صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

پاره‌های پراکنده یک پیکر | نشست «فرصت‌های کشور‌های فارسی زبان افغانستان و تاجیکستان برای توسعه برگزار شد

  • کد خبر: ۳۴۴۹۷۰
  • ۲۳ تير ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۳
سی و نهمین نشست از سلسله نشست‌های اندیشگاه رضوی با موضوع «فرصت‌های کشور‌های فارسی زبان افغانستان و تاجیکستان برای توسعه تعامل و ارتباطات بین فرهنگی با مردم ایران»، روز گذشته، ۲۲ تیرماه، در کتابخانه مرکزی آستان قدس برگزار شد.

خادم | شهرآرانیوز؛ در این نشست، دکتر علی اصغر محکی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران، پس از ارائه توضیحاتی کوتاه درباره ارتباطات فرهنگی و تفاوت میان ارتباطات درون فرهنگی و میان فرهنگی، به تشریح اشتراکات این سه کشور فارسی زبان و فرصت‌های مشترک آن‌ها و اهمیت ارتباطات فرهنگی پرداخت. آنچه در ادامه می‌آید بخش‌هایی از سخنان اوست.

ارتباطات فرهنگی سه کشور از چه نوعی است؟

رویکردی که براساس آن بحث امروز را خواهیم داشت، ارتباطات فرهنگی است. ارتباطات فرهنگی دو شاخه مهم دارد: یکی ارتباطات درون فرهنگی و یکی ارتباطات میان فرهنگی یا بین فرهنگی.

زمانی که کنار هم هستیم، مانند همین جلسه، که همه از جامعه ایرانی و فارسی زبان هستیم و با هم تعامل داریم، یک نوع ارتباطات درون فرهنگی اتفاق می‌افتد؛ یعنی اشتراکات زبانی، اشتراکات قومی، نژادی، فرهنگی و -درواقع- پیشینه‌ای که بر اساس آن گرد آمده‌ایم باعث می‌شود یک انوع ارتباطات درون فرهنگی بین ما شکل بگیرد. اما، زمانی که شما با افرادی از اقوام، زبان‌ها و ملیت‌های دیگر شروع به ارتباط گیری می‌کنید، می‌گویند ارتباطات میان فرهنگی و بین فرهنگی اتفاق افتاده است.

زمانی که قرار شد درباره کشور‌های حوزه تمدنی ایرانِ فرهنگی، مثل افغانستان و تاجیکستان، صحبت کنم، برایم این سؤال پیش آمد که آیا می‌خواهم از منظر ارتباطات درون فرهنگی ورود کنم یا میان فرهنگی. ازطرفی، این‌ها دو کشور متفاوت هستند و ازنظر حوزه قلمرو سیاسی بر هرکدام حاکمیت و نظام سیاسی متفاوتی حاکم است.

در افغانستان، حکومت امارت اسلامی است با تِمی ایدئولوژیک و رویکردی خاص با برداشتی که پشتون‌ها و حنفی‌ها می‌گویند، و در تاجیکستان -برعکس- حکومت سکولاری که چندان قائل به دخالت دین در امور اداره جامعه نیست حاکمیت دارد. اصل حکومت در تاجیکستان بر ملی گرایی است و دخالت نداشتن دین در سیاست. 

شما در تاجیکستان اجازه داری در خانه ات هر دینی داشته باشی، بیرون هم می‌توانی باحجاب یا بی حجاب بیایی، اما حق نداری به یک نفر بگویی: «خانم! حجابت را حفظ کن» بلافاصله می‌گیرند و می‌اندازندت زندان؛ می‌گویند: «به تو چه ربطی دارد که به او می‌گویی حجاب داشته باش یا نداشته باش؟!» فرض کنید آنجا پیرو شیعه دوازده امامی هستید؛ می‌گویید: «بروم مردم آنجا را روشن کنم که شیعه بشوند.» به محض اینکه به یک نفر بگویید: «بیا شیعه را هم مطالعه کن» شما را به پنج سال زندان محکوم می‌کنند. در تاجیکستان، حق نداری تبلیغ دین کنی. آنجا هرطور بخواهند می‌توانند زندگی کنند، اما کسی حق ندارد به دیگری بگوید چطور باش یا چطور زندگی کن یا مذهبت چی باشد. 

در افغانستان، می‌گویند ما اینجا هستیم که شما را ببریم به بهشت، در تاجیکستان می‌گویند ما اینجا هستیم که شما خودت راهت را انتخاب کنی. این فرق دو نظام سیاسی فعلی این دو کشور است. در ارتباطات فرهنگی، ما ارزش گذاری نمی‌کنیم. همچنین، در حوزه باسوادی، شهرنشینی و توسعه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی باز دو گونه بسیار متفاوت را بین افغانستان و تاجیکستان می‌بینیم.

اما، ازطرف دیگر، زمانی که به میان مردم این دو کشور ورود می‌کنیم، می‌بینیم که مانند ما فارسی صحبت می‌کنند، دینشان اسلام است، آیین‌های مشترک داریم و حداقل تا دوره قاجار پیشینه تاریخی مشترک و کشور و حوزه جغرافیای مشترکی داشته‌ایم. حال، فارغ از اینکه ارتباط ما درون فرهنگی باشد یا میان فرهنگی، می‌توانیم آنچه هست را فرصتی تلقی بکنیم برای رسیدن به یک هدف؟

یکی هستیم، اما جدا افتاده‌ایم

در ارتباطات فرهنگی، هر نوع تبادل پیام، هر نوع تلاش برای برقراری ارتباط، هر نوع تلاش برای ایجاد تفاهم ذهنی بین ما و مخاطبان مقابلمان یک نوع ارتباطات فرهنگی است. وقتی می‌خواهم تلاش کنم مفاهمه‌ای بین من و طرف مقابل ایجاد شود، از چه استفاده می‌کنم؟ اگر زبانمان یکی باشد، از گفت‌و‌گو و ارتباطات کلامی استفاده می‌کنم، اگر زبانمان یکی نباشد، متوسل به ارتباطات غیرکلامی می‌شوم، متوسل به تصویر، موسیقی یا هر ابزار ارتباطی دیگری.

وقتی با کسی صحبت می‌کنم که زبانش با من یکی است، خطش یکی است، اگر می‌گویم نوروز، او هم می‌داند چیست، اگر می‌گویم مراسم حج، عید قربان، عید فطر و ...، متوجه می‌شود، اگر راجع به شعرا صحبت می‌کنم، او آن‌ها را مال خود می‌داند، و بعد، وقتی به پیشینه تاریخی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم او هم درباره هخامنشیان و ساسانیان و سامانیان و ... صحبت می‌کند، می‌فهمیم که تاریخمان هم یکی است.

از جمیع این‌ها به این نتیجه می‌رسیم که مثل اینکه ما یکی هستیم، پاره‌های یک تن هستیم، اما جدا افتاده‌ایم از هم؛ بنابراین من از واژه ارتباطات فرهنگی برای تعاملمان با مردم کشور‌های تاجیکستان و افغانستان استفاده می‌کنم.

مردم یک کشور را از رسانه هایشان نمی‌شود شناخت

ما دو نوع ارتباطات در حوزه بین الملل داریم: یکی ارتباطات بین الملل از منظر دیپلماسی عمومی، یعنی ارتباطاتی که بین من و مردم کشور‌های دیگر اتفاق می‌افتد که حکومت‌ها و دولت‌ها نقشی در آن ندارند. اینکه من به کشوری دیگر سفر می‌کنم یا توریست‌هایی از کشوری دیگر به اینجا می‌آیند و با هم صحبت می‌کنیم شاید ارتباط خاصی با دولت آنجا و اینجا پیدا نکند، غیر از اینکه تسهیلاتی فراهم کنند که ما بتوانیم گذرنامه بگیریم و سفر بکنیم.

از آنکه بگذرد، به محض اینکه ما شروع می‌کنیم چهره به چهره با هم صحبت می‌کنیم، بحث یک بحث ارتباطیِ مردمی بین المللی از منظر دیپلماسی فرهنگی است. اما، وقتی رهبران کشور‌ها با هم دیدار می‌کنند، این می‌شود روابط دُوَل. خیلی وقت ها، بین این‌ها خلط می‌شود؛ یعنی فکر می‌کنیم ارتباطات بین الملل همان ارتباطات بین دُوَل است. در ارتباطات بین دُوَل، وجه سیاسی خیلی اهمیت دارد.

رسانه‌ها نیز وابسته هستند به نهاد‌های قدرت سیاسی، و سعی می‌کنند از مواضع دولت، حزب یا جریانی که وابسته به آن هستند حمایت کنند؛ پس به جریان سیاست نزدیک می‌شوند. تصویری که رسانه‌ها از روابط بین مردم کشور‌های مختلف یا از آنچه در کشور‌ها می‌گذرد نمایش می‌دهند تا اندازه زیادی تابع سیاست است؛ پس به روابط بین دُوَل نزدیک می‌شود. اشکال چیست؟

اگر من بخواهم افغانستان و تاجیکستان و مردمشان را بشناسم یا -برعکس- آن‌ها بخواهند مردم ایران را بشناسند، و برای این کار فقط از زاویه نگاه دوربین رسانه‌ها و شبکه‌های تلویزیونی ورود پیدا کنیم، تصویری که به ما داده می‌شود یک تصویر شفاف نیست، یک تصویر مخدوش شده است، مخدوش به سیاست، چون رسانه مستقل نیست؛ رسانه مجبور است خودش را هماهنگ کند با مرکزیتی که به آن حقوق می‌دهد یا مرکزیتی که به لحاظ قوانین و مقررات به آن رسانه اجازه فعالیت داده است.

از این بابت، وقتی مردم افغانستان و تاجیکستان می‌خواهند شناختی درباره ایران به دست بیاورند، اگر به شبکه تلویزیونی ایران اینترنشنال مراجعه کنند، تصویری از مردم ایران به دستشان می‌آید که با آنچه واقعیت ایران است به کلی متفاوت است؛ یعنی تصورشان این می‌شود که در ایران بگیروببند است و در خیابان ناآرامی است و قبض و فضای بسته سیاسی وجود دارد.

اما، وقتی به اینجا سفر می‌کنند، می‌بینند ماجرا یک چیز دیگر است. عکس ماجرا، تصویر ذهنی یا تصور یا پنداشتی که ما درباره افغانستان و تاجیکستان داریم وابسته به تصویری است که رسانه‌ها به ما می‌دهند؛ و این تصویر لزوما شفاف و صریح نیست. پس در بحث ارتباطات بین فرهنگی خیلی مهم است که منِ ایرانی بتوانم تصویری شفاف، روشن و دقیق از آنچه در زندگی مردم افغانستان و تاجیکستان ساری و جاری است داشته باشم.

ارتباطات فرهنگی به منزله یک فرصت است

ارتباطات بین فرهنگی باعث کاهش سوءتفاهم از فرهنگ‌های دیگر می‌شود، کمک می‌کند به ایجاد اعتماد، توسعه اقتصادی و اجتماعی. وقتی من دچار ایران هراسی، افغان هراسی، تاجیک هراسی یا اسلام هراسی نشوم، طبیعتا، خیلی راحت می‌توانم در تعامل و ارتباط اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی باشم با مردم کشور‌های همسایه خودم، مردمی که در حوزه تمدنی من قرار دارند. ارتباطات فرهنگی به منزله یک فرصت است برای تعمیق روابط و تعامل و مفاهمه بین کشور‌های ایران، تاجیکستان و افغانستان. این با توجه به حداقل هفت موردی است که عرض می‌کنم که می‌تواند خیلی توسعه پیدا کند:

- زبان و خط فارسی به عنوان پل ارتباطات فرهنگی

- میراث فرهنگی و تاریخی مشترک

- شخصیت‌ها و مفاخر مشترک

- قومیت‌های مشترک (در هر سه کشور، تاجیک، عرب، بلوچ، قزلباش و ترکمن داریم.)

- آداب ورسوم مشترک (نوروز، رمضان، عید فطر، حج، میهمانی‌ها و شب نشینی ها، و شعر و ادب و فولکلور)

- شهر‌های باستانی به عنوان گنجینه‌های تبادل فرهنگی

- مزارات و اماکن مقدسی که به عنوان کانون‌های زیارت و تعامل در این سه کشور وجود دارد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.