در روزگار تحولات پرشتاب فرهنگی و اجتماعی، بازاندیشی در مفاهیم بنیادین زندگی ضرورتی بیبدیل است. دراینمیان، ازدواج و تشکیل خانواده به عنوان یکی از عمیقترین و ریشهدارترین نهادهای اجتماعی، بیش از هر زمان دیگری نیازمند تبیین و فهمی دقیق و نوپردازانه است.
اگرچه همواره بر کارکردهای سنتی ازدواج در پاسخگویی به نیازهای عاطفی و زیستی انسان تأکید شده، اما واقعیت این است که کارکرد اصلی این نهاد فراتر از جنبههای صرفا فردی و خانوادگی، بستری پویا برای بالندگی روانشناختی، اجتماعی و حتی معنوی انسانها فراهم میکند. باید اذعان کرد که ازدواج و تشکیل خانواده نه یک تقویم تاریخی، بلکه یک مسیر تحولآفرین است. نوجوانان و جوانان امروز، بهویژه در دهههای دوم و سوم زندگی، در دوران تلاطم هویت، جستوجوگری معنا و مواجهه با تقاطع سنت و مدرنیته قرار دارند.
ازدواج میتواند به عنوان یک نقطه عطف، جوان را از دایره تجربههای منفرد و فردمحور، به سپهر تعامل، مسئولیت و شکوفایی مشترک رهنمون کند. برخلاف باورهایی که ازدواج را سدی بر سر راه خودشکوفایی میدانند، تجربه علمی و شواهد میدانی حکایت از آن دارد که مواجهه با پیچیدگیها و مسئولیتهای زندگی مشترک، خود بستر مناسبی برای ارتقای مهارتهای خودآگاهی، مدیریت احساسات، تابآوری و پرورش مهارتهای رفتاری و اجتماعی است؛ مهارتهایی که در هیچ فضای دیگری با چنین غنا و تجربهای حاصل نمیشود. متأسفانه تبلیغ فرهنگ فردگرایی و لذتجویی زودگذر در برخی لایههای اجتماع، منجر به شکلگیری نگرشهای سطحی درباره ازدواج شده است.
ترویج این ذهنیت که ازدواج صرفا بار اضافهای بر دوش جوانان است، آنان را از تجربه زیستهای بیبدیل محروم میسازد. ما بهعنوان نخبگان فکری و مسئولان فرهنگی وظیفه داریم روایتی عمیقتر و اصیلتر از این نهاد ارائه کنیم و نقاب از چهره واقعی آن برداریم: ازدواج نه جبر اجتماعی، بلکه فرصتی برای بلوغ، معناجویی و درک ژرفتر زندگی است.
فراموش نکنیم که رابطه زناشویی برخلاف هر رابطه دیگری، بهترین بستر تمرین مصالحه، سازگاری، یادگیری محبت مؤثر و رشد فردی در دل یک تعامل اجتماعی مستمر است. این رابطه چنانچه بر پایه ارزشهای انسانی، احترام متقابل و همکاری شکل گیرد، حیات فرد و جامعه را غنیتر میسازد. آمارها و پژوهشهای نوین مؤید آن است که ازدواج موفق و پخته، نهتنها به سلامت روانی و رضایت فردی کمک میکند، بلکه سرمایه اجتماعی و اخلاقی جامعه را نیز ارتقا میبخشد.
با چنیننگرشی، همه ارکان جامعه اعم از خانوادهها، سیاستگذاران و خود جوانان، باید ازدواج را سکویی برای صیقل شخصیت و پرورش هر دو بُعد فردی و جمعی ببینند. برای تحقق این هدف، ضروری است آموزشهای پیش از ازدواج، کارگاههای مهارتی و آسیبشناسیهای علمی به صورت جدی و کارآمد در دستورکار قرار بگیرد.
بیاییم فرهنگ ازدواج متعهد، خلاق و بالنده را جایگزین نگاه سنتی و گاه کلیشهای کنیم و راه را برای نسلی توانمند، آگاه و همدل هموار سازیم؛ نسلی که ازدواج را نه مانعی برای پیشرفت، بلکه پلی برای رشد همهجانبه میبیند. این دهاورد، آیندهای آرامتر و انسانیتر را برای جامعه نوید میدهد.