دکتر مریم میرزاده/ شهرآرانیوز - امروزه بسیاری از والدین ایرانی با چالشهای فراوانی در ارتباط با فرزندان خود روبهرو هستند. اشتغال والدین و کمبود وقت نقش آنها را در زندگی فرزند تحتالشعاع قرار داده و از طرفی دیگر، دنیای بیرونی با نفوذ در درون خانواده تاثیرگذاری والدین بر فرزندان را به چالش کشیده است.
همچنین دختران امروز، طی یک روند طبیعی و موروثی، بهزودی همسر و مادر آینده میشوند، قبل از آنکه به اندازه کافی به اهمیت نقش و تاثیر خود بر آینده فرزندشان آگاه باشند و در این مورد آموزش ببینند؛ لذا بر اساس قواعد و تجاربی که از نحوه تربیت والدین خود آموخته و اکتساب کردهاند، رویهای تکراری با همسر و فرزند خود پیش میگیرند که اگر چنانچه اصلاح نشود میتواند آسیبهای جبرانناپذیر و مادامالعمری بر سلامت روانی کودک آینده بگذارد. بیدلیل نیست که برخی روانشناسان معتقدند تربیت فرزند از ۲۰ سال قبل از تولد شکل میگیرد.
رابطه مادر و کودک مهمترین اصل در رشد شخصیت انسان
رابطه عاطفی میان مادر و نوزاد به روابط اجتماعی کودک در آینده شکل داده و نحوه برخورد مادر با کودک در چگونگی اجتماعی شدن و کسب مهارتهای اجتماعی فرزند تاثیر بسزا دارد. در واقع، دل بستگی بین مادر و کودک شالوده اجتماعی شدن کودک را در سالهای بعدی پیریزی میکند. این پیوند در رشد سالم کودک امری جدی، گسترده و فوقالعاده است.
ناتوانی کودک در برقراری پیوند دل بستگی استوار با یک یا چند تن در سالهای اولیه زندگی با ناتوانی او در برقراری روابط فردی نزدیک در دروه بزرگسالی ارتباط دارد.
دلبستگی عبارت است از پیوند عاطفی عمیقی که با افراد خاص در زندگی خود برقرار میکنیم، طوری که باعث میشود وقتی با آنها تعامل میکنیم، احساس نشاط و شعف کرده و هنگام اضطراب، از اینکه آنها را در کنار خود داریم، احساس آرامش کنیم.
عشق مادری در دوراهی نوزادی و کودکی برای سلامت روانی همانند ویتامینها و پروتئینها برای سلامت جسمانی ضرور است. داشتن رابطه گرم، صمیمی و مداوم بین مادر و کودک امری حیاتی است. دلبستگی باعث نزدیک نگهداشتن فرزند به مادر میشود و بدین ترتیب، احتمال بقای کودک را افزایش میدهد.
موضوع اصلی نظریه دلبستگی این است که مادرانی که نیازهای کودکانشان را برآورده میکنند، نوعی حس امنیت در آنها به وجود میآورند.
پایگاه ایمن کودک را دلگرم میکند
کودک میداند که مراقبش قابل اتکاست و این امر پایه مطمئنی برای او به وجود میآورد تا به کشف جهان بپردازد. دلبستگی موجب کاهش اضطراب میشود. «پایگاه ایمن» کودک را قادر به دل کندن از دلبستهها و کاوش در محیط میسازد و کودک میتواند با دلگرمی و اطمینان به کاوش در محیط بپردازد.
به طور کلی، دلبستگی را میتوان جو هیجانی حاکم بر روابط کودک با مراقبش تعریف کرد. اینکه کودک مراقب خود را که معمولا مادر اوست میجوید و به او میچسبد موید وجود دلبستگی میان آنهاست. نوزاد انسان حدود شش ماهگی شروع به دلبستگی میکند و پس از آن، ترس از غریبهها را نشان میدهد. روانشناسان معتقدند اگر دلبستگی در یک تا ۹ سال اول زندگی رخ ندهد، بعد از آن احتمالا خیلی دیر و با دشواری شکل میگیرد.
نوزاد انسان از ابتدای تولد رفتارهای خاصی دارد که برانگیزاننده هستند، زیرا موجب مجاورت بین مادر و نوزاد میشوند. این رفتارها «رفتارهای دلبستگی» نامیده میشوند. در هفتههای اول زندگی، نوزاد تقریبا به طور کامل به مادر وابسته است، اما هنوز به مادر دلبسته نشده است. ایجاد دلبستگی تقریبا از ششماهگی شروع میشود. این وابستگی کم و بیش با رشد کودک کم میشود. در واقع، به نقش دلبستگی در ترغیب احساس ایمنی تاکید شده است. دلبستگی موجب مستقل شدن کودک شده و بدین صورت، وابستگی از دلبستگی متمایز میشود.
رفتار وابستگی منشا زیستی دارد و اساس پیوندهای عاطفی درازمدت را تشکیل میدهد.
روانشناسان وابستگی را شکلی از درماندگی میدانند. به عقیده آنها کودک وابسته نهتنها درصدد جستوجوی تماس با مادرش است بلکه دائما درصدد کسب تایید و پذیرش از جانب دیگران است و چنین ویژگیای در بزرگسالی بیمار گونه است.
فروید اولین کسی بود که اظهار کرد پیوند عاطفی نوباوه با مادر مبنای همه روابط بعدی است. زمانی که مادر گرسنگی بچه را رفع میکند، بچهها یاد میگیرند نوازشهای نرم، لبخندهای گرم و کلام تسلیبخش او را ترجیح دهند.
گر چه تغذیه زمینهساز مهمی برای رابطه نزدیک است، دلبستگی فقط به ارضای گرسنگی وابسته نیست.
در واقع، قصد اصلی و اولیه نظریهپردازان دلبستگی این بود که علت ایجاد نزدیکی و رابطه نوزاد با مادر نه به دلیل نیاز به غذا و تامین سلامت جسمی نوزاد است بلکه ایجاد نوعی رابطه امن و کسب امنیت روانی نوزاد است که بین مادر و فرزند چنین رابطه گرم و سرشار از صمیمیتی ایجاد میکند.
هر شخص برای رشد سالم به پیوند عاطفی نیاز دارد
والدین حساس به احساس امنیت در کودک، پایههایی برای سلامت روانی او هستند. دلبستگی دارای مولفهای تکاملیابنده است و به بقای انسان کمک میکند. «گرایش به ایجاد پیوندهای عاطفی قوی به افراد بهخصوص، یک مولفه اصلی طبیعت انسان است.»
روابط دلبستگی نقش بسیار مهمی در احساس امنیت ما دارند. برای کودکان، این رابطه ابتدا با والدین برقرار میشود و در بزرگسالان با یک زوج. رابطه ناایمن موجب بیاعتمادی، مشکل در هماهنگی و حساس بودن و نارضایتی هیجانی در روابط زوجی در بزرگسالی میشود.
در واقع، یک رابطه دلبسته ایمن میتواند عملکرد و شایستگی را در روابط بینفردی تسهیل کند. همه ما در جستوجوی کسب امنیت و راحتی در رابطه با همسرمان هستیم. اگر فرد چنین امنیت و راحتیای را به دست آورد، میتواند در مسیر امنی که توسط همسر فراهم آمده است گام بردارد و مطمئن شود که میتواند در سایر فعالیتها نیز موفق باشد. مهمترین ویژگی روابط دلبسته احساس امنیت و تعلق است به طوری که فرد، دیگر احساس تنهایی و ناراحتی نکند.
احساس امنیت و رابطه مستقیم اضطراب
اگر فرد در رابطه با اجتماع بهخصوص کودک در رابطه باخانواده، احساس امنیت خود را از دست بدهد، دچار اضطراب اساسی میشود.
عواملی که از طرف جامعه و بهخصوص خانواده در کودک احساس ناامنی ایجاد میکنند عبارتاند از: تسلط زیاد، بیتفاوتی، رفتار بیثبات، بیاحترامی به احتیاجات کودک، توجه و محبت بیش از اندازه، نبود گرمی و صمیمیت کافی، تبعیض، محافظت شدید، واگذاری مسئولیت زیاد یا برعکس، پرخاشگری و خشونت برای کسب احساس امنیت.
کودک در مقابل این رفتارها، روشهای مقابلهای مختلفی از خود نشان میدهد. همچنین میتواند آنها را فراگیرد. این رفتارها نوع شخصیت و منش او را تشکیل میدهند؛ بنابراین به اعتقاد روانشناسان، همه کودکان بهنجار احساس دلبستگی پیدا میکنند و الگوی دلبستگی، شالوده رشد عاطفی و اجتماعی سالم در دوران بزرگسالی را پیریزی میکند.
پاسخدهی حساس به علائم شیرخوار، نظیر در آغوش گرفتن هنگام گریه کودک، باعث میشود شیرخوار ماههای بعد کمتر گریه کند. تماس جسمی با مادر هنگامی که کودک علائمی را میفرستد نیز با رشد خوداتکایی در سنین بعدی (در مقابل وابستگی اتکایی) ارتباط دارد.
چه مادرانی کودکان مضطرب دارند؟
مادرانی که پاسخدهی ضعیفی دارند یا پاسخدهی هیجانی همراه با اضطراب دارند (و اصطلاحا موقع گریه کودک آشفته میشوند و به هم میریزند) کودکان مضطربی بار خواهند آورد.
لازم است توجه داشته باشیم در ۶ ماه اول زندگی که شیرخوار نیازهایی اساسی برای بقا دارد و قادر به حفاظت از خود نیست و با گریه کردن مادر را آگاه میکند، لازم است مادر در سریعترین زمان ممکن او را در آغوش بگیرد و نیازش را برآورده سازد تا کودک احساس امنیت کند. بعد از ششماهگی، مادر میتواند برای بر طرف کردن نیاز کودک، کمی تامل کند. این باعث میشود کودک صبر کردن را بیاموزد. لازم است در نظر داشته باشیم این تامل نباید طولانی باشد، و در حدی نباشد که کودک بیقرار شود.
از یکسالگی به بعد، مادر باید به برخی خواستههای کودک پاسخ ندهد تا کودک ناکامی را تجربه کند. اگر کودک از ابتدا الگوی دلبستگی ایمن داشته باشد، تحمل ناکامی برای او آسانتر خواهد بود و انطباق با وقایع برای او سادهتر است.