صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

یادی از محمدتقی شریعتی، عالم فقید خراسانی | کانون نشر حقیقت

  • کد خبر: ۳۲۷۷۵۴
  • ۳۱ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۶:۱۸
یادی از محمدتقی شریعتی، عالم فقید خراسانی هم‌زمان با سالروز درگذشتش.
علی باقریان
خبرنگار علی باقریان

به گزارش شهرآرانیوز؛ در طول تاریخ، خانواده‌های زیادی بوده‌اند که در آنها هم پدران به مراتب بالایی رسیده‌اند و هم فرزندان اسم‌ورسمی پیدا کرده‌اند. از این میان، گاه، پدران بیشتر درخشیده‌اند و گاه فرزندان پیش‌تر رفته‌اند. یوهان سباستیان باخ و فرزندانش، الکساندر دومای پدر و الکساندر دومای پسر، زیگموند فروید و دخترش، آنا، توماس مان و فرزندانش، جواهر لعل نهرو و دخترش، ایندیرا گاندی، از نمونه‌هایی هستند که الآن به‌خاطر می‌آورم.

از ایرانی‌ها هم می‌توانم به جمال‌الدین اصفهانی و پسرش، کمال‌الدین (شاعران سده‌های ششم و هفتم)، وصال شیرازی و فرزندانش (شاعران و خوش‌نویسان عهد قاجار)، محمدمحسن منزوی تهرانی یا همان آقابزرگ و پسرانش (مورخان و کتاب‌شناسان معاصر)، محمدتقی بهار و پسرش، مهرداد، همچنین به علی شریعتی و فرزندانش اشاره کنم. در همه این نمونه‌ها، پدر از فرزند یا فرزندان مؤثرتر و مشهورتر بوده است. 

اما مثال‌های نقض هم کم نیستند: محمدتقی بهار از پدرش، میرزامحمدکاظم صبوری، بسیار نامدارتر و پرنفوذتر بوده است، همچنین، پروین اعتصامی از پدرش، یوسف اعتصامی، و سیمین بهبهانی از پدرش، عباس خلیلی عراقی. بین علی شریعتی و پدرش، محمدتقی شریعتی، هم چنین نسبتی برقرار است. اما، در این نمونه‌های اخیر، همواره پدران نقش عمده‌ای در شکل‌گیری و رشد شخصیت فرزندان خود داشته‌اند، چندان‌که بدون بررسی احوال و آثار آنها نمی‌شود فرزندانشان را به‌درستی شناخت. 

به‌راستی، اگر میرزامحمدکاظم صبوری در شاعری مایه‌ای نمی‌داشت و به آن پایه نمی‌رسید، اگر یوسف اعتصامی آن روزنامه‌نگار و مترجم دغدغه‌مند نبود، اگر عباس خلیلی عراقی شعر نمی‌سرود و رمان نمی‌نوشت، محمدتقی بهار و پروین اعتصامی و سیمین بهبهانی چنین سرنوشتی می‌یافتند؟

علی شریعتی، نه‌تنها از پدر خود، که ــ‌احتمالاــ از همه متفکران معاصر ما معروف‌تر و اثرگذارتر بوده است، اما کار و بازار او را هم، بی‌توجه به آنچه محمدتقی شریعتی بود و نمود، نمی‌شود بررسید و درک کرد. برای درک اهمیت این پدر در آنچه آن پسر در سر داشت و انجام داد، یک راه ساده مرور سریع سرگذشت محمدتقی شریعتی با تمرکز بر نقطه‌ها و نکته‌های برجسته آن است: او، پس از آنکه مقدمات را در خانواده‌ای که همه عالمان دین بودند آموخت، در آرزوی رسیدن به مقام مبلغ دینی، به مشهد آمد و به فراگیری علوم دینی پرداخت؛ چون دریافت که «یک نفر مبلّغ حسابی، مقدم بر هر چیز، ادبیات و منطق قوی» لازم دارد، کتاب‌های ادبی را بیشتر مدنظر قرار داد؛ زمانی که دید، به‌واسطه سیاست‌های حکومت، تبلیغ دینی سخت و حتی ناممکن می‌نماید، کوشید از طریق تدریس در مدارس و طی ارتباط با محصلان کار خود را به‌انجام برساند؛ پس از آنکه دانست در این زمینه و در مصاف با ایدئولوژی‌های غربی ضددینی کار تشکیلاتی لازم است، «کانون نشر حقایق اسلامی» را تأسیس کرد.

سرانجام، برای آنکه بیشتر و بهتر با مخاطبان خود ارتباط برقرار کند، به‌پشتوانه همان توشه ادبی و منطقی، به ایراد سخنرانی پرداخت و کتاب و مقاله نوشت یا ترجمه کرد. ناگفته نماند که شریعتی پدر همه این کار‌ها را، ظاهرا در تناسب با اوضاع جامعه و به‌نیت جلب همدلی بیشتر، در صورتی بدیع پیش می‌برد: او، نه‌تنها به روش عالمان سنتی نمی‌رفت، بلکه حتی به صورت آنها هم درنمی‌آمد؛ نقادانه می‌اندیشید و کت‌وشلوار می‌پوشید.

شاید از همین مقدار بشود به تأثیر چشمگیر شریعتی پسر از شریعتی پدر پی برد: به‌واسطه محمدتقی شریعتی بود که علی شریعتی به مشهد آمد و توانست در اینجا تحصیل کند و به دانشگاه برود؛ از غوطه در کتاب‌های پدر بود که پسر به دین و تاریخ آن علاقه‌مند شد و اسلام و تاریخ اسلام را به‌جد و آکادمیک مطالعه کرد؛ به‌دلیل ادب‌دوستی او بود که علی هم به ادبیات راغب شد و حتی مدتی در خط شعروشاعری افتاد؛ پیروِ کار تدریس شریعتی پدر بود که شریعتی پسر هم معلمی پیشه کرد؛ در تبعیت از او بود که به «نهضت خداپرستان سوسیالیست» پیوست؛ متأثر از او بود که به سخنرانی روی آورد. توجه‌برانگیز است که علی شریعتی هم مانند محمدتقی شریعتی محبوب برخی سنت‌گرایان نبود و همچون او ظاهری نامتعارف داشت.

کتاب‌هایی نظیر «چرا حسین قیام کرد؟» و «علی، شاهد رسالت» و ترجمه «مبانی اقتصادی در اسلام» (نوشته عبدالحمید جودة السحار)، آثار پدر، هر کسی را ــ‌کمابیش‌ــ به یاد «علی: مکتب، وحدت، عدالت» و «حسین، وارث آدم» و ترجمه «ابوذر» (باز نوشته عبدالحمید جودة السحار)، آثار پسر می‌اندازد و این سلسله‌ای است دراز؛ مگر نه اینکه محمدتقی شریعتی هم تربیت‌یافته و میراث‌دار خاندانی بود که پدردرپدر از علمای دین بودند؟! «پدرم، مرحوم شیخ محمود، جدم، مرحوم آخوند ملاقربانعلی، از شاگردان برجسته مرحوم حاج ملاهادی سبزواری [..]می‌باشد. طایفه مادری اینجانب نیز از روحانیون و سادات صحیح‌النسب حسنی هستند. 'همه قبیله من عالمان دین بودند'. حدود یک قرن، مناصب دینی و ریاست روحانی آن حدود [..]با پدران و اقوام من بوده است.»

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.