در ذهن خود به تعابیری که برای دختران نوجوان اطرافتان میشناسید رجوع کنید. آنها را چگونه میبینید؟
دکتر مهتاب علینژاد | شهرآرانیوز؛ ما از یکدیگر هیچ نمیدانیم و این واقعیتی تلخ است، تلخ و گزنده و البته هشداردهنده. آژیر قرمزی برای به خود آمدن و از خطر گریختن و به پناهگاه آگاهی رفتن. کدام خطر؟ خطر ازهم گسستگی انسجام میان زنان و متعاقب آن، مواجه شدن با زنان بیهویت شده که درگیر تعارضات مستمر خواهند شد و به جای سازنده بودن و ساختن و ساخته شدن، تخریب میشوند و تخریب میکنند. جامعه بدون زنان توانمند و فاقد انسجام اجتماعی میان زنان، جامعهای رو به زوال خواهد شد.
اما اینکه میگویم از یکدیگر هیچ نمیدانیم دقیقا کدام یکدیگرها را مدنظر دارم؟ منظورم مشخصا زنان در جامعه زنان است. زنان در گروههای سنی یکسان، اما با طبقههای اجتماعی مختلف از احوالات یکدیگر بیخبرند. زنان در گروههای سنی یکسان از احوالات نسل پیش از خود و نسل پس از خود بیخبرند. کمترین آسیبی که این بیخبری وارد میکند این است که از درک یکدیگر عاجز میشوند.
قدرت همدلی زنان به همدلی با گروههای همسان خودشان محدود است. اگر زنی از طبقه متوسط سعی دارد به زنی از طبقه پایین کمکی برساند، این کمک تهی از همدلی است. اگر چه سرشار از حس ترحم یا خودانسانپنداری باشد، از همدلی تهی است، زیرا فاصلههای طبقاتی و انواع نابرابریها مانع از آن میشود که زنان در طبقات متفاوت اجتماعی درک مشابهی از نابرابری یا رنج داشته باشند. حال تصور کنید علاوه بر تفاوت پایگاه طبقاتی، تفاوت سن نیز به عنوان یک عامل موثر در میزان درک زنان و همدلی با یکدیگر نقشآفرین باشد که هست.
اما زنان به عدم شناخت و درک دیگری به دلیل وجود تفاوت سنی نسلی آگاهی ندارند. یعنی زنان در هر طبقهای که باشند، گمان میکنند از طبقه اجتماعی خود شناخت دارند. مادران را در نظر آورید. گمان میکنند دختران خود را خوب میشناسند، حالآنکه تصور شناخت دختران که یک فاصله نسلی دستکم بیستساله با مادران دارند، صرفا یک توهم فرهنگی است، نه یک شناخت اجتماعی واقعیتگرایانه. این توهم فرهنگی سبب شده است مادران با تصوری شناختگرایانه با دختران خود تعامل داشته باشند، تعاملی که آسیبهای آن در بزرگسالی دختران نوجوان و زمانی که خودشان در جایگاه سنی مادران امروز خود قرار گیرند، آهستهآهسته برای دختران و زیست اجتماعی آنان مسئله ساز میشود. چند درصد مادران خواهند پذیرفت مسائلی که گاه به مصائب تبدیل خواهند شد، در سبک تعامل و نوع رفتار آنان با دخترانشان در فرایند رشد و جامعه پذیر شدن آنان ریشه دارند؟ شاید اگر بگویم «هیچ» گزاف نباشد.
نگاهی به دختران جامعه امروز بیندازید. منظور دختران نوجوان است. در جامعه چه تعابیری برای دختران متولد دهه ۸۰ که این روزها در سن نوجوانی هستند استفاده میشود؟ نسل خودخواه، نسل زرنگ، نسل پرانرژی، نسل اطاعتناپذیر و فرمانگریز، نسل «نه» گفتن به نقشهای اجتماعی تعریفشده در سالیان دور برای نوجوانانی که حالا جوانیشان را تمام میکنند.
در ذهن خود به تعابیری که برای دختران نوجوان اطرافتان میشناسید رجوع کنید. آنها را چگونه میبینید؟ فارغ از ویژگیهای معمول و شناختهشده فرایند رشد در دوره نوجوانی اعم از التهابات بلوغ جسمی و سردرگمیهای فلسفی جهانشناسانه، علاوه بر تلاش برای شناخت جایگاه خود در جهان اجتماعی و حرکت به سوی انسان مستقل شدن که هر یک از شما با درجات مختلفی همه یا برخی از این مراحل جسمی و ذهنی بلوغ و گذار نوجوانی را طی کردهاید، چه ویژگیهایی در دختر نوجوان امروز میبینید که او را مشابه یا متفاوت از خود ارزیابی میکنید؟
اساسیترین سؤال هم این است که چرا تصور میکنید دختر نوجوان یا خواهر نوجوان خود را میشناسید. صرفا به این دلیل که خانواده زیستی و نسبی او هستید؟ به این دلیل که او را بزرگ کردهاید و به پیچوخمهای احوالات عاطفیاش آگاهید یا، چون با شما راز دل میگوید گمان میکنید میدانید در سلولهای خاکستری مغزش چه تلاطمهایی در جریان است؟
جور دیگر باید دید
اگر بگویم شناخت شما از دختر نوجوان امروز به کمترین حد شناخت از یک انسان محدود میشود میپذیرید؟ شاید به اندازهای واقعبین باشید که استیصالهای خود در مواجهه با خواستههای دختران نوجوان را به یاد آورید و بپذیرید که با عینک تجربیات گذشته نمیتوان ذهن و فرایند پرورش اجتماعی نوجوان امروز را فهم و درک کرد، اما اگر واقعبین نباشید و پیوسته احساس مادرانه، خواهرانه، مربیانه، معلمانه و دوستانه خود را بر واقعبینی برتری دهید، احتمالا در برابر این آگاهی ....