صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

سریال جدید «پناهگاه میلیاردرها» با ایده‌ای درخشان

  • کد خبر: ۳۶۱۳۴۹
  • ۰۵ مهر ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۸
سریال «پناهگاه میلیاردرها» با ایده‌ای درخشان و فضاسازی خیره‌کننده شروع می‌شود.

به گزارش شهرآرانیوز؛ سریال «پناهگاه میلیاردرها» (Billionaires’ Bunker) با یک ایده ناب و وسوسه‌انگیز خودنمایی می‌کند؛ ایده‌ای که شاید آنقدر دقیق و باقدرت پرورش نیافته و کمی از پتانسیل آن هدر رفته اما به‌صورت کلی تبدیل به یک سریال جذاب و دیدنی شده که تماشای پشت سر هم آن، از آن دسته کارهایی است که در یک روز تعطیلی می‌توان انجام داد. از ذهن الکس پینا و استر مارتینز لوباتو خالقان «خانه کاغذی» اثری بیرون آمده که بازهم مو به تن بیننده سیخ می‌کند و او را در لبه صندلی نگه می‌دارد تا بفهمد ادامه داستان قرار است چه شود.

 سازندگان این بار عمیق‌تر وارد رمز و رازهای داستان خود شدند و با اینکه کماکان پاپ‌کورنی بودن داستانشان را دارند، اما قصه‌ای مهلک‌تر را در دل یک تریلر روانشناختی که در زیر پوست خود نقد بی‌رحمانه‌ای از نظام سرمایه‌داری و شکاف طبقاتی ارائه می‌دهد، روایت می‌کنند. ایده پناهگاه زیرزمینی «کیمرا»، جایی که ابرثروتمندان برای نجات از یک آخرالزمان ساختگی پناه می‌برند، یک تمثیل قدرتمند است. این پناهگاه که یک سازه بتنی زیر آب‌های نیلگون است؛ نمادی از توهم طبقه حاکم است که گمان می‌کنند با ثروت می‌توانند قوانین طبیعت و سرنوشت را دور بزنند.

طراحی تولید و میزانسن سریال «پناهگاه میلیاردرها»، اولین نشانه‌های هوشمندی اثر هستند. فضاهای فلزی و بی‌رحم و راهروهای طولانی و سرد در کنار دکوراسیون لوکس و البته خالی از روح، همگی به شکلی هنرمندانه حس خفقان و بیگانگی و غربت در دنیای لاکچری را منتقل می‌کنند. این مکان، بیش از آنکه یک پناهگاه باشد، یک زندان طلایی است. پالت رنگی سرد و نورپردازی حساب‌شده، بر حس انزوا و جدایی ساکنان از دنیای خارج تاکید دارد.

هر قاب تصویر فیلمبردار یک جلوه بصری است که می‌گوید: «هیچ‌یک از این تجملات نمی‌تواند شما را از خودتان نجات دهد و همه محکوم هستید.» تا اینجای کار، سریال با قدرت یک تریلر روانشناختی پیش می‌رود و ضربه کاری‌اش را در قسمت اول می‌زند اما درست در لحظه‌ای که مخاطب برای یک بازی موش و گربه مرگبار آماده می‌شود، سازندگان بزرگترین کارت خود را می‌سوزانند: افشای زودهنگام راز اصلی در پایان قسمت اول. باور دارم این اقدام، به جای اینکه یک غافلگیری هوشمندانه باشد، یک اشتباه مهلک دراماتیک است که پتانسیل اثر را از یک نقد اجتماعی عمیق به یک درام خانوادگی سطحی تنزل می‌دهد چراکه کارگردان نمی‌تواند در قسمت‌های بعدی داستان را آنطور که باید پیش ببرد.

«پناهگاه میلیاردرها» را می‌توان یک فرزند نامشروع دانست که از ازدواج «بازی مرکب» با «سیلو» به وجود آمده است.

در «بازی مرکب»، ما شاهد گروهی از افراد هستیم که از سر ناچاری و فقر، به رقابتی مرگبار برای تفریح و سرگرمی طبقه‌ای ثروتمند و بی‌رحم تن می‌دهند. «پناهگاه میلیاردرها» این ایده را وارونه می‌کند؛ در اینجا، این خود ثروتمندان هستند که در یک بازی پیچیده و فریبکارانه گیر می‌افتند، اما همچنان توسط فردی از طبقه خودشان کنترل می‌شوند و جایی که هستند رنگ و تم خاصی دارد که در عین کیوت بودن، کاملا بی‌رحمانه است. هر دو اثر، به شکلی بی‌پرده، از نقد نظام سرمایه‌داری و تباهی انسان در مواجهه با پول و قدرت سخن می‌گویند. در هر دو سریال، یک گروه نخبه، با مهندسی یک بازی روانشناختی، انسان‌ها را به عروسک‌هایی تبدیل می‌کنند که برای بقا، دست به هر کاری می‌زنند. البته در «پناهگاه میلیاردرها»، این بازی بقا به جای فیزیکی بودن، بیشتر ذهنی و درونی است.

از سوی دیگر، سریال به شدت تحت تاثیر فضای پادآرمان‌شهری «سیلو» قرار دارد. در «سیلو»، انسان‌ها در یک پناهگاه زیرزمینی زندگی می‌کنند و قوانین سفت و سختی بر آن‌ها حاکم است، زیرا باور دارند دنیای بیرون سمی و غیرقابل سکونت است. در «پناهگاه میلیاردرها» نیز همین ایده به چشم می‌خورد: گروهی در یک پناهگاه زیرزمینی مجلل حبس شده‌اند، با این مضمون که یک آخرالزمان هسته‌ای جهان را نابود کرده است. در هر دو سریال، یک شخصیت اصلی شورشی به دنبال کشف حقیقت در مورد این جهان مرده بیرون است. پناهگاه در هر دو اثر، نمادی از یک حقیقت تحریف‌شده و یک زندان است.

کالبدشکافی شخصیت‌ها: از آرکتایپ تا کاریکاتور

بزرگترین ضربه به سریال، شخصیت‌پردازی‌های آن است. در یک اثر بزرگ، شخصیت‌ها باید از آرکتایپ‌ها (Archetypes) فراتر روند و به انسان‌هایی پیچیده و چندوجهی تبدیل شوند، اما «پناهگاه میلیاردرها» در این زمینه به شدت شکست می‌خورد و شخصیت‌هایش در حد همان تیپ‌های کلیشه‌ای باقی می‌مانند؛ همان ضعفی که «سرقت پول» هم داشت و به‌نظر می‌رسد دامن همه سریال‌های اسپانیایی را می‌گیرد.

ماکس: شخصیت اصلی، همان قهرمان کلاسیک است که برای حقیقت و عدالت می‌جنگد. او یک شورشی با انگیزه اخلاقی است که به دنبال کشف راز پنهان پناهگاه است. این شخصیت‌پردازی ساده، او را به ابزاری برای پیشبرد داستان تبدیل می‌کند و عمق روانشناختی او را از بین می‌برد.

مینروا: شخصیت شرور داستان، می‌توانست به یک ضدقهرمان پیچیده با فلسفه‌ای عمیق در مورد قدرت و ثروت تبدیل شود، اما او در نهایت به یک تاجر بی‌رحم و یک روانی معمولی تبدیل می‌شود که انگیزه‌هایش تنها به حرص و طمع محدود می‌شود. این رویکرد، پتانسیل تحلیل روانشناختی او را از بین می‌برد و او را به یک شخصیت تک‌بعدی فرو می‌کاهد.

بقیه میلیاردرها: این شخصیت‌ها، نه نمادی از تنوع و پیچیدگی طبقه خود هستند و نه کاراکترهایی به یادماندنی می‌شوند. همه این‌ افراد شخصیت‌پردازی مقوایی و کاریکاتورهایی از افراد خودخواه و بی‌فکر هستند. در جهانی که سریال تلاش دارد نقد اجتماعی کند، رفتار کودکانه این شخصیت‌ها، هرگونه نقد جدی را بی‌اثر می‌کند. آن‌ها در حد شخصیت‌های یک کمدی سیاه باقی می‌مانند و هرگز به عمق یک تراژدی انسانی نمی‌رسند.

روابط میان این شخصیت‌ها نیز به همان اندازه سطحی و قابل پیش‌بینی است. عشق‌های ممنوعه، خیانت‌های مالی و رقابت‌های خانوادگی که بارها در آثار دیگر دیده‌ایم، در اینجا نیز تکرار می‌شوند. این امر باعث می‌شود که سریال به جای درگیر کردن مخاطب با پرسش‌های عمیق‌تر در مورد اخلاق و بقا، او را به تماشای یک سریال سرگرم‌کننده و البته پرهزینه دعوت کند.

دو نیمه متفاوت

از نظر ساختار روایی، سریال در ابتدا با ریتمی تند و پر از تعلیق پیش می‌رود. استفاده از فلاش‌بک‌ها و فلاش‌فورواردها به گونه‌ای است که قطعات پازل را به تدریج برای مخاطب آشکار می‌کند. این شیوه روایت، به خوبی یادآور فرمول موفق «خانه کاغذی» است و در ابتدا کار می‌کند، اما پس از افشای راز اصلی در همان پایان قسمت اول، ریتم کندتر می‌شود. قسمت‌های مرکزی سریال، با سکانس‌های کشدار و دیالوگ‌های بی‌اهمیت پر شده‌اند که هدفشان تنها پر کردن زمان است.

به نظر می‌رسد سازندگان، پس از به ثمر رساندن ایده اولیه، راهی برای ادامه داستان نداشته‌اند و به همین دلیل، به تکرار درام‌های سطحی و روابط از پیش تعیین شده روی آورده‌اند. این کندی در ریتم، بیننده را از ادامه مسیر دلسرد می‌کند و هرگونه هیجان باقی‌مانده را از بین می‌برد. شاید بد نباشد بگوییم حتی سریال می‌توانست در همان قسمت اول تبدیل به یک فیلم کوتاه جذاب بشود و کار را تمام کند!

در واقع، این سریال با دو نیمه کاملا متفاوت روبرو است: نیمه اول یک تریلر پرتعلیق و نیمه دوم یک درام خسته‌کننده. این دوپارگی در روایت، ساختار کلی اثر را تضعیف می‌کند و به آن اجازه نمی‌دهد به یک اثر یکپارچه و منسجم تبدیل شود. هر چند باور در نهایت سریال گلیم خودش را از آب بیرون کشیده است.

«پناهگاه میلیاردرها» در پرداختن به بخث جامعه شناختی خود، سطحی عمل می‌کند و سرگرم‌کننده ظاهر می‌شود تا فلسفی. درواقع در مقایسه با آثاری چون سریال «وراثت» (Succession) که با ظرافت و پیچیدگی به نقد نظام طبقاتی می‌پردازند، این سریال تنها به یک نقد ساده و بی‌اثر بسنده می‌کند. میلیاردرهای داستان به جای اینکه تجسم پیچیدگی‌های روانشناختی و اخلاقی طبقه خود باشند، در حد کاریکاتورهایی از افراد خودخواه و احمق باقی می‌مانند.

این رویکرد، هرگونه نقد جدی به نظام سرمایه‌داری را تضعیف می‌کند و آن را به یک نمایش فانتزی از مبارزه خیر و شر در محیطی لوکس تبدیل می‌سازد. به جای اینکه مخاطب با خود بپرسد «چه چیزی باعث می‌شود یک انسان به این درجه از ثروت و تباهی برسد؟»، تنها با رفتارهای هیجانی و دیالوگ‌های پرطمطراق مواجه می‌شود.

 این موضوع البته یک حسن دارد: سریال برای عموم مردم جذاب شده و زیاد لازم به تعمق ندارد و همین امر کاری کرده تا با یک سریال بی‌شیله پیله و سرگرم‌کننده روبرو باشیم. می‌دانم شاید این نوع روایت و داستان به مذاق منتقدان حرفه‌ای سینما خوش نیاید ولی بیایید قبول کنیم تماشاگران زیادی برای دیدن چنین سریال‌های سرگرم‌کننده‌ای که انگار پر از حرف‌های جدی هستند؛ سر و دست می‌شکنند و سازندگان نبض این مخاطبان را به دست گرفتند.

پناهگاه میلیاردرها در عصر نتفلیکس

شاید بزرگترین نقد به این سریال، فراتر از خود اثر باشد. «پناهگاه میلیاردرها» را می‌توان به عنوان یک نمونه کامل از تولیدات عصر استریمینگ در نظر گرفت؛ اثری که نه از یک ایده عمیق، بلکه از یک فرمول موفق خلق شده است. ترکیبی از خالقان محبوب، یک ژانر پرفروش و یک ایده بصری چشم‌نواز، به گونه‌ای طراحی شده که مخاطب را جذب کند اما در این فرآیند، عمق و اصالت فدا می‌شود و سرگرم‌کننده بودن تنها محور اصلی داستان می‌شود.

این سریال یک تریلر مینی‌مالیستی در محتواست که در یک قاب ماکسی‌مالیستی و پر زرق و برق ارائه می‌شود. این رویکرد، تضمین‌کننده موفقیت تجاری است، اما ارزش هنری را از بین می‌برد و نشان می‌دهد که صنعت سرگرمی، هر روز بیش از پیش به سمت تولید محتوای سریع و فرمول‌محور حرکت می‌کند. آیا این موضوع بد است؟ تاریخ باید پاسخ دهد.

در نهایت «پناهگاه میلیاردرها» یک سریال سرگرم‌کننده و بدون مضامین عمیق اجتماعی است. سریالی که با یک ایده ناب آغاز می‌شود و نمی‌تواند این ایده را تبدیل به اثری محکم کند و ترجیح می‌دهد یک سریال پاپ‌کورنی برای همه مردم باقی بماند. این اثر در نهایت، به جای آنکه یک پناهگاه باشد، به یک گورستان برای ایده‌های جذاب و یک شهربازی پرزرق و برق و هیجان‌انگیز برای بینندگانش می‌شود.

منبع: فیلم نت

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.