آن وقتها که ما بچه بودیم، دخترها بعد از مدرسه و انجام تکالیف، همزمان در کارهای خانه مشارکت جدی داشتند، آنقدر که مهارتی پیدا کنند و آماده زندگی واقعی شوند. تابستانها کلاس خیاطی میرفتند و در حالی که چند هنر به هنرهای سرانگشتانشان اضافه میکردند، تکههایی از جهازشان را هم میدوختند و آماده میشدند برای پذیرفتن مسئولیتهای زندگی. تمام مدت دبیرستان، به برگزاری مراسم خواستگاری میگذشت و پدر و مادر و یک دورِ تسبیح فامیل که خودشان را در انتخاب عروس و داماد آینده سهیم و محق میدانستند، مشغول ورانداز کردن خانواده خواستگاران میشدند و نهایتا تا پایان امتحانات نهایی یا حداکثر دریافت کارنامه دیپلم، نظر نهایی را اعلام میکردند. در همان تابستان کذایی عقد و عروسی انجام میشد و دختر بهسلامتی به خانه بخت میرفت.
این فرایند، زمان نوجوانی ما تبدیل شد به قدری تأمل تا زمان اعلام نتایج کنکور که معمولا اواخر مرداد یا اوایل شهریور بود، چون احتمالا ترکیب خواستگاران و وضعیت مالی و اجتماعی آنها به نوعی، مربوط میشد به قبولی دختر در رشته یا شهر خاصی و صد البته تصمیمگیری به تعویق میافتاد. اگر احتمال قبولیاش کم بود، با جمله معروف «فعلا قصد ازدواج نداره و میخواد درسش رو ادامه بده» همه مراسم موکول میشد به فرصتهای آینده و خانواده پس از ماراتنی سنگین، به استراحتی نسبی دست پیدا میکردند تا راند بعدی را با انرژی بیشتری شروع کنند. دوره جوانی ما مصادف شد با انتقال تدریجی قدرت به دختران و تصمیمگیریهای مستقل آنها در مسائل مربوط به خودشان. وقتی کنکور میدادند، استراحت و صبر میکردند تا نتیجهشان بیاید و سر فرصت، مسافرتی و رفع خستگیِ کورسِ نهایی سالِ آخر و بعد هم اول مهر دانشگاه میرفتند و نهایتا از آنها انتظار میرفت تا قبل از دانشآموختگیشان از دانشگاه، بساط عروسی برپا شود. باز هم بساط آموزشهای خانگی بابت آمادهسازی دختران کم و بیش وجود داشت، اما زرنگترها با ترفندهایی ظریف، از زیرش شانه خالی میکردند.
چند سال اخیر بچهها میدانند با وجود صندلیهای خالی و ظرفیتهای دانشگاههای غیردولتی و حتی دولتی، بالأخره روی زمین نخواهند ماند! بنابراین تلاش ویژهای برای ورود به دانشگاه نمیکنند. دخترها آسودهخاطرند، چون آمار نشان میدهد تعدادی صندلی مال آنهاست. این سال آخر هم قصه کرونا و پیامدهای تصمیمات تعطیلی یا برگزاری کلاسها، لغو یا انجام امتحانات نهایی و نهایتا تعویق آن و در آخر برگزار شدن یا برگزار نشدن کنکور حتی پس از ۵۰ روز تعویق، قصه متفاوتی برای کنکوریهای فلکزده امسال ایجاد کرده است. همینطوری هم والدین برای کارهای ریز و درشت خانه و بیرون، مزاحم بچهها نمیشوند. چه رسد به زمان کش آمدن آزمونهای کوچک و بزرگ؟! ضدعفونی و پاکسازی هم چاشنیاش شده است.
حالا بچههایی که باید ۲ ماه پیش دیپلمشان را میگرفتند و کنکور میدادند و با فراغ بال استراحتی میکردند و مسافرتی میرفتند و با هول و ولا منتظر نتیجه کنکور میماندند یا بعد از ۱۲ سال آزگار بخوانبخوانِ والدین طعم زندگی را یک جور دیگر مزمزه میکردند و با شیطنت برای آینده نقشهها میکشیدند، هنوز در کش و قوس اینکه با روند انتقال بیماری، آیا ریسک شرکت در آزمون را بپذیرند، درگیر هستند؛ و اینکه دانشگاه اگر باشد کلاسها با چه کیفیتی تشکیل میشود و آیا اصلا کنکوری برگزار میشود. آنها هنوز نه زندگی میکنند، نه به شیوه قدیم زندگی چرخاندن را یاد میگیرند و نه زندگی کردن را.