان در سراسر سرزمینهای ایرانشهر فرهنگی و به بیرون از مرزهای آن گستراندند. هنوز 'شاهنامه' عمر چندانی نداشت که در قامتِ ابرمتن کانونی و هویت ساز جوامع پارسی زبان برآمد.»
فتوحی فصاحت، خیال انگیزی، غرابت، دیرینگی، رازناکی، غنای معنایی، و جذابیت نمایشی و روایی را از ویژگیهایی میداند که «شاهنامه» را به ابرمتن تبدیل کرده است.
او یکی از نمودهای برجسته هنری «شاهنامه» را قدرت روایت پردازی و هنر قصه سازی فردوسی دانسته که از مهمترین نقاط تمایز میان این اثر و دیگرآثار است، به طوری که «بسیاری از مدیحه سرایان دربارهای ایرانی، هرگاه خواستهاند به قدرت سخنوری و صناعت بیان خود ببالند، کوشیدهاند شعرشان را از 'شاهنامه' برتر بدانند». همین تلاش برای هماوردی با فردوسی و اثر او ــ و نه شاعر و اثری دیگرــ نشان میدهد «شاهنامه» جایگاهی بالاتر از دیگرآثار داشته و بیش از همه آثار پیش و پس از خود موردتوجه بوده است؛ و همین صناعت و وجه هنری است که سبب اقبال همگان به «شاهنامه» شده است، وگرنه داستانهای «شاهنامه» «در متنهای پیش از فردوسی هم وجود داشته است».
نویسنده، همچنین، «درون مایههای پرجنجال و بی زمان و مکان» «شاهنامه» را از علل جذابیت آن میداند، که سبب شده آن را کتاب «خرد، حکمت، فرهنگ و داد» بنامند که دارای ارزشهای انسانی و حکمتهای جهانی است.