به گزارش شهرآرانیوز، در دو دهه اخیر، رسانه ملی و سینمای ایران به وضوح در تولید آثار نمایشی مرتبط با محرم و فرهنگ عاشورا قافیه را باختهاند. تلویزیون تمام توان خود را بر سریال فاخر «مختارنامه» متمرکز کرد؛ مجموعهای که به حق یکی از بهترین سریالهای الف ویژه تاریخ تلویزیون شد و با گذشت بیش از یک دهه، بازپخشهای مکرر آن همچنان با استقبال گسترده مخاطبان روبه رو است. هرچند از مجموعههای تلویزیونی پر طرفدار، چون
«شب دهم» «معصومیت از دست رفته» و «پریدخت» نمیتوان نام نبرد. با این حال، دیگر آثار مناسبتی و کم حجمتر در این حوزه چندان چنگی به دل نمیزنند؛ به طوری که در محرم امسال، دست تلویزیون آن قدر خالی مانده که به بازپخش مینی سریال «موقعیت مهدی» با عنوان «عاشورا» متوسل شده است؛ اثری که با وجود نقاط قوت فراوان، ذاتا مجموعهای دفاع مقدسی به شمار میرود.
سینمای ایران نیز، دوشادوش تلویزیون، در یکی دو دهه اخیر ترجیح داده کمتر خودش را درگیر سوژههای عاشورایی کند. سرنوشت تلخ «رستاخیز» احمدرضا درویش، به عنوان مهمترین فیلم سینمایی عاشورایی پس از «روز واقعه»، شاید برای بسیاری از فیلم سازانی که سودای ساخت اثری در این زمینه را در سر داشتند، درس عبرتی شد و آنها را از ادامه راه منصرف کرد. شبکه نمایش خانگی نیز اساسا رسالتی در تولید آثار مناسبتی برای خودش تعریف نکرده و طبیعی است که تنها کنشش در ایام محرم، توقف پخش آثار کمدی باشد.
واقعیت این است که عاشورا و فرهنگ محرم، پدیدهای خاص و ذاتاً منحصر به جهان تشیع است که نمونه خارجی قابل استنادی برای آن وجود ندارد. بر همین اساس، در حوزه درام عملا چارهای نداریم جز اینکه به تجربههای گذشته خود بازگردیم و بررسی کنیم که چه عواملی در گذشته توانستهاند به تولید سریالهای عاشورایی کم هزینه و در عین حال گیرا منجر شوند.
مروری بر سابقه رسانه ملی در تولید این قبیل آثار نشان میدهد که بهترین نمونههای تولید یک اثر دراماتیک با هزینهای معقول و با محوریت فرهنگ عاشورا، دو سریال «شب دهم» ساخته حسن فتحی و «معصومیت از دست رفته» به کارگردانی داوود میرباقری است.
تماشای این آثار و به ویژه «شب دهم»، با گذشت سال ها، همچنان یکی از معنویترین تجربیات مردم در ۱۰ روز اول ماه محرم محسوب میشود؛ اگرچه هیچ کدامشان یک اثر تاریخی کلاسیک (با پرداختن مستقیم به واقعه سال ۶۱ هجری قمری) نیستند. با این حال، تلویزیون ایران، در سالهای بعد، نتوانست اثری مشابه و هم تراز با آنها تولید کند. این وضعیت برقرار بود تا اینکه سال گذشته یک مهمان ناخوانده در شبکه نمایش خانگی، مخاطبان را بار دیگر با حال و هوای محرم آشتی داد؛ البته در قوارهای ناموزون و در زمانی نامناسب.
مینی سریال سه قسمتی «دختران کوچه غم»، به کارگردانی علی جعفرآبادی، با وجود جذابیتهای ویژه و اهمیت بالایش در بازنمایی مضامین اخلاقی و دینی مرتبط با عاشورا، در شلوغی و ترافیک سینما و شبکه خانگی کاملا مورد بی مهری قرار گرفت و به سرعت محو شد.
این سریال پیش از نوروز ۱۴۰۴ و در شلوغترین روزهای نمایشی شبکه خانگی، در قالب یک مینی سریال، پخش و خیلی زود از خاطرهها محو شد؛ در حالی که به نظر میرسید ذاتا برای سینما طراحی شده بود و از آنجایی که شرایط اکران را مهیا ندید، به قالب شبکه خانگی درآمد. پیرنگ این سریال، کاملا واجد این ظرفیت بود که به یک مجموعه تلویزیونی ده پانزده قسمتی تبدیل شود و آنتن یکی از شبکههای تلویزیون را به تسخیر خودش درآورد.
«دختران کوچه غم» سریالی با محوریت روحانیای به نام مسیح است که در شب ازدواجش درمی یابد خواهرش به اتهام قتل در آستانه اعدام قرار دارد. خواهر او خوانندهای در کازینو است و از نظر اعتقادی، سبک زندگی و ویژگیهای شخصیتی هیچ نسبتی با قهرمان قصه (یک روحانی جوان) ندارد. با این حال، مسیح زیر نگاه سنگین پدر همسر و دیگر طلاب، خانواده را مقدم میداند و بدون هیچ ابایی از حرف مردم، تصمیم میگیرد برای احقاق حق مظلوم وارد میدان شود. او در ادامه سر از یک محله بدنام و جایی به نام «کوچه غم» درمی آورد و با واقعیتهایی روبه رو میشود که قبلا از آنها بی خبر بوده است.
«دختران کوچه غم» از آن دسته سریالهایی بود که بی سروصدا آمد، اما خیلی زود در دل مخاطبان ایرانی جای گرفت و مهم شد. مهم، نه فقط به خاطر داستان پرکششی که در پس زمینهای تاریخی روایتش میکرد، بلکه از آن رو که توانست مفاهیم عمیق انسانی، اجتماعی و عاشورایی را با روایتی ملموس و مردمی به تصویر بکشد.
این سریال در بستری از زندگی روزمره، مفاهیمی، چون ایستادن پای حق، ترس نداشتن از قضاوت دیگران، شکستن شبه هنجارهای بی مبنا، دفاع از مظلوم و قدرت انتخاب اخلاقی را - بدون آنکه شعاری شود - به مخاطب یادآوری کرد؛ مفاهیمی که درست در امتداد پیامهای عاشورا معنا پیدا میکنند و با فضای ماه محرم گره خوردهاند.
در دل این روایت، ریتم و ساختار هم به کمک معنا آمدند و دیالوگ نویسی دقیق و همه کس پسند نیز چاشنی کار شد.
«دختران کوچه غم» با تسلط بر ذائقه مخاطب و استفاده هوشمندانه از مؤلفههای عام پسند، سریالی شد پرکشش و زنده. سبک روایتش، حال و هوای سریال ماندگار «شب دهم» را در ذهن زنده میکرد؛ همان فضای دوران پهلوی، همان کوچه پس کوچههای تهران قدیم و همان عطر عزاداریهایی که لابه لای داستان، آرام، اما مؤثر نشستهاند؛ با بهره گیری از موضوع تحول یک شخصیت در ایام محرم. این تلفیق هنرمندانه میان قصه پردازی دراماتیک و مضمون پردازی ارزشی، راز موفقیت سریالی بود که اگر به موقع و در قالبی مناسبت پخش میشد، میتوانست به مراتب بیشتر دیده شود.
در کنار همه این ها، بازی امیر نوروزی نقطه درخشانی بود که نمیشد آن را نادیده گرفت. او هنوز به چهره و ستارهای که گیشهها را فتح کند تبدیل نشده است، اما با بازی دقیق، روان و بی تکلفش، در نقش مردی ایستاده در میانه غرور و تردید، نظر بسیاری را به خود جلب کرد. جنس حضور نوروزی در قاب تصویر «دختران کوچه غم»، یادآور بازی درخشان حسین یاری در نقش حیدر خوش مرام سریال «شب دهم» بود؛ همان سبکی از بازی که نه پرزرق و برق است، نه تصنعی، اما در جان مخاطب مینشیند.
«دختران کوچه غم» مهم شد، چون توانست بدون آنکه از خط بیرون بزند یا به دام شعارزدگی بیفتد، حرف مهمی را به درام تبدیل کند. قصه این سریال درباره انسان، در بزنگاه قضاوتها و تضادها، بود؛ آن هم در ماه محرم. قصهای که شاید از جنس روضه نبود، اما روح روضه را درک کرده بود.
محرم امسال در حالی سپری میشود که سینما، تلویزیون و پلتفرمهای نمایش خانگی، تقریبا خالی از هرگونه اثر مناسبتی درخور و خوش ساخت هستند؛ غیبت معناداری که بار دیگر نشان داد احیای چهره دراماتیک فرهنگ عاشورا، نیازمند تلفیق دو عنصر کلیدی است: مدیریت هوشمند تولید و پخش، و ایدههای خلاقانهای که ریشه در گوهر اصیل عاشورا داشته باشند.
سریالی، چون «دختران کوچه غم» اگرچه در خود ظرفیتهایی برای همراهی با حال و هوای محرم دارد، اما زمان پخش بی ربط و فقدان سیاست گذاری مناسب، باعث شد فرصت طلایی هم نفس شدن با این ایام را از دست بدهد. این در حالی است که یک برنامه ریزی دقیق میتوانست آن را در موقعیتی مناسب به نمایش بگذارد تا هم بیشتر دیده شود و هم کارکرد فرهنگی اش را ایفا کند.
از سوی دیگر، تجربیات انباشته نمایشی در ایران ثابت میکنند که صرف استفاده مستقیم از مناسک و شعائر کافی نیست. آنچه مخاطب امروز را درگیر میکند، رسیدن به درون مایه و توجه به روح فرهنگ عاشورا - یعنی اخلاق، آزادگی، مظلومیت و ایستادگی در برابر ظلم - در قالبی تازه و دراماتیک است. ایدههایی که نه صرفا از نوحه و روضه، بلکه از سلوک عاشورایی تغذیه کنند و در فرم جذاب و هنرمندانهای جان بگیرند، همچنان جای خالی پررنگی در منظومه تصویری ما دارند.
شاید محرم امسال، بیش از هر سال دیگری، ما را متوجه این خلأ کرد؛ شکاف عمیقی که اگرچه مایه تأسف است، اما میتواند چراغ راهی برای آینده باشد. هنر نمایش ایرانی، به ویژه در رابطه با محرم که ریشهای مستحکم در دل تعزیه خوانی دارد، در سالهای آتی با نگاهی ژرفتر و مدیریتی بیدارتر، میتواند آثاری در تراز فرهنگ عاشورا خلق کند؛ آثاری که هم در ذهن و دل مخاطب بمانند و هم صدای محرم را از قاب تصویر تا عمق جان برسانند؛ سریالهایی که مخاطب با تماشای آن ها، پابه پای حیدر «شب دهم» و مسیح «دختران کوچه غم»، احساس پالایش و زلال شدن کند.