محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ هر صفحه این کتاب، دریچهای به جهانی تازه و شگفت انگیز است؛ جهانی مرکب از واقعیت، خیال و افسانه، گاه تاریک و هراس انگیز و گاه دلپذیر و لطیف؛ جایی برای دیوان، پری زادگان، جنیان و گونه گونه موجودات افسانهای دیگر. شاید نام بسیاری از آنها را زمانی شنیده باشید که مادربزرگ قصهای برایتان گفته یا خاطرهای تعریف کرده، یا از طریق روایتها و افسانههایی که دهان به دهان نقل شدهاند، یا هنگامی که کتابی را ورق زده و مسحور کلمات و جملاتش شدهاید، یا وقتی به شاهنامه سرک کشیدهاید.
کتاب مصور دوزبانه «Iranian Mythical Creatures» (موجودات افسانهای ایران) – بخشی از پروژه «ایران شهر» در آمریکا – مخاطب را به همین دنیا میبرد. در پیشگفتار کتاب آمده است: «این اثر ۸۱ افسانه، اسطوره و داستان محلی ایرانی را به تصویر میکشد؛ برخی از آنها بسیار کهناند، دارای منابع نوشتاری قدیمی بوده و بر پایه سنت و اندیشه ایرانی استوارند و برخی دیگر افسانههایی هستند که نسلهای گوناگون در مناطق جغرافیایی خاصی از ایران، به صورت شفاهی بازگو کردهاند.»، اما این کتاب ما را با چه جزئیاتی روبه رو میکند؟
تاریخ شفاهی ما، آنچه سینه به سینه از پیشینیان روایت شده و به دست ما رسیده است، همراه با مجموعه کتب و اسناد برجای مانده از گذشتههای دور ایران زمین ـ که بازگوکننده داستانها و فرهنگ این سرزمیناند ـ لبریز از نام موجودات افسانهای گوناگون است. اگر پای جنوب در میان باشد و به قول بندری ها؛ دریای سیاهش، بادهای ناشناخته اش به یاد میآید و موسیقی زارش. مردان دریای جنوب حکایت میکنند که بارها پریان دریایی را دیدهاند که آمدهاند، برایشان آواز سر داده و گولشان زدهاند.
اگر صحبت از خراسان باشد و خاک هنرمندپرورش، فردوسی و شاهنامه به خاطر میآیند و «سیمرغ» و «شبرنگ» و «برمایه» و «رخش»؛ و اگر سخن از مازندران، کردستان، سیستان و بلوچستان یا خوزستان به میان آید، پای افسانههای دیگر به میان میآید. اما آیا این موجودات واقعا افسانه هستند؟
«اکوان دیو» در «شاهنامه» فردوسی (که درنهایت به دست رستم کشته میشود)، «دیو سپید» (فرمانروای دیوهای مازندران، که در آخرین مرحله هفت خان رستم باز به دست همو از بین میرود)، «کَناس» (دیو مردارخوار در «فرامرزنامه» که از فرامرز، پهلوان ایرانی، شکست میخورد)، «پولادغُندی» (یکی دیگر از دیوهای مازندران در «شاهنامه»)، و «خَزَوران» یا «ارزور»، دیو سیاه «شاهنامه» (که از او به عنوان پسر اهریمن یاد میشود)، «ارژنگ دیو» در خان ششم رستم، «ققنوس» (پرنده شاخص «منطق الطیر» عطار)، «سیمرغ» که زال را بزرگ میکند، «فولادزره» (شخصیت منفی داستان «امیرارسلان نامدار»)، «آذرهمایون» در «اسکندرنامه» نظامی (که جادوگری بلد بود) تنها بخشی از موجودانی هستند که اطلاعاتشان در کتاب موجودات افسانهای ایران گرد آمده است.
فصل بندی این کتاب نیز به گونهای است که خواننده را از سفر در عالمی به سیر در عالمی دیگر میبرد. این سیاحت با «جهان زادان» آغاز میشود و سپس به پرندگان شگفتی، چون «سیمرغ» میرسد؛ سپس پای در اعماق دریا میگذارید و در ادامه وارد قلمرو تاریک جنها و دیوها میشوید و سرانجام میرسید به آفریدههای چهارپای عجیب، موجوداتی نیمی انسان و نیمی حیوان که ویژگیهایی جادویی دارند.
گذشته از قصهها و تصاویر این کتاب که مخاطب را به خود میکشند، روایتها و باورهای مردمی درج شده در آن، جذابیت اثر را دوچندان کرده است. پژوهشگران این پروژه از دو مسیر اصلی به سراغ گردآوری مطالب رفتهاند: نخست از طریق متون کهن و آثار ادبی بزرگ همچون شاهنامه، گرشاسپ نامه و اسکندرنامه، و دوم با جستوجو و ثبت روایتهای محلی و شفاهی.
محمد رسولی پور، مسئول پروژه «ایران شهر»، در گفت وگویی با روزنامه شهرآرا درباره استفاده از ادبیات حماسی و منابع مرتبط در تهیه این مجموعه توضیح داده بود: «در پروژه '۱۰۰۱ افسانه' [که کتاب اخیر بخشی از آن است]... متون پهلوی، به ویژه 'بُندَهِش'، نقش پررنگی داشته است.... بیشترین بهره گیری ما از ادبیات حماسی در همین پروژه 'موجودات افسانهای ایران' بوده است.
علاوه بر 'شاهنامه' فردوسی، برای بازآفرینی این موجودات، از 'سام نامه'، 'اسکندرنامه'، 'گرشاسپ نامه' و حتی آثار متأخرتر مثل 'امیرارسلان نامدار' استفاده شد.» او همچنین به این نکته اشاره کرد که «نه تنها نام و وصف برخی از این موجودات نخستین بار است که مکتوب و ترجمه شده، بلکه تصویرگری آنها نیز برای اولین بار انجام گرفته و به شکل عمومی در دسترس مخاطبان قرار گرفته است.»
این کار -چنان که در مقدمه اثر نیز ذکر شده است- با کمک صدها کاربر رسانههای اجتماعی انجام شده است، به این صورت که برخی از آنها قصههای شهرها و روستاهای خود را از جای جای ایران برای ثبت در این پروژه فرستادهاند و برخی دیگر نیز در راستی آزمایی و تکمیل این فرستادهها یاریگر شدهاند. بعد از این، نوبت به تصویرگران و نگارگران رسیده است که با هنر دست خود متون فرستاده شده را نقش بزنند و جلوه جذابی به آن ببخشند.
این کتاب در ایران به چاپ نرسیده است و فعلا در بازار کتاب ما در دسترس نیست؛ بااین حال، همه محتویات این اثر، یعنی گزارش موجودات افسانهای مندرج و منقش در آن، در کنار اطلاعات مشابه، به صورت کامل و به رایگان در وب سایت «ایران شهر» موجود است.
رسالت اصلی این کتاب و کل پروژه ایران شهر، نمایش زیباییهای فرهنگ ایران و فراهم کردن دسترسی آسان و رایگان به خروجی کارهاست تا از دوباره کاری جلوگیری و امکان استفاده از تولیدات سایر پروژهها نیز فراهم شود؛ اقدامی که سرعت و کیفیت این جریان فرهنگی را افزایش میدهد.
این نکتهای است که رسولی پور پیش تر، در همان گفتوگو، به آن اذعان کرده بود: «آنچه در این پروژه بیشترین اهمیت را دارد در دسترس قراردادن رایگان همه محتوایی است که بنیادین است و پایه تولید محصولات فرهنگی را تشکیل میدهد.» این کار چه فایدهای دارد؟ «این کار، نه تنها به ما امکان میدهد که در مراحل بعدی همین پروژه تولیدات پیچیده تری را مانند کمیک استریپ، بازی، فیلم و پویانمایی توسعه بدهیم، بلکه به دیگر افراد، گروهها و سازمانها هم اجازه میدهد تا از این منابع استفاده کنند.»
باید به تأکید گفت «موجودات افسانهای ایران» تنها یک کتاب نیست، بلکه سفری است میان دیوها، پرندگانی با پرهای طلایی، جنهایی که در تاریکی زمزمه میکنند و موجوداتی که هم ترسناکاند و هم شگفت انگیز. این اثر عطش شنیدن قصه ها، دیدن موجودات ناشناخته و دوباره وصل شدن به افسانههایی را که سالها در گوشه ذهنها خاموش مانده بود، زنده میکند. بر اساس همین دادهها یک بازی کارتی دوزبانه نیز ساخته شده که به نوعی مکمل کتاب است؛ گویی جهان افسانهای ایران را از صفحات کاغذ بیرون میکشد و با دستتان جان میبخشد.
در باور مردمان بجنورد در خراسان شمالی، موجودی به نام «هِرچ» وجود دارد. روایت است که چوپانها گله گوسفندان خود را برای چرا به کوه آلاداغ میفرستادند. پس از روزها که گله گوسفندان از چرا به روستا بازمی گشتند، چوپانها متوجه میشدند که برخی از گوسفندها بسیار لاغر و نحیف شدهاند و هیچ گوشتی در بدنشان نمانده است.
روستاییان بر این باورند که «هرچ» شب ها، در تاریکی کوهستان، بر پشت گوسفندان مینشیند و سواری میکند تا زمانی که گوسفند از شدت خستگی لاغر و لاغرتر شود و هیچ گوشتی بر تنش نماند.
روستاییان برای به دام انداختن «هرچ» پشت گوسفندها را آغشته به قره قروت میکنند تا چسبنده شود. چسبندگی پشت گوسفند باعث میشود «هرچ» به بدن گوسفند بچسبد تا روستاییان بتوانند او را به دام بیندازند.
«سیمرغ» پرنده اسطورهای است که بر پایه روایات کهن بر بالای درخت «همه تخمه» خانه دارد. هر وقت که سیمرغ از روی درخت پرواز میکند، هزار شاخه بر روی درخت میروید و هنگامی که بر آن فرود میآید هزار شاخه شکسته میشود و تخمهای آن شاخهها در اطراف پراکنده و باعث رویش گیاهان گوناگون میشود. این پادشاه مرغان ۱۷۰۰ سال عمر دارد.
اثر فریما کشاورز
در «شاهنامه» فردوسی آمده است که سیمرغ بر بالای کوه البرز خانه داشت و زال (پدر رستم) را به همراه فرزندان خودش بزرگ کرده بود. هنگامی هم که زال نزد خانواده خود برگشت، سیمرغ چند پر از پرهایش را به او داد تا اگر در خطر افتاد، با آتش زدن آن پر از سیمرغ کمک بگیرد. بعد از آن، سیمرغ یک بار دیگر در جریان به دنیاآمدن رستم و یک بار هم در نبرد بین رستم و اسفندیار به یاری زال و رستم آمد.
اژدهای کشف رود در «شاهنامه» اژدهایی است که به دست سام، جد رستم، از بین رفت. این اژدها، که در مسیر رود «کشف رود» در منطقه خراسان خوابیده بود، به قدری بزرگ بود که جریان آب را بسته بود و کشتزارها را خشک و چهارپاها را تلف میکرد. هیچ کس توان مقابله و ازبین بردن اژدها را نداشت؛ بنابراین آن سرزمین خالی از سکنه شده بود.
چنان اژدها کاو ز رود کشف
برون آمد و کرد گیتی چو کف
زمین شهرتاشهر بالای او
همان کوه تاکوه پهنای او
سام نریمان در «شاهنامه» برای منوچهر، پادشاه ایران، دلاوریهای خود را تعریف میکند که ازجمله آنها کشتن اژدهای کشف رود و بازگرداندن آب و زندگی به مردم این دیار است.