صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

روزگار به کام دلالان مرگ | سفرنامه «صدا‌های مراکش» محمود حدادی، روایتی از ظهور دوباره فاشیسم در جهان

  • کد خبر: ۳۶۵۹۳۲
  • ۲۴ مهر ۱۴۰۴ - ۱۳:۴۸
از ظهور فاشیسم در آلمان و اروپا که زندگی بسیاری و ازجمله نویسندگانی، چون کانتی را تحت تأثیر قرار داد دهه‌ها می‌گذرد؛ اما امروز هم می‌توان در رفتار اسرائیل و برخی دولت‌های غربی نشانه‌هایی آشکار از بروز فاشیسم را دید.

به گزارش شهرآرانیوز؛ محمود حدادی، مترجم باسابقه ادبیات آلمانی زبان، چند سال پیش کتاب «صدا‌های مراکش» نوشته الیاس کانتی را به فارسی ترجمه کرده بود؛ اثری که به تازگی و پس از سال‌ها در «فرهنگ نشر نو» بازچاپ شده است. «صدا‌های مراکش» سفرنامه‌ای است در چهارده روایت، حاصل سفر نویسنده به آن کشور آفریقایی. روزنامه «شرق» به مناسبت بازنشر این اثر، با محمود حدادی گفت وگویی انجام داده است که بخشی از آن به ظهور دوباره فاشیسم در جهان و مشابهت‌های اسرائیل با نظام‌های فاشیستی قرن بیستم اختصاص دارد. این بخش در ادامه می‌آید.

از ظهور فاشیسم در آلمان و اروپا که زندگی بسیاری و ازجمله نویسندگانی، چون کانتی را تحت تأثیر قرار داد دهه‌ها می‌گذرد؛ اما امروز هم می‌توان در رفتار اسرائیل و برخی دولت‌های غربی نشانه‌هایی آشکار از بروز فاشیسم را دید. آیا موافقید که پس از چند دهه سایه فاشیسم دوباره بر سر جهان قرار گرفته و نسل کشی اسرائیل در غزه یکی از نمونه‌های آن است؟

بوخن والد، مانند داخائو، یک اردوگاه مرگ است در خاک خود آلمان، اردوگاهی به نسبت بزرگ‌تر و مشهور. درباره آن رمانی هم تحریر شده که به فارسی هم ترجمه اش کرده‌اند: «برهنه میان گرگ ها». فاصله این اردوگاه تا وایمار، این شهر فرهنگی و دانشگاهی و سکونتگاه شاعران عهد کلاسیک آلمان، کمتر از چهارده کیلومتر است، پیاده کمی بیشتر از یک ساعت راه.

بااین حال، بعد از شکست آلمان در جنگ جهانی دوم و فروپاشی نازیسم، بسیاری از ساکنان همین شهر سوگند می‌خوردند که از کشتار انسان و سوزاندن آن‌ها در این اردوگاه خبر نداشته‌اند. سوگند ساکنان این شهر را می‌شد باور کرد، چون که به هرحال امکانات رسانه‌ای آن زمان محدود بود. تنها رسانه همیشه دردسترس رادیو بود. سران حکومت هیتلری را هم فقط می‌شد در بخش اخبار تصویری، قبل از شروع فیلم، در سینما دید. 

تاریخ -بدون شک- هیچ نمونه‌ای سراغ ندارد برای این جشن بمباران: جشن بمباران انسان و حیوان و گیاه و بیمارستان و باغ و مزرعه، با این ابعادی که اسرائیل و تفکر پروتستانی-صهیونیستی اش در غزه در پیش گرفته است، آن هم مقابل چشم جهان و با لبخند ظفرمندانه حاکمانش رو به آن همه دوربین در کاخ سفید. فاشیسم در اوایل قرن بیستم تفکری محدود به فضای سیاسی آلمان و ایتالیا و اتریش نبود و ریشه‌های آن با شکست آلمان هم از میان نرفت. امروزه، مدیریت سیاسی بسیاری از کشور‌ها به طرز خطرناکی از اخلاق خالی شده است. 

گونتر گراس، در سخنرانی اش به مناسبت دریافت نوبل ادبیات سال ۱۹۹۹، گفت سرمایه داری غربی بعد از جنگ جهانی دوم درنده خویی را کنار گذاشته است؛ متأسفانه، می‌بینید که این درنده خویی از نو سر برداشته است این روزها. اشتفان سوایگ، نویسنده اومانیست یهودی، در اول سال ۱۹۴۲، در ناامیدی از شنیدن اخبار جنگ جهانی دوم، دست به خودکشی زد.

امروز، ابعاد جنایت و توحشْ خاطره همان وحشت را در ذهن بیدار می‌کند که سوایگ برنتافت. جنگ سالاری مزمن حاکمیت اسرائیل درعمل رفتاری دارد مانند نخستین سفیدپوستانی که به قاره آمریکا رسیدند: آن‌ها هم فلسطین را سرزمین خالی و نامسکون گمان می‌کنند و آن را تنها برای خود می‌خواهند. روزگار گویا به کام تولیدکنندگان اسلحه است و دلالان مرگ ....

در دهه‌های ابتدایی قرن بیستم، بسیاری از نویسندگان و روشنفکران آلمانی در برابر ظهور فاشیسم ایستادند و به شکل‌های مختلف آن را محکوم کردند. به نظرتان، جامعه روشنفکری آلمان -به خصوص در دو سال اخیر- در کدام سو ایستاده و آیا توانسته موضعی درخورتوجه در برابر نظم مسلط و قتل عام و کشتار بگیرد؟

این پرسشْ جانبی غم انگیز دارد. البته فاشیسم -چنان که گفتیم- پدیده‌ای منحصر و محدود به آلمان و ایتالیا نبود. در عالم ادبیات هم می‌دانیم که ازجمله روبرت موزیل، نویسنده اتریشی، زیر پوست جامعه اتریش، همان سال‌ها هم فاشیسم را به روشنی ردیابی کرده بود و در داستان‌ها و رمان هایش روان کاوی فاشیسمْ موضوعی کانونی است.

در آن دهه ها، فاشیسم توانست توده گیر شود، چون یکی از ابزارهایش پوپولیسم بود که گاه به گاه در سطح جوامع عودت پیدا می‌کند؛ منتها فاشیسم آلمانی حدّت و قدرت نظامی بیشتری داشت، در ژاپن هم متحدی طبیعی و بسیار خشن یافت و فاجعه جنگ جهانی دوم را از پی آورد که یکی از تلخ‌ترین مقدمه هایش قرارداد مونیخ در سال ۱۹۳۸ بود. 

طی این قرارداد، انگلستان و فرانسه و ایتالیا، بدون دعوت چکسلواکی، بدون حضور نمایندگان این کشور، بخشی از خاک همین چکسلواکی را به آلمان بخشیدند تا شاید با این باجْ هیتلر دست از توسعه طلبیِ بیشتر بردارد! به روح هیچ ملتی نمی‌شد و نمی‌شود زخمی از این عمیق‌تر زد. طنز تاریخ اینکه درست همان سال هیتلر به لهستان حمله کرد. 

طبیعی است: فاشیسم در پایان جنگ تا دهه‌ها هیچ زمینه اخلاقی برای سربرداشتن دوباره نداشت؛ اما امروزه غرب نوعی باج، باج با ماهیتی مانند قرارداد مونیخ، دارد به اسرائیل می‌دهد، با طرف داری بی قیدوشرطش از سیاست گسترش جویی نظامی این کشور. این، درنهایت، بیشتر از همه، برای مردم اسرائیل زیان بار خواهد بود، اگر که رجوعی به تاریخ کنند. من، در سال‌های جنگ ویتنام، در آلمان از نزدیک می‌دیدم چگونه اعتراض‌های مردمی در سراسر اروپا دست آمریکا را در ادامه به جنگ می‌بست. 

اگر بخواهیم مقایسه کنیم، باآنکه امروزه پوپولیسم در غرب زمینه‌هایی عینی برای عودت یافته، اعتراض‌های مردمی علیه اسرائیل و نسل کشی ارتش این کشور در غزه به مراتب جهانی‌تر و قوی‌تر است، حتی در آلمان که دولت هایش از جنایت یهودی کشی دوران هیتلر درسی اومانیستی، درسی انسان دوستانه نگرفته‌اند و طرف داری شان از نظامی گری اسرائیل، ازمنظر انسان دوستی، هیچ توجیهی ندارد و متأسفانه همین سیاستِ به شدت تبعیض آمیز، به شدت یک طرفه، خودش، باز زمینه برای پدیده تلخ و شوم یهودی ستیزی فراهم می‌کند، آن هم در فضایی که آسان می‌تواند هیجانی و گِل آلود شود. کوته بینی برخی سیاست مداران گاه اندازه ندارد!

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.