به گزارش شهرآرانیوز، جنگ همیشه از دور، تصویری پر از صداهای بلند و تیترهای درشت است؛ اما وقتی در دلش باشی، شکل دیگری پیدا میکند. خیابانهای آرام دیروز، با یک انفجار به صحنهای آشفته بدل میشوند؛ مردمی که در جستوجوی عزیزانشان هستند، خانههایی که دیگر سقفی ندارند و فضایی که بوی خاک و دود در آن آمیخته است. در چنین شرایطی، خبرنگار نه تماشاگر که بخشی از ماجراست؛ باید در همان نقطه بایستد، ببیند و روایت کند.
جنگ دوازدهروزه برای بسیاری از خبرنگاران تجربهای تازه بود؛ نخستین مواجهه نزدیک با واقعیت جنگ و پیامدهای آن. روایت در چنین فضای بحرانی فقط ثبت وقایع نیست، بلکه مسئولیتی است برای انتقال درست واقعیت و جلوگیری از شکلگیری شایعاتی که میتوانند آرامش جامعه را بر هم بزنند.
این روزها، هم سختی کار را نشان دادند و هم معنای واقعی تعهد حرفهای را. در ادامه این مطلب، روایت شاهین دنیادیده، خبرنگار خبرگزاری دانشجو را از جنگ دوازدهروزه میخوانید.
شاهین دنیادیده با اشاره به وظیفه یک خبرنگار در شرایط بحرانی توضیح میدهد: ذات حرفه خبرنگاری اقتضا میکند خبرنگار تحت هر شرایطی «کف میدان» حاضر باشد. اساساً شغل خبرنگاری تعطیلبردار نیست؛ چه در شرایط جنگی و بحرانی، چه در فضای عادی و غیرجنگی، وظیفه خبرنگار آن است که با حضور میدانی، بتواند دقیقترین، سریعترین و صحیحترین خبر را به مخاطب منتقل کند. این، نخستین و اساسیترین بُعد ماجراست؛ یعنی بُعد حرفهای و وظیفهمحور خبرنگاری.
اما این وظیفه حرفهای، زمانی که در کنار ایدئولوژی، آرمانخواهی و باورهای درونی خبرنگار قرار میگیرد، در شرایط جنگی نمود و بروز بیشتری پیدا میکند. خبرنگار در کنار وظیفه شغلیاش، نگاه آرمانگرایانهای دارد؛ حس وطندوستی، باور به دفاع از کشور، انقلاب و نظام، در کنار تعهد حرفهای، موجب میشود که خبرنگار در صحنه حاضر باشد، از نزدیک روایت کند و بتواند اتفاقات را با دقت و صحت به مردم منتقل نماید. در واقع، همین پیوند میان وظیفه و آرمان، سبب شد که خبرنگاران در دوران جنگ، «کف میدان» حاضر باشند، روایتگری کنند و نقش خود را بهعنوان چشم بینای جامعه بهدرستی ایفا نمایند.
او با یادآوری تجربه خود در جنگ دوازدهروزه اضافه میکند: این برای نخستینبار طی سالهای گذشته بود که خبرنگاران جوان با چنین شرایطی مواجه میشدند؛ شرایط جنگی و مواجهه با جنگی مستقیم که نیازمند روایت میدانی و حضور در صحنه بود. این تجربه، برای بسیاری از خبرنگاران جوان ـ از جمله شخص بنده ـ تازگی داشت؛ چراکه پیش از این، تجربه زیستن و کارکردن در میدانی که در آن فضای جنگی حاکم باشد، نداشتم. همین مسئله سختی کار را دوچندان میکرد؛ زیرا شرایط جنگی، اقتضائات خاص خود را دارد و پوشش آن بهمراتب دشوارتر از شرایط عادی است.
خبرنگار خبرگزاری دانشجو ادامه میدهد: اولین مواجهه من با چنین میدانی، در منطقهای در غرب تهران رقم خورد؛ حوالی محله مرزداران، جایی که یک ساختمان مسکونی مورد اصابت قرار گرفته بود. حدود ساعت ۷ صبح وارد آن منطقه شدم. همهچیز بههم ریخته بود؛ منطقهای مسکونی بود که بهشدت آسیب دیده بود. در همان فضا، باید پلاتو میگفتم، گزارش تهیه میکردم و میدان را روایت میکردم؛ یعنی آنچه را که با چشم خود میدیدم، باید با دقت و صحت منتقل میکردم.
نخستین تصویری که در ذهنم نقش بست، این بود که قربانیان اصلی این حملات، مردم عادیاند؛ مردمی که بیدفاع و بیگناه، قربانی دشمن متجاوز شدهاند. مردمی که بیهیچ دخالتی در منازعه، جزو اهداف مستقیم دشمن در این جنگ دوازدهروزه قرار گرفتند؛ و این، برای من تجربهای عجیب، تکاندهنده و فراموشنشدنی بود.
دنیادیده خاطرنشان میکند: شرایط جنگی، معنا و مفهومی کاملاً متفاوت دارد. در چنین شرایطی، شما با کشتهشدن، مجروحشدن و شهادت انسانها مواجه هستید؛ با تخریب منازل مسکونی، آواربرداری، اخبار جعلی (فِیکنیوزها) و برهمخوردن امنیت روانی جامعه روبهرو هستید. بهطور طبیعی، حساسیت فضا بهمراتب بالاتر میرود و هر موضوعی، معنای خاصتری پیدا میکند. در این فضا، یک خبر نادرست میتواند تأثیری مخربتر از یک موشک یا بمب داشته باشد. چرا؟ چون مستقیماً امنیت روانی جامعه را نشانه میگیرد.
وقتی امنیت روانی مردم خدشهدار شود، مدیریت جامعه دشوارتر خواهد شد و تبعات آن میتواند بسیار سنگین باشد؛ از احتمال ایجاد آشوب و ناامنی گرفته تا هجوم مردم به فروشگاهها و کمبود کالاهای اساسی. البته در جنگ اخیر، خوشبختانه چنین وضعیتی پیش نیامد، اما اهمیت و حساسیت مسئله همچنان به قوت خود باقی است.
او تأکید میکند: در چنین شرایطی، مسئولیت خبرنگار سنگینتر از همیشه است؛ خبرنگار باید با دقت کامل اخبار را منتشر کند، از انتشار هر خبر تأییدنشده بپرهیزد و حفظ و مدیریت افکار عمومی و صیانت از امنیت روانی جامعه را بخشی از وظایف حرفهای خود بداند. اینجا دیگر خبررسانی صرف نیست؛ بلکه عمل رسانهای در معنای واقعی آن است. همین تفاوت بنیادین باعث میشود که یک گزارش ساده که در شرایط عادی تهیه میشود، در فضای جنگی شکلی متفاوت و عمیقتر به خود بگیرد. حضور میدانی، ارتباط مستقیم با صحنه و مشاهده بیواسطه وقایع، به خبرنگار این امکان را میدهد که توصیف دقیقتری از واقعیت ارائه دهد؛ بنابراین گزارش، دیگر صرفاً یک روایت خبری نیست، بلکه تبدیل به سندی زنده از میدان و واقعیت میشود.
این خبرنگار بیان میکند: شدت و سرعت رخدادها در آن روزها بهحدی بالا بود که گاهی حتی خود ما نیز از جریان اتفاقات جا میماندیم. روزهایی بسیار سخت، اما در عین حال تجربهای متفاوت و جدید بودند. حجم بالای وقایع، کمخوابیها، مشاهده مستقیم صحنههای تلخ و دردناک از جنگ، و سیلی از اطلاعاتی که به ذهن و روان وارد میشد، همگی عواملی بودند که موجب خستگی و فرسودگی ذهنی و جسمی میشدند.
این شرایط، خواب را مختل میکرد و حتی بر خوردوخوراک تأثیر میگذاشت. در طول بیش از ده سالی که مشغول فعالیت خبرنگاری بودهام، هرگز با چنین شرایطی مواجه نشده بودم. اما با تمام این سختیها ـ تلخیها، فشار روانی، فرسودگی جسمی ـ تلاش میکردیم که ظاهرمان را حفظ کنیم و این خستگی و فشار را پنهان نگه داریم. هدف ما این بود که خانوادههایمان کمتر تحت تأثیر قرار بگیرند؛ هرچند ناگزیر بودند تأثیرات را احساس کنند.
دنیادیده تأکید میکند: از سوی دیگر، چون کار ما تصویری بود و باید جلوی دوربین قرار میگرفتیم، موظف بودیم در ظاهر آرامش را حفظ کنیم. هرچند واقعیتها را میگفتیم و روایت میکردیم، اما در عین حال باید به امنیت روانی جامعه نیز توجه میداشتیم و مراقب بودیم که تصویر بیشازحد بحرانی از وضعیت ارائه ندهیم. واقعیت این است که حجم سنگین اتفاقات، بهویژه در روز نخست و در ساعات اولیه پس از حمله، چنان ما را در شوک فرو برد که در لحظاتی، حتی درکِ کامل آنچه رخ داده بود دشوار مینمود. با گذشت ۴۸ تا ۷۲ ساعت، آرامآرام از شوک خارج شدیم و به جریان کار بازگشتیم، اما بیتردید، شب و روز اول برای همه ما بسیار حیرتانگیز، تکاندهنده و فراموشنشدنی بود.
او با اشاره به خاطرات خود از جنگ دوازدهروزه ادامه میدهد: خاطرات بسیاری از آن روزها در ذهن باقی ماندهاند؛ برخی تلخ و برخی دیگر تجربههایی خاص و تأثیرگذار. یکی از تلخترین بخشهای این دوران، مشاهده شهادت مردم عادی، بهویژه کودکان بود. این صحنهها واقعاً آزاردهنده و تلخ بودند و تا مدتها در ذهن و روح ما باقی خواهند ماند. با این حال، در میان این خاطرات، تجربهای وجود دارد که برای من شخصاً بسیار متفاوت، جذاب و در عین حال ماندگار بود.
دنیادیده میافزاید: شب اول حمله، یعنی همان شبی که دشمن به کشور ما تجاوز کرده بود ـ صبح آن روز حمله صورت گرفته بود ـ حوالی ساعت ۷ یا ۸ شب، برای نخستینبار سامانه پدافند هوایی مرکز شهر تهران فعال شد. دفتر کاری ما دقیقاً در مرکز تهران واقع شده است و به پیشنهاد خودم، همان لحظه به تصویربردار گفتم که به فضای باز میان ساختمان بیاییم. همانجا، زیر صدای شلیک پدافند که بالای سرمان با اهداف متخاصم درگیر بود، یک پلاتو ضبط کردم. صدای انفجار، صدای شلیکهای پدافند و فضای خاص و ملتهب آن لحظه، همه در تصویر ثبت شد. آن پلاتو، برای من بسیار خاص و بهیادماندنی بود؛ نهفقط بهخاطر فضا و موقعیت استثناییاش، بلکه به این دلیل که تا آن لحظه، من ندیده بودم رسانهای چنین پلاتویی را منتشر کرده باشد. در واقع، شاید یکی از نخستین پلاتوهایی بود که در شرایط واقعی شلیک پدافند در فضای شهری تهران ضبط و منتشر شد. این تجربه برای من هم حرفهای، هم عاطفی و هم شخصی و هم لحظهای مهم و ماندگار بهشمار میرود.
این خبرنگار بیان میکند: به باور من، خبرنگاری تلفیقی است از «تعهد به وظیفه» و «عشق به حقیقت». خبرنگار کسی است که باید صدای حقیقت را به گوش مردم برساند، و این کار تنها با تعهد حرفهای صرف ممکن نیست؛ بلکه نیازمند علاقه و شور درونی است. خبرنگاری، شغلی نیست که صرفاً با منطق ساعت کاری تعریف شود. آنچه خبرنگار را متمایز میکند، عشق به روایت حقیقت و پیوند قلبی با حرفهاش است. از نگاه من، خبرنگاربودن یعنی زیستن با خبر، یعنی دلدادگی به روایتگری. چیزی که دوست دارم به نسل بعدی خبرنگاران منتقل کنم، این است که با شغلشان «حال کنند»، آن را دوست داشته باشند، به آن عشق بورزند. خبرنگاری نباید با نگاه کارمندی دنبال شود؛ اینکه کسی ساعت ۸ صبح وارد دفتر شود و ساعت ۵ بعدازظهر بازگردد، با ذات خبرنگاری همخوان نیست. این حرفه، نه اداری است و نه قابل محدود شدن به ساعات مشخص.
دنیادیده اضافه میکند: خبرنگاری یعنی تعهد بیقید به زمان، یعنی آمادگی همیشگی برای حضور در میدان و روایت آنچه در حال رخدادن است. خبرنگاری، دل میخواهد؛ عشقی میخواهد که بدون آن، ماندن در این مسیر ممکن نیست. کسی که شغلش را دوست نداشته باشد، بعید است حتی یکیدو سال در این مسیر دوام بیاورد، و اگر هم بماند، هرگز رشد نخواهد کرد. در همان سطح کارمندی میماند، بدون اینکه افق روشنی در انتظارش باشد.